راهنماي اقدام
(apply) براي تحصيلات تكميلي (graduate) در رشتهي
فلسفه
در ايالات
متحدهي آمريكا و كانادا
نويسنده: شاهين
كاوه
متن را بروزرسانی کردهام، پاسخ به سوالات بیشتری را در قسمتهای قبلی گنجاندم، و یک قسمت کاملاً جدید درمورد آیندهی شغلی فلسفه در آمریکای شمالی اضافه کردهام.
مواردي كه در زير گفته ميشود تقريباً همه هم درمورد ايالات
متحدهي آمريكا و هم درمورد كانادا صادق هستند مگر اين كه خلاف آن ذكر شود. (بعضی
از نکات ذکر شده فقط درمورد رشