۱۳۹۱ اردیبهشت ۲۱, پنجشنبه

آخرین ویرایش راهنمای اپلای


راهنماي اقدام (apply) براي تحصيلات تكميلي (graduate) در رشته‌ي فلسفه
در ايالات متحده‌ي آمريكا و كانادا
نويسنده: شاهين كاوه

مواردي كه در زير گفته مي‌شود تقريباً همه هم درمورد ايالات متحده‌ي آمريكا و هم درمورد كانادا صادق هستند مگر اين كه خلاف آن ذكر شود.
چه مقطعي را بايد انتخاب كرد؟
در ايالات متحده‌ي آمريكا و كانادا دو نوع دوره‌ي تحصيلات تكميلي (graduate) وجود دارد: مستر (master) و دكترا (PhD).
دوره‌هاي دكترا پنج ساله هستند كه شامل دو سال درس و سه سال پايان‌نامه مي‌شوند. تحصيل در دوره‌ي دكترا معمولاً بلافاصله بعد از دوره‌ي كارشناسي (undergraduate) شروع مي‌شود.
دوره‌هاي مستر دو ساله هستند و شبيه به كارشناسي ارشد در ايران، ولي اهداف و كاركردشان با آن چيزي كه به نام كارشناسي ارشد در ايران وجود دارد زمين تا آسمان فرق دارد. دوره‌هاي مستر اجباري نيستند و هدف از آن‌ها عمدتاً دو چيز است: يك: براي كساني كه مي‌خواهند در زمينه‌اي اطلاعات مختصري كسب كنند، ولي نمي‌خواهند درحد دكترا روي آن كار تخصصي كنند گزينه‌ي مناسبي است؛ دو: براي كساني كه رشته‌شان در مقطع كارشناسي چيز ديگر‌ي بوده و حالا مي‌خواهند رشته‌شان را عوض كنند و براي دكترا رشته‌ي ديگر‌ي بخوانند نقش يك دوره‌ي مياني را ايفا مي‌كند. مثلاً من (شاهين) با مدرك كارشناسي فيزيك دوره‌ي مستر فلسفه را آغاز كردم. البته معمولاً گرفتن حداقل چهار-پنج درس فلسفه در دوره‌ي كارشناسي براي پذيرش در دوره‌هاي مستر لازم است.
اما به جز اين‌ها دلايل ديگري هم براي انتخاب مقطع مستر وجود دارد: اولاً پذيرش در رشته‌ي فلسفه اصولاً سخت‌تر از رشته‌هاي ديگر است و شانس پذيرش كم‌تر. ولي چون پذيرش مستر از دكترا خيلي راحت‌تر است، اگر براي مستر اقدام كنيد شانس پذيرش گرفتن‌تان بيش‌تر خواهد بود. ثانياً اگر اول در يك دانشگاه آمريكايي يا كانادايي مستر بگيريد برايتان سكوي پرتاب مي‌شود، يعني احتمال اين كه براي دكترا يك جاي خيلي عالي برويد خيلي بيش‌تر از وقتي است كه از ايران بلافاصله براي دكترا اقدام كنيد. ثالثاً مي‌توانيد پرونده‌ي بهتري درست كنيد: احتمالاً الآن اساتيد فلسفه‌اي كه بخواهند برايتان توصيه‌نامه بنويسند خيلي نمي‌شناسيد، يا اين اساتيد خيلي شناخته‌شده نيستند، احتمالاً درس‌هاي فلسفه زياد نگرفته‌ايد، در نوشتن مقاله تمرين زيادي نداريد و ... . در دوره‌ي مستر همه‌ي اين توانايي‌ها را بهتر خواهيد كرد. پس دلايل زيادي وجود داريد كه براي مستر اقدام كنيد.
از طرفي اگر شانس پذيرش خود را براي دكترا بالا مي‌بينيد طبيعي است كه لزومي ندارد دو سال از عمر خود را صرف گرفتن مدرك مستر كنيد. بخصوص اگر پيشاپيش مدرك كارشناسي ارشد در رشته‌ي فلسفه يا فلسفه‌ي علم داريد و يك نمونه نوشته‌ي باكيفيت آماده داريد دليلي ندارد كه شانس خود را براي پذيرش دكترا امتحان نكنيد. (دانشجويان پسري كه سربازي‌شان را نگذرانده‌اند اجازه ندارند براي تحصيل در "مقطع مشابه" به خارج از كشور بروند. بنابراين اگر در مقطع كارشناسي ارشد تحصيل مي‌كنيد نمي‌توانيد براي مستر اقدام كنيد مگر اين كه از سربازي معاف شويد.)
اصولاً بايد دست‌كم براي حدود پانزده تا بيست دانشكده اپلاي كنيد تا شانس پذيرش‌تان خوب باشد. برنامه‌هاي دكترا زياد هستند ولي تعداد برنامه‌هاي مستر آن‌قدرها زياد نيست. بااين‌حال مي‌شود حدود پانزده يا بيست تا برنامه‌ي مستر خوب پيدا كرد (پايين را ببينيد).

تأمين هزينه‌ي تحصيل (fund يا financial aid):
براي تأمين خرج تحصيل، دانشكده‌ي فلسفه به عنوان دستيار آموزشي يا همان Teaching Assistantship به شما حقوق مي‌دهد و شهريه نيز يا كاملاً يا عمدتاً حذف مي‌شود. باصطلاح شهريه waive مي‌شود. اما در رشته‌ي فلسفه دستيار پژوهشي يا همان Research Assistantship شغل نادري ست. بااين‌حال بعضي وقت‌ها ممكن است دانشكده مثلاً براي يك ترم تابستان به عنوان دستيار پژوهشي استخدام‌تان كند. وظایف دستیار آموزشی شامل گرداندن جلسات بحث هفتگی برای دانشجوها زیر نظر استادی که درس را تدریس می‌کند و تصحیح برگه می‌شود. با این که این کار (بخصوص قسمت درس دادن) ممکن است کار سختی به نظر برسد، اگر زبان انگلیسی را تا حد معقولی بلد باشید هیچ جای نگرانی نیست. تقریباً همه‌ی دانشجوها از پس این کار برمی‌آیند.
درمورد اين كه چطور مي‌شود كمك‌هزينه‌ي تحصيلي دريافت كرد:
براي اين كه براي كمك مالي درنظر گرفته شويد كار خاصي لازم نيست انجام دهيد. همين كه براي پذيرش اپلاي مي‌كنيد خود به خود براي كمك مالي هم در نظر گرفته مي‌شويد. در آمريكا (برخلاف كانادا و اروپا) استاد در ارايه‌ي كمك‌هزينه به شما خيلي نقشي ندارد. بخصوص در رشته‌ي فلسفه كه استاد بصورت فردي اصلاً تصميم‌گيرنده نيست. تمام تصميم‌ها، ازجمله اين كه آيا كمك مالي دريافت مي‌كنيد يا نه، توسط كميته‌ي پذيرش دانشكده‌ي فلسفه گرفته مي‌شود. معمولاً اکثریت غالب کسانی که پذیرش می‌گیرند حقوق هم می‌گیرند و از دادن شهریه معاف می‌شوند.
حقوقي كه مي‌گيريد تماماً خرج زندگي خودتان مي‌شود (به جز بخش كوچكي كه همان‌طور كه گفته شد در برخي دانشگاه‌ها از شهريه باقي مي‌ماند كه بايد پرداخت كنيد). معمولاً اين حقوق يك درآمد بخور-و-نمير برايتان خواهد بود و نياز به كار ديگري نخواهيد داشت. البته معمولاً هركس براي خودش چند هزار دلار از ايران مي‌آورد. من (شاهين) حدود سه هزار و پانصد دلار از ايران آوردم. چند ماه بعد هم مجبور شدم از خانواده‌ام در ايران درخواست كنم حدود دو هزار دلار ديگر برايم بفرستند. ولي به غير از آن ديگر نيازي به پول نداشتم و به احتمال زياد از اين به بعد هم نخواهم داشت. معمولاً هزینه‌های زندگی یکی از نگرانی‌های اصلی کسانی است که از من درمورد اپلای کردن سوال می‌کنند. حقیقت این است که اگر برای پذیرش در آمریکای شمالی اپلای می‌کنید، این باید آخرین نگرانی‌تان باشد!
اگرچه نیازی به شغل دوم نخواهید داشت، اما بد نیست کمی هم درباره‌ی شرایط داشتن شغل دوم گفته شود. شغل دستيار آموزشي نصف ساعات مجاز كاري‌تان را اشغال مي‌كند (باصطلاح ده ساعت در هفته). درنتيجه مي‌توانيد ده ساعت ديگر در خود دانشگاه كار دانشجويي كنيد (مثلاً در كتابخانه‌ي دانشگاه). حقوق اين شغل‌ها معمولاً خيلي كم است (حدود ساعتي شش و نيم دلار كه طبق قوانين فدرال حداقل دستمزد كارگر است). بعد از يك سال كه در ايالات متحده باشيد مي‌توانيد مجوز بگيريد كه خارج از دانشگاه هم كار كنيد. البته معمولاً باز هم كارهايي كه مي‌توانيد خارج از دانشگاه پيدا كنيد از جنس پيشخدمتي بار و رستوران خواهد بود كه دستمزدهايشان بسيار پايين است و عملاً درآمد اصلي‌تان از انعام‌ها ست. البته منظور اين نيست كه اجازه نداريد شغل ديگري پيدا كنيد، ولي احتمال‌اش كم است. بعلاوه حجم كاري تحصيل در مقطع گرجويت وقت اضافي چنداني براي شما باقي نمي‌گذارد. بااين‌همه من (شاهين) يك دوستي داشتم (يك دختر خانم) كه به عنوان مدل براي نقاشي كار مي‌كرد و تا ساعتي چهل دلار هم مي‌گرفت.

مداركي كه بايد فرستاده شود:
1- نمونه نوشته (writing sample): اولين و مهم‌ترين قسمت پرونده‌ي شما در رشته‌ي فلسفه نمونه نوشته‌ي شما ست. نمونه نوشته يك مقاله‌ي فلسفي پانزده-بيست صفحه‌اي يك خط درميان يا همان double spaced است درمورد هر موضوعي كه به آن علاقه و در آن تخصص داريد. اين مقاله بايد بارها و بارها بازنگري و ويرايش‌اش شود. بسيار مهم است كه اساتيد مختلف آن را بخوانند و نظر بدهند.
برخي معتقد اند كه نمونه‌ي نوشته بايد حتماً در يكي از زمينه‌هاي جريان اصلي سنت فعلي، مثل معرفت‌شناسي، متافيزيك، فلسفه‌ي ذهن، فلسفه‌ي زبان، و يا فلسفه‌ي منطق باشد. میزان درستی این ادعا خیلی مشخص نیست. بیش از هر چیز به نظر می‌رسد نمونه نوشته بايد در زمينه‌اي باشد كه شما در آن مهارت داريد و حداقل يك يا دو استاد در آن دانشكده‌هايي كه اپلاي مي‌كنيد در آن رشته فعال باشند. به عبارت ديگر، نمونه نوشته بايد در زمينه‌اي باشد كه دست‌كم يك نفر در آن دانشكده پيدا بشود كه آن را بخواند و بطور بالقوه از آن خوش‌اش بياد. شايد علت اين كه بعضي فكر مي‌كنند نمونه نوشته حتماً بايد در يكي از موارد مذكور باشد اين است كه براي آن موارد مذكور در همه‌ي دانشگاه‌ها استاد هست ولي مثلاً براي فلسفه‌ي دين همه‌جا استاد وجود ندارد. اما اگر فرض كنيم كه شما مي‌خواهيد فلسفه‌ي دين كار كنيد و براي دانشگاه نوتردام (Notre Dame) هم اپلاي مي‌كنيد، يك نمونه نوشته درزمينه‌ي فلسفه‌ي دين به نظر من نه تنها بد نيست بلكه خيلي هم خوب است، چرا كه اين آن چيزي است كه در آن دانشكده روي آن كار مي‌شود. درهرحال چيزي كه بايد در نظر داشته باشيد اين است كه شما بايد حدود پانزده الي بيست جا اپلاي كنيد تا شانس معقولي براي پذيرش داشته باشيد. بنابراين نمونه نوشته را بايد در زمينه‌اي بنويسيد كه در همه‌ي آن بيست دانشكده آدمي وجود داشته باشد كه از آن سردربياورد و بطور بالقوه از آن خوش‌اش بيايد. اگر فرصت کار کردن همزمان روی دو نمونه نوشته‌ی مختلف را دارید، می‌توانید برای بعضی دانشکده‌ها یکی را بفرستید و برای دانشکده‌های دیگر آن یکی را. این به انتخاب خودتان، علایق فلسفی‌تان، و جاهایی که اپلای می‌کنید بستگی دارد. بیش‌تر دانشجوها از یک نمونه نوشته برای همه‌ی جاهایی که اپلای می‌کنند استفاده می‌کنند.
درمورد محتوا و ساختار مقاله صحبت زیاد است. اگرچه ادعای مقاله باید جالب و تحریک‌کننده باشد، و لازم است حتماً از خودتان ایده‌ای داشته باشید، لازم نیست شالوده‌های فلسفه را در مقاله‌تان به لرزه درآورده باشید! بهتر است موضوع ساده و لحن‌تان تخصصی باشد. اگرچه باید به چند کار مهم و اخیر ارجاع داده بدهید، سعی نکنید گستردگی مطالعات‌تان را بیش از حد به رخ بکشید. پیدا کردن نقطه‌ی تعادل در این زمینه‌ها می‌تواند کمی مشکل باشد. به همین دلیل (و دلایل دیگر) بهتر است از چندین ماه (حتی یک سال) قبل از تاریخ اپلای شروع به کار کردن و ویرایش مقاله‌تان بکنید. در دانشکده‌های با گرایش فلسفه‌ی تحلیلی به سادگی و روان‌خوانی متن تا حد وسواس اهمیت داده می‌شود، بنابراین از کلمات و جملات دهان‌پرکن پرهیز کنید. جملات‌تان را تا می‌شود کوتاه و ساده نگه دارید.
2- توصيه‌نامه (recommendation letter): بايد حداقل از سه استاد فلسفه توصيه‌نامه بگيريد. توصيه‌نامه يك نامه‌ي يك تا دو صفحه‌اي است كه استاد در تعريف از شما مي‌نويسد. بهتر است اساتيدي را انتخاب كنيد كه واقعاً از كار شما خوش‌شان مي‌آيد و از نزديك شما را مي‌شناسند. اعضاي كميته‌ي پذيرش معمولاً در تشخيص تعريف و تحسين‌هاي ساختگي و سرسري مهارت دارند. اگر اساتیدتان بتوانند چیزی درمورد شما بگویند که به چشم بیاید و شما را منحصر به فرد کند بسیار خوب است. از آن‌جایی که اساتید فلسفه‌ای که درحال‌حاضر در ایران هستند در آمریکا عمدتاً ناشناخته هستند، این که چه کسی برایتان توصیه‌نامه بنویسد خیلی اهمیتی ندارد. فقط مهم است که خوب و تآثیرگذار نوشته شده باشد. در اين مورد توضيح چندان ديگري لازم نيست چون اساتيد شما احتمالاً خودشان مي‌دانند نوشتن توصيه‌نامه به چه صورت است.
3- SOP: يك نوشته‌ي يك يا دو صفحه‌اي درمورد خودتان و اين كه به چه چيزي علاقه داريد و روي چه چيزي مي‌خواهيد كار كنيد. سعي كنيد خودتان را شخص با انگيزه و هيجان‌انگيزي نشان دهيد. اس-او-پي نبايد شرح رزومه‌ي شما باشد.
4- نمرات دو امتحان TOEFL و GRE: اين نمرات هم مهم هستند، ولي به‌هيچ‌وجه فاكتور اصلي نيستند و فقط بعد از نمونه نوشته، توصيه‌نامه‌ها، و اس-او-پي اهميت پيدا مي‌كنند. معمولاً نمره‌ي تافل (اينترنتي) حول و حوش صد (از صد و بيست) خوب است. جمع نمره‌ي قسمت verbal و قسمت رياضي جي-آر-اي بهتر است بالاتر از هزار و سيصد بشود. دانشکده‌های فلسفه ممکن است به نمره‌ی writing و speaking شما بیش‌تر از مثلاً دانشکده‌های مهندسی اهمیت بدهند، پس سعی کنید روی این توانایی‌ها کار کنید.
5- كارنامه (transcripts): كارنامه‌ي تمام مقاطع قبلي كه درشان تحصيل كرده‌ايد را بايد بفرستيد. معدل‌تان بهتر است (اما ضروري نيست) بالاتر از هفده باشد. این که در کدام دانشگاه درس خوانده‌اید خیلی اهمیتی ندارد، چون در آمریکا (بخصوص در دانشکده‌های فلسفه) هیچ‌کدام از این دانشکده‌ها شناخته شده نیستند. بنابراین یک مدرک کارشناسی از دانشگاه تهران احتمالاً با مدرک مشابه از دانشگاه آزاد شهرستان خیلی برایشان فرقی ندارد. اگر از دانشگاه خوبی فارغ‌التحصیل شده‌اید شاید بتوانید بنحو ظریفی که در ذوق خواننده هم نزند این موضوع را در SOP یا یکی از توصیه‌نامه‌هایتان بگنجانید (مثلاً به یکی از اساتیدتان بگویید در توصیه‌نامه‌اش جمله‌ای به این مضمون بنویسد: "پذیرش گرفتن در دانشکده‌ی فلسفه‌ی دانشگاه ... بسیار مشکل است و صرف قبول شدن ایشان نشان‌دهنده‌ی استعداد بالای‌شان می‌باشد").
6- رزومه (Resume/CV): آخرین مدرکی که می‌فرستید رزومه یا خلاصه‌ی فعالیت‌ها و افتخارات‌تان است. این مدرک احتمالاً کم‌تر از آن چیزی که فکر می‌کنید اهمیت دارد. سعی کنید تا جایی که می‌شود خودتان را دانشجوی فعال و موفقی نشان بدهید، ولی زیاد روی تأثیرگذاری چیزهایی که در رزومه می‌نویسید حساب نکنید، بخصوص که احتمالاً مقاله‌ای در نشریات معتبر ندارید. ذکر مقاله‌هایی که ممکن است به زبان فارسی یا به زبان انگلیسی اما در نشریه‌های نامعتبر چاپ کرده باشید قطعاً ضرری ندارد، ولی این که چقدر به قبول شدن‌تان کمک می‌کند نامشخص است.

كدام دانشگاه را انتخاب كنيم؟
اين سايت معروف‌ترين رتبه‌بندي (ranking) دانشكده‌هاي فلسفه در كشورهاي انگليسي‌زبان است. اين قسمت مربوط به برنامه‌هاي مستر:
و اين قسمت هم مربوط به برنامه‌هاي دكترا است:
دقت كنيد كه دانشگاه‌هايي كه برنامه‌ي مستر خوبي دارند با دانشگاه‌هايي كه برنامه‌ي دكتراي خوب دارند فرق مي‌كنند. معمولاً هر دانشگاهي يكي از اين دو را دارد، نه هردو را. برخي دانشگاه‌ها كه هم برنامه‌ي مستر و هم برنامه‌ي دكترا دارند معمولاً به دانشجويان مستر كمك مالي (financial aid) نمي‌دهند.
اين قسمت هم دانشكده‌هاي فلسفه را به تفكيك زيرشاخه رتبه‌بندي كرده است:
دقت كنيد كه دانشگاهي كه در زيرشاخه‌ي مورد علاقه‌ي شما قوي است لزوماً رتبه‌ي بالايي در رتبه‌بندي كلي ندارد.
توجه كنيد كه اين رتبه‌بندي (معروف به "گزارش لايتر") صددرصد بي‌طرف نيست و به سمت فلسفه‌ي تحليلي گرايش دارد. ولي در نسخه‌هاي اخيرتر اين جهت‌مندي تعديل شده است و اطلاعات خوبي درمورد دانشكده‌هاي فلسفه قاره‌اي هم مي‌شود در گزارش لايتر پيدا كرد، بخصوص در اين صفحات:
در نظر داشته باشيد كه فلسفه‌ي قاره‌اي (سنتي كه شامل هرمنوتيك، اگزيستانسياليسم، نظريه‌ي انتقادي مكتب فرانكفورت، پساساختارگرايي و پسامدرنيسم مي‌شود) در ايالات متحده‌ي آمريكا اولاً در اقليت قرار دارد و ثانياً در نوعي "تفكيك نژادي" به سر مي‌برد. بيش‌تر دانشگاه‌هاي معروف فقط يا عمدتاً روي فلسفه‌ي تحليلي (سنتي كه شامل فلسفه‌ي علم، فلسفه‌ي ذهن، فلسفه‌ي دين، فلسفه‌ي زبان، متافيزيك و معرفت‌شناسي مي‌شود) كار مي‌كنند. دانشكده‌هايي هستند كه فقط يا عمدتاً روي فلسفه‌ي قاره‌اي كار مي‌كنند، ولي معمولاً منزوي هستند. اما همه‌ي اين‌ها به اين معني نيست كه در آمريكا نمي‌شود در فلسفه قاره‌اي با كيفيت بالا تحصيل كرد. بعضي از بهترين فلاسفه‌ي قاره‌اي در آمريكا هستند. از طرفي خوشبختانه دانشگاه‌هاي زيادي هم هستند (و به نظر مي‌رسد تعدادشان بمرور زيادتر هم مي‌شود) كه هم اساتيد فلسفه‌ي تحليلي دارند و هم اساتيد فلسفه‌ي قاره‌اي. خيلي از اين دانشگاه‌ها، مثل دانشگاه كلمبيا، دانشگاه بركلي، دانشگاه استنفورد، و دانشگاه شيكاگو از معتبرترين دانشگاه‌هاي دنيا هستند و در گزارش لايتر نيز رتبه‌ي بالايي دارند. فلاسفه‌ي معدود (اما در حال افزايشي) هم روي پروژه‌ي آشتي دادن اين دو سنت كار مي‌كنند. براي يك رتبه‌بندي غيررسمي از دانشكده‌هاي منحصراً يا عمدتاً قاره‌اي به اين لينك نگاه كنيد:

سايت خود دانشكده‌ها:
توضيحات درمورد جزييات اپلاي كردن و غيره بصورت خيلي روشن و كامل در وب‌سايت همه‌ي دانشكده‌ها در قسمت Admissions يا Application for Admission نوشته شده است. اگر هيچ كدام از اين دو گزينه در منوي وب‌سايت نبود حتماً تحت منوي Graduate Studies پيدايشان خواهيد كرد. مهم است كه مقدار زيادي از وقت‌تان را صرف خواندن اين سايت‌ها كنيد تا با شرايط اپلاي كردن آشنا شويد. خوشبختانه نظام دانشگاه‌هاي ايالات متحده و كانادا بسيار يكدست است و معمولاً دانشكده‌ها همگي شرايط و قوانين مشابهي دارند. ضمناً حتماً به قسمت هيأت علمي يا همان faculty برويد و ببينيد كه آيا كساني هستند كه روي موضوع مورد علاقه‌ي شما كار كنند يا نه. مهم است كه فقط به فكر اين نباشيد كه "يك‌جايي قبول بشويد". با توجه به تنوع ذاتي رشته‌ي فلسفه، قبول شدن در جايي كه شاخه‌ي مورد علاقه‌ي شما جدي گرفته نمي‌شود (يا بدتر از آن تحقير مي‌شود) شايد بهتر از پذيرش نگرفتن نباشد.

۱۳۹۰ دی ۱۳, سه‌شنبه

Modern Democratic Government in Popper’s View

دولت [-ِ دموکراتیک] آن است که بی خون دل آید به کنار (+)

I personally call the type of government which can be removed without violence "democracy", and the other "tyranny". (+)

۱۳۹۰ دی ۳, شنبه

Empiricism in the philosophy of mathematics

"18 تيم حاضر در رقابت‌هاي ليگ برتر در 153 بازی نیم فصل، 370 گل به ثمر رساندند تا میانگین گلِ زده در نیم فصل اول 2.41 باشد اما شايد جالب‌ترين نكته نيم فصل اول اين باشد كه مجموع گل‌هاي خورده تيم‌ها نيز 370 است و اين مساله به اين معنا است كه تفاضل گل نيم فصل اول ليگ برتر «صفر» است كه اين عدد تا حدودي نگران كننده به نظر مي‌رسد."

پی نوشت: طبعاً در مجموع کلِ این مطلب (بجز عنوان، همین جمله و جملاتِ پس از این) از کس دیگری سرقت شده است. 

۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه

تبعیضِ نابجا

"... آنچه که غلط است تبعیض نابجاست." (مصباحی مقدم)
 
اگر نسبتِ فاصله چانه تا بالای سرِ کسی به فاصله گوش تا گوشِ او از 1.3 کمتر باشد یا از 1.875 بیشتر باشد، نمی­تواند ویزای هلند دریافت کند. (PHOTOMATRIX GUIDELINES)

۱۳۹۰ آبان ۱۷, سه‌شنبه

The Principle of Charity

پنج دقیقه است که در ایستگاه مترو منتظر قطار ام. خبری نیست. روزهای پیش حداکثر ۲ دقیقه منتظر مانده بودم. نگاه‌های مردم حاکی از آن است که از نظر آن‌ها هم مشکلی وجود دارد. صدایی از بلندگوهای مترو می آید که به نظر می‌رسد توضیحاتی می دهد. به فرانسه می‌گوید و چیزی از آن نمی‌فهم. بیشتر افراد حاضر در ایستگاه شروع می کنند به ترک آن و در حین خروج، زیر لب یا به یکدیگر، چیزهایی می‌گویند. این ها را هم طبیعتا نمی فهمم. به موضعِ تعبیر‌گرِ رادیکال می‌روم: حتماً چیزی درباره مادر و خواهر مسوولین مترو می‌گویند.

من هم از ایستگاه خارج می شوم، در حالیکه زیر لب چیزی می‌گویم.

۱۳۹۰ آبان ۷, شنبه

سورئالیسم در کلاس فلسفه تحلیلی

هفته پیش، ده دقیقه ای از شروع جلسه گذشته بود که یکی از شرکت کنندگان کلاس درس آزاد "ذهن، زبان و جامعه" در انجمن حکمت و فلسفه صحبتم را قطع کرد: "من یک سوال از جلسه قبل دارم".
طبعن عجیب بود که اول کار سوالش را نپرسیده باشد؛ ولی به هر جهت اجازه یافت با تأخیر بپرسد یا در واقع نکته اش را بیان کند، چرا که اساسن سوالی در کار نبود: "شما جلسه قبل گفتید که معنی برخی از جملات وابسته به زمان است".
اصلن راجع به زمان و معنا حرف نزده بودم؛ پس گفتم که چنین نگفته ام. ادامه داد: "منظورم این است که جلسه قبل گفتید عینیت معنایی به معنای استقلال از زمان نیست".
اصرار کردم که این حرف ها از دهنم درنیامده است و اصرارم کارگر افتاد و آقای پرسشگر قبول کرد: "احتمالن حق با شماست، چون من هم جلسه قبل غایب بودم".

۱۳۹۰ آبان ۳, سه‌شنبه

اعتراض به تغییر مدیریت انجمن حکمت و فلسفه



سراج‌الدین میردامادی- رادیو زمانه: اخیرا جمعی از پژوهشگران فلسفه در داخل و خارج از کشور با نگارش نامه‌ای خطاب به محمود احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور ایران نسبت به برکناری دکتر غلامرضا اعوانی از ریاست انجمن حکمت و فلسفه اعتراض کردند.

در این زمینه از کوشا اقبال، پژوهشگر فلسفه در انگلستان و از امضاکنندگان نامه یادشده پرسیده‌ایم: دلیل تغییرات در "انجمن حکمت و فلسفه" چه بوده و به چه شکل انجام شده است؟
کوشا اقبال: مؤسسه‌ "حکمت و فلسفه" مؤسسه‌ای است که زیر نظر وزارت علوم اداره می‌شود. یعنی اساساً یک مؤسسه‌ دولتی است، منتهی همیشه حدی از استقلال در این مؤسسه بوده است و کارنامه بسیار درخشانی هم که در این مؤسسه وجود دارد، به علت همین استقلالی نسبی است که علی‌رغم دولتی‌بودن آن همیشه داشته است. منتهی چندماه پیش اتفاقی افتاد و آن نامه‌ای بود از سوی وزیر علوم مبنی بر حکم عزل آقای اعوانی، رئیس انجمن و جایگزینی ایشان با آقای حجت‌الاسلام خسروپناه که این هم خلاف عرف عزل و نصب رؤسای مؤسسات آموزشی بود و هم این که در تعطیلات هیئت علمی مؤسسه انجام شد.
در واقع نظر هیچ‌یک از اعضای هیئت علمی پرسیده نشد و این امر به نحو توهین‌آمیزی انجام شد. هیچ مراسم تودیع مقبولی هم برای آقای دکتر اعوانی برگزار نشد. بنابراین ما این را یک تغییر فرمایشی دانستیم و احساس کردیم لازم است از کیان این مؤسسه که این‌همه سال در خدمت فلسفه بوده، دفاع و قدردانی شود.
اگر این مسئولیت را وزارت علوم تعیین می‌کند و تغییر آن هم به دست وزارت علوم انجام شده، فارغ از این که چه فردی منصوب شده است، چگونه این اعتراض را شما به رئیسجمهور منتقل کردید؟ در حالی که این تغییرات و جابه‌جایی‌های دفعی و بدون برنامه‌ریزی و کارشناسی در دولت آقای احمدی‌نژاد تقریباً یک روال عادی شده است.
بله درست است. این تغییرات روال عادی است، ولی ما فکر کردیم که واکنش صنفی در هر حوزه‌‌ حداقل و لازمه این کار است. یعنی لازمه زنده نگهداشتن آن شبکه صنفی این است که اعضا و فعالان آن بی‌تفاوت از کنار این تغییرات نگذرند. بنابراین ما این نامه را به‌عنوان حداقل وظیفه صنفی‌مان و به دلیل دینی که به مؤسسه حکمت و فلسفه احساس می‌کردیم، امضا کردیم. همانطور که می‌‌گویید شبهات زیادی در این زمینه بود که چرا آقای احمدی‌نژاد مخاطب نامه باشد و از این قبیل چیزها.
واقعیت این است که زیر حوزه مسئولیت آقای احمدی‌نژاد است. وزارت علوم به‌طور مستقیم تحت نظر ایشان است و بنابراین ایشان نسبت به نتیجه تصمیم‌های وزارت علوم مسئولیت دارند. از این گذشته چندماه پیش ایشان به مراسم روز جهانی فلسفه رفتند که در تهران برگزار شد و در این مراسم شرکت و سخنرانی کردند. بنابراین ما احساس کردیم که اگر آقای احمدی‌نژاد به‌عنوان رئیس جمهور و رئیس دولت مملکت وارد حوزه فلسفه می‌شوند، از این حوزه برای وجه عمومی‌شان و پیدا کردن وجه آکادمیک خود استفاده می‌کنند. پس در قبال آنچه هم بر فلسفه می‌رود، قاعدتاً باید پاسخگو باشند و حداقل وظیفه ما است که از او بپرسیم شما که این‌قدر نسبت به فلسفه ابراز ارادت می‌کنید و این‌قدر مقام آکادمیک‌تان را مطرح می‌کنید، این تغییر الان چه بر سر یک نهاد آکادمیک می‌آورد؟
ما آنجا گفته‌ایم که این درواقع نوعی گفت‌وگوی سقراطی است. یعنی دوستان این را به این شکل مطرح کردند که ما فقط پرسش می‌کنیم و این پرسشگری متضمن قائل شدن هیچ مقام ویژه‌ای نه برای پرسشگر است و نه پرسش‌‌شونده. صرفاً یک پرسش است. یک گفت‌وگوی باز و سرگشاده است که امیدواریم در قبال این مسائلی که مبتنی بر خیلی از پیش‌فرض‌های خود آقایان است، به ما پاسخی بدهند که در سرنوشت یک نهاد آکادمیک با سابقه‌ مثل مؤسسه حکمت و فلسفه چه می‌گذرد.
با تمام هجمه‌ا‌ی که به علوم انسانی در دولت محمود احمدی‌نژاد صورت گرفته است، در عین حال جایگاه انجمن حکمت و فلسفه را در این تهاجم شدید چگونه ارزیابی می‌کنید؟
انجمن حکمت و فلسفه همیشه مأوای پژوهش‌های مستقل و پیشروی فلسفه بوده است. آنجا در نامه‌ هم در پارگرافی به این مسئله اشاره شده بود. حتی اگر از منظر فلسفه اسلامی هم به مسئله نگاه کنید، چه در حوزه پژوهش‌های محض که در فلسفه اسلامی شده و چه در حیطه معرفی چهره‌های تمدن اسلامی به دنیا، سطح، کمیت و کیفیت آنچه در انجمن انجام شده در قیاس با آنچه در سایر دانشگاه‌های دولتی ما صورت گرفته است اصلاً قابل مقایسه نیست.

به خاطر این که آنجا واقعاً کمتر زیر نفوذ بخشنامه‌ها و احکام فرمایشی بوده است. در واقع یک محققی آنجا بوده و علاقه‌اش به فلسفه اسلامی بوده و رفته در حوزه‌ای که اصالتاً خودش علاقه داشته کار کرده؛ فارغ از این که حاکمیت می‌پسندد یا نمی‌پسندد. نتیجه‌اش را هم در یک ژورنال بین‌المللی چاپ کرده است، حالا چه مسئله منطق ابن‌سینا، چه فلسفه شیخ ‌اشراق.
می‌خواهم بگویم حتی از منظر فلسفه اسلامی هم که نگاه کنیم، مؤسسه حکمت و فلسفه پناهگاه بسیار مهمی بوده و تغییرش حقیقتاً به خود مبانی و منابع نظری و فلسفه حکومت هم ضربه می‌زند. این مسیر به نظر ما حتی از منظر خود آقایان هم اشتباه است و از منظر ما هم که پژوهشگر فلسفه هستیم و با این نهاد آشنا بودیم و به این نهاد مدیون هستیم و به نحوی زمانی از آموزش‌مان را در آنجا صرف کرده‌ایم، از نظر ما به شدت هجمه ناعادلانه‌ای است و از هر زاویه‌ای که نگاه کنید به ضرر فلسفه است.
در نامه‌ شما آمده است که انجمن حکمت و فلسفه تنها جایی بوده که فلسفه اسلامی توانسته است در آن فرصت رشد و بالندگی داشته باشد. اگر این حرف را بپذیریم، حکومت یک روحانی را براین انجمن گمارده که به فلسفه اسلامی آشنایی بیشتری داشته باشد و بتواند آن را در این مسیر پیش ببرد. ایراد این مسئله چیست؟
سئوال جالبی می‌کنید، ولی ما فکر می‌کنیم این که یک روحانی، یک فقیه و یا یک فیلسوف اسلامی از حوزه برآمده باشد، این نه تضمین این است که فلسفه اسلامی بیشتر ببالد، نه این که آن فقدان‌هایی را می‌پوشاند که آنجا بوده است. فلسفه به‌هرحال یک حوزه آکادمیک است که بر یکسری روابط و قواعدی استوار است. آن روابط و قواعد هم چیزهایی است که در هر مؤسسه فلسفی باید به‌طور مساوی و به‌طور رقابتی باشد، یعنی به‌طور عینی در آن مؤسسه وجود داشته باشد که بتوان کار را ارزیابی کرد.
این که کسی بیاید و علاقه خاصی به حوزه خاصی از فلسفه داشته باشد، به‌ هیچ عنوان تضمین بالندگی آن حوزه فلسفه‌ (فلسفه اسلامی) نیست. آن‌ هم با روش‌شناسی خاصی که اساساً ربط مستقیم به خود فلسفه ندارد و این تغییر فرمایشی، نشانگر ایدئولوژیک بودن و غیر آکادمیک بودن آن است. به فرض هم که آشنایی بیشتر داشته باشد، آشنایی بیشتر با این حوزه‌ نیست که باعث پیشرفت یک موضوع یا یک شاخه فلسفی می‌شود. مهم این است که در واقع چقدر استقلال و تنوع فکری یک مؤسسه را بتوانید حفظ کنید و چقدر اهتمام داشته باشید به آموزش شیوه‌های نگارش فلسفه و این که چقدر منابع الکترونیک را در اختیار دانشجویان و پژوهشگران بگذارید. این چیزهاست که به‌طور طبیعی موجب رشد حوزه‌ای مثل فلسفه اسلامی خواهد شد و این که چقدر شما با دیگران ایجاد تعامل کنید. یعنی این که چقدر فلسفه اسلامی بتواند وارد گفت‌وگو با فلسفه‌های جدید شود؛ حالا چه فلسفه‌های اگزیستانس و چه فلسفه‌های تحلیلی. این‌ها در واقع ضامن پیشرفت و بقای مستقل و شرافتمندانه فلسفه اسلامی می‌شود و دقیقاً چیزی است که تا پیش از این تغییر در انجمن حکمت و فلسفه اتفاق افتاده و متفاوت بوده است با جاهای دیگر.
به جاهای دیگر که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم فلسفه اسلامی به این نحو و به این تنوع گسترش پیدا نکرده و شناخته نشده است. من فکر نمی‌کنم راه حل این باشد که یک روحانی را در رأس کار قرار دهیم. چون این که خاستگاه فکری رئیس یک مؤسسه چیست، ربطی به پیشرفت آن حوزه بخصوص ندارد. یکسری ملاک‌های ساختاری لازم است. مثل این که انجمن سعی کرده بود به نحو شهودی یا به نحو طبیعی خودش این را ایجاد کند. اگر تغییرات در این جهت بود که این استقلال، این تنوع فکری و این گفت‌وگوی میان رشته‌ای در انجمن تقویت شود، می‌توانست در کنار سایر چیزها خیلی به نفع فلسفه اسلامی هم باشد ولی کاملاً در جهت عکس آن است.
از این گذشته آنجا فقط فلسفه اسلامی هم که نیست। دانشجوی رشته‌های دیگرهم هستند. آنجا دانشجویان فلسفه غرب هستند، استادان فلسفه غرب هستند. دوستانی هستند که به فرض در خارج از کشور از دانشگاه‌های معتبر دنیا تخصص گرفته‌اند؛ در شاخه‌‌های دیگر فلسفه، در فلسفه علم و در فلسفه ذهن و غیره. یعنی نمی‌شود این را حتی با این تعبیر که به نفع فلسفه اسلامی‌ است، نادیده گرفت. اعضای دائمی انجمن هستند که علایق دیگری دارند و این که این‌ها تکلیف پیشرفت حوزه‌‌های كاری‌شان چه می‌شود نگرانی اصلی و بخش عمده نگرانی و اعتراض ماست.

منبع: رادیو زمانه در لینک زیر

۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

کم بودن یا زیاد نبودن

يك خانم سرخپوستي هست به اسم رز كه، به دنبال عارضه قلبي برای مادرم و تا پیش از درگذشتش، از طرف دولت كانادا موظف شده بود به او در كارهاى خانه كمك كند. اوجين - شوهر رز - هم از بوميان آمريكاى شمالي است.

رز: باز هم بهت تسلیت می گم. مادرت زن نازنینی بود.
من: ممنونم رز. نامه اوجین رو هم خوندم. خیلی صمیمانه و تأثیرگذار بود و جالبه که اشاره ای به خدا و جهان پس از مرگ نداشت.
رز: اعتقادات ماورایی ما با آن چه نهادهای رسمی متولی جهان آخرت تبلیغ می کنند فرق داره. در واقع من نشانه ای از خدای رسمی در این جهان نمی بینم.
من: اینارو که می گی یاد برتراند راسل میفتم که وقتی ازش پرسیدند تو که به خدا اعتقاد نداری، اگر بعد از مرگت دیدی خدایی در کار هست بهش چه می گی، و اون هم بدون مکث جواب داده بود که می گم خدایا نشانه هات کم بودند.
رز: این انگلیسی ها زیادی مبادی آدابند. در محضر خدایی که بهش اعتقاد ندارند هم جوری حرف می زنند که به کسی بر نخورد. باید جواب می داد که می پرسیدم خدایا چرا نشانه های نبودنت این قدر زیادند.

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

نامه پژوهشگران فلسفه به آقای احمدی نژاد در واکنش به تغییر مدیریت انجمن حکمت

جناب آقای احمدی­‌نژاد،

ریاست جمهوری اسلامی ایران


خبر تغییرات فرمایشی و ناگهانی در مدیریت مؤسسه‌ی پژوهشی حکمت و فلسفه در میان اهالی اندیشه، تعجب و تأسف بسیاری برانگیخته است. به همین دلیل ما گروهی از پژوهش­‌گران و دانش­‌آموخته‌گانِ فلسفه از نقاط گوناگون جهان، از درون و بیرون مرزهای ایران، بدون ملاحظه‌ی سیاست یا معیشت و فقط از سرِ تعهدی به وضعیت آموزشی و دانشگاهی علوم انسانی در ایران از مایه و پایه‌ی این تاسف با شما سخن می‌گوییم. قصدمان از نگارشِ این نامه ابراز نگرانی درباره‌ی تغییرات کلان مدیریتی در مؤسسه‌ی پژوهشیِ حکمت و فلسفه ایران و پیشنهاد و مطالبه‌ی بازبینیِ فوری در این تغییرات است. تصمیم داریم با شما، در مقام مسئول اجرایی کشور با سابقه‌ی دانشگاهی مؤکَدتان، وارد گفت­‌و‌گویی سقراطی شویم، پاسخ بطلبیم و برای تداوم صریح و صادقانه‌ی این گفت­‌وگو اعلام آماد‌گی کنیم. بویژه، بعد از مشاهده‌ی علایم علاقه‌ی شما به فلسفه و حضورتان در مراسمِ "روز جهانی فلسفه" در تهران شما را در قبال آن چه بر فلسفه می­‌رود مسئول می‌دانیم.


بی‌درنگ مایل‌ایم به سابقه‌ی موسسه‌ی پژوهشی حکمت و فلسفه ارجاع‌تان دهیم و آن چه را برخی از ما به واسطه‌ی کار و پژوهش در این مؤسسه آموخته‌ایم و آزموده‌ایم با شما و جامعه‌ی دانشگاهیان ایران تقسیم کنیم تا بتوانیم در ترازوی انصاف، تغییرات اخیر را از منظری تخصصی بسنجیم. حقیقت این است که هر فرد دانشگاهی که آشنایی‌ای با دپارتمان‌های معتبر فلسفه داشته باشد، گواهی می­دهد که وضعیت آموزش و تحصیل فلسفه در دانشگاه‌های ِایران فاصله‌ای نامعقول با وضعیت مطلوبِ آموزش فلسفه دارد. از دلایل و علل‌اش سخن نمی­‌گوییم و فقط از مقایسه‌ی تجربه‌ی تدریس و تحصیل و پژوهش فلسفی در ایران با دانشگاه‌های مطرح دنیا می­‌گوییم و نیز از مقیاس‌مان، به این امید که فرض‌تان فریب‌کاری یا فریب­‌خورد‌گی نویسند‌گان این خط نباشد، و یا این روایت تجربی و عینی "سیاه­‌نمایی" تلقی نشود. سخن ما راجع به فاصله‌ی نامعقول آموزش فلسفه در ایران از استانداردهای این رشته است: از کیفیت و دست‌مایه‌ی تولیدات، تنوع و استقلال فکری موجود در دپارتمان‌ها، میزان انتشار مقالات بین‌المللی، بخت دانشجو برای رقابت آکادمیک با هم­‌ترازان خود در سایر مراکز آموزشی، میزان شرکت دانشجویان در کنفرانس‌های جهانی فلسفه، میزان تاکید بر آموزش شیوه‌ی نگارشِ مقالات فلسفی، کیفیت کتابخانه‌ها و دسترسی الکترونیک به مجلاتِ روز فلسفه، میزان میزبانی از کنفرانس‌های بین المللی فلسفه، بخت دانشجو برای به­‌روز ماندن در نسبت با جریان­‌های مهم فلسفی و...؛ این‌ها ملاک ارزیابی و محک عمل‌کردِ یک مرکز آموزش و پژوهش فلسفه‌اند. نازل بودنِ کیفیت و کمیت این شاخص‌ها نشانه‌ای روشن بر فاصله‌ی نامعقول فلسفه‌ی ما از فلسفه‌ی دنیاست. اما برآنیم تا در ادامه به استثنائی در مملکت خودمان و در همین سال­های اخیر اشاره کنیم که نشان می­دهد چگونه با جمع حقیقیِ تعهد و تخصص می‌توان بر این شکاف‌ها پل زد.


بی­ آن که قدر زحمت استادان دانشگاه‌های بزرگِ کشور را ندیده گرفته باشیم، باید بگوییم که در چنان تجربه‌ی (در مجموع) معوجی از آموزش و پژوهش فلسفی، انجمن حکمت و فلسفه دریچه‌ای مغتنم و بی­‌دریغ به تفکر آزاد بود. آن خانه‌ی کهن با کلاس‌های فیروزه‌ای، که در آن از حکمت صدرایی تا تفکر هگلی و از عرفان اسلامی تا ظرافت‌های منطق صوری و علومِ شناختی در گفت‌وگویی مداوم به دریافتی عمیق‌تر از ‌هستی و انسان می‌اندیشیدند، فرصتی حیاتی برای درک ماهیت فلسفه بود. عنایت کنید! این همه آسان نیست؛ در دانشگاه‌ها و مؤسسات عظیم پژوهشی جهان پس از سال‌ها برنامه­‌ریزی و سرمایه­‌گذاری­ست که به چنین تعادل و آرامش آموزشی می رسند.


اما انجمن حکمت و فلسفه به یمنِ تعهد اعضای‌اش به آموزش و پژوهش، خدمت­‌گذاری راستین‌اش، و بصیرت مدیریتی و حداقلی‌اش، به چنین نقطه‌ی تعادلی نزدیک بود و نقشی ممتاز در تعاملِ میان­‌رشته‌ای و ترغیب تفکر و تخریب رکود فکری فلسفه­‌پژوهان ایفا کرد: استادان‌اش در کار آموزش اصول و مبانی نوشتاری و استدلالی بودند که به دانشجوی ایرانی امکان رقابت جهانی بدهد، کتابخانه مکانی پربار از منابع فکری بود، فضای میان همکاران انجمن خلاق و پر از توانِ کار گروهی و سازنده بود، کنفرانس­های بین المللی و معتبری که در دورانِ مدیریت آقای دکتر اعوانی و با تلاش شبانه­‌روزی هیئت علمی و پژوهش­گران انجمن برپا شد با تجربه­‌ی هیچ دپارتمان فلسفه‌ی دیگری در ایران قابل قیاس نیست. برای مثال، بسیاری از ما از طریق انجمن شانس دیدار با متفکران نامی فلسفه و علوم شناختی را در حوزه‌های کاری خود یافتیم، تجربه­‌ای که مایه‌ی دلگرم ماندن و ادامه‌ی تکاپوی فکری و دانشگاهی شد. می‌خواهیم شما را به قدرشناسی و تداوم آن تعادلِ دیریاب اشارت کنیم و بر اهمیت آن در آینده­‌ی فکری کشور تاکید بگذاریم. افزون بر این، در مقام دانش آموخته‌گان و پژوهش­‌گران فلسفه در دانشگاه‌های مختلف ایران باید گواهی دهیم که فضای مدیریتی و پژوهشی انجمن تنها جایی بود که در آن فلسفه‌ی اسلامی مجال طبیعیِ تنفس و رشد و عزت نفس داشت؛ دریغا که امروز عده­‌ای به نیت نانِ سیاست و با تنگ­‌نظری‌ای که مانع تفکر است می­‌گویند انجمن غرب­‌زده بود و یا ساده‌انگارانه فکر می­کنند باید یک حوزوی را بر راس مؤسسه‌ی پژوهشی حکمت و فلسفه گذاشت تا فلسفه‌ی اسلامی ببالد. ابداً چنین نیست؛ حق آن است که برخلاف این تصور، اعضا و مدیریت انجمن نقشی مثال‌زدنی در معرفی و دفاع از فیلسوفان و متفکران تمدن اسلامی داشته‌اند: از مولانا بگیرید تا ابن‌سینا و غزالی، از ابن‌خلدون و ابن‌هیثم تا ملاصدرا و سهروردی. مثال­‌ها بسیارند؛ برای قبول و قدرشناسی آن زحمات فقط کمی انصاف و حسنِ­‌نیت لازم است.


جناب آقای احمد­ی­‌نژاد،


شاید بدانید که در جهان امروز فلسفه نه برای تزیین ویترین توسعه است، نه توجیه قدرت و نه برای تضعیف معنویت؛ هیچ‌کدام. فلسفه و دپارتمان فلسفه امکانی برای اندیشیدن به معضلاتی­ست که احیاناً علوم تجربی و مهندسی، به علت ویژگی­‌های تخصصی­‌شا­ن، نمی­‌توانند به تمامیت و عمق آن­ها نزدیک شوند؛ مسایلی که برای حصول درکی قابل اطلاق و مفید سایر علوم نیازمند تفکر مفهومی و مستقل هستند. یکی از این مسایل مقوله‌ي عدالت است که مورد عنایت شما نیز هست. باید مطلع‌تان کنیم که برای بسیاری از ما تن­‌ندادن به روایت ابرقدرت­های سیاسی از تاریخ و دلبستگی به مفاهیمی چون عدالت اجتماعی در انجمنِ حکمت و فلسفه و به یمن تنوع و استقلال فکری اساتید آن­‌جا میسر شد. و اکنون برآنیم که تنوع فکری آن مؤسسه جز خیر و استقلال و پیشرفتِ فکری پیامدی ندارد. از این رو، اگر ایران در حال ساختن مسیری نوین است و اگر توسعه و استقلال کشور از غیر اراده‌ی مستقرتان است، کلیدش حفظ استقلال و تکامل طبیعی موسسات کم­‌نظیری چون انجمن حکمت و فلسفه است.


بنا بر مجموع ملاحظات فوق، قویاً پیشنهاد می­‌کنیم تا فارغ از ملاحظات سیاسی به تخصص همکاران‌مان در انجمن اعتماد و در خیرخواهی و اصالت نیت کسانی که انجمن را با دست خود به این­جا رسانده‌اند، شک نکنید .گماردن فردی کم­‌سابقه در فلسفه و بی‌پشتوانه در انجمن حکمت و فلسفه تخریب ستون‌هایی­‌ست که برای بندبندِ آن اوقاتِ گران‌بهایِ متفکران این سرزمین صرف شده است. برقراری چنین تغییر نابه‌جایی، آن هم در تعطیلاتِ هیئت علمی و با بی‌اعتناییِ زننده به مدیریت پرسابقه و سخت‌کوش مؤسسه در حکم صادره توسط وزیر علوم شما مایه‌ی تأسف، نگرانی و آزردگیِ جامعه‌ی پژوهش‌گران فلسفه و اعضای مؤسسه‌ی پژوهشی حکمت و فلسفه است؛ چنین فضای دلسردکننده‌ای از دید ما نامبارک است و مخرِّب. از آن­جا که این تخریب به دست زیر­مجموعه‌ی دولت انجام می­شود، ما از شما لغو این عزل و نصب ناصواب را می­‌خواهیم و بر بازگرداندن امنیت کاری و استقلال فکری به محیط ارزش­‌مند انجمن حکمت و فلسفه مصّریم. چرا که، چنان که رفت، آینده‌ی تفکر را منوط به این دوراندیشی مدیریتی می‌دانیم .نهایتاً، و با ملاحظه‌ای کوتاه بر خدمات فکری و فرهنگی اعضای مؤسسه‌ی پژوهشی حکمت و فلسفه از شما و تمام ارکان مستقرِ حاکمیت، مصرانه و مشفقانه می­‌خواهیم که با دخالت اثرگذار، تعیین و انتصاب (یا دست­کم پیشنهادِ انتصابِ) رییس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه را، یک­‌بار برای همیشه، به دست استادان و همکارانی بسپارید که عمری را در آن مرکز بر آموزش و گسترش فلسفه در ایران گذاشته­‌اند.


و آخرین نکته آن­که، بسیاری از ناظران تغییرات غم‌انگیز و دستوری در مدیریت انجمن را به مثابه سقوط سنگر عقلانیت دانسته­‌اند. ولی ما تصمیم گرفتیم ورای ملاحظات و مناسبات رایج سیاسی، آن چه را به روشنی برای حفظ فلسفه و نقش‌اش در پیشبرد اهداف کشور حیاتی می­‌دانیم، به شما منتقل کنیم. امیدواریم تصمیمی درست بوده باشد و منتظر واکنش شما هستیم.


امضا­کنندگان (تا امروز) عبارتند از :

محمد آزاد- اصفهان

رکسانا اخباری- آلبرتا

بهرام اسدیان- برکبک کالج

آرزو اسلامی- استانفورد

کوشا اقبال- ادینبورو

مریم اقدمی- آیندهون

مهراد المطهری-برکبک‌کالج

سمیرا الیاسی- تهران

میثم بادامچی- لوئیس

احمد بستانی- تربیت مدرس

آلما بهمن­‌پور- نیو اِسکوول

عرفان ثابتی- لنکستر

علی چاپرک- شریف

امید حجازی- کوئینز

سمیه حجازی-تهران

سید مهدی حسینی- تهران

محسن خیمه‌­دوز- آزاد تهران

منصوره خلیلی­‌زند- ووپرتال

بابک ذاکری- تهران

فاطمه ذوالفقاری- تهران

علی ذوالفقاریان- شریف

روح‌­الله رمضانی- گرونینگن

محسن زمانی- آی، پی، ام

فاطمه سعیدی-تهران

مجتبی سلطانی- بریتیش کلمبیا

مصطفی سیفی- شهید بهشتی

زهرا شجاعی- امیرکبیر

مستوره صادق‌نیا- کوئینز

زینب صالحی- قم

هاجر صفری- اصفهان

شاهین کاوه- تگزاس تک

علی کربلائی- تهران

مرتضا کریمی- تهران

مازیار گل­محمدی - شریف

دنیا کیهانی- وایکاتو

مهدی علومی- شریف

علی علیزاده- میدل سکس

مرضیه لطفی- تهران

نسیم ماحوزی- بارسلونا

محمد مباشری- لوئیس

سیامک مولوی- مک گیل

آیدا مومن نژاد- هومبولت

یاسر میردامادی- انستیتوی مطالعه‌ی تمدن‌های مسلمان لندن

آرش نراقی- موراویان

سعیده وثوق‌پور- امیرکبیر

مریم وحدتی- تهران

پویا هیبت اللهی-تهران


توضیح: از پژوهشگران فلسفه (منظور کسانی که مدرک فوق لیسانس یا دکترائی در یکی از شاخه های فلسفه دارند یا به عنوان مترجم آثار فلسفی فعالند) کسانی که مایلند امضایشان به این نامه اضافه شود، لطفا از طریق کامنت گذاشتن در ذیل همین پست یا ارسال نام خود و آخرین دانشگاه محل تحصیل شان به آدرس موجود در وبلاگ همفکری تشکیل جامعه فیلسوفان ایران اطلاع دهند تا ترتیب اثر داده شود.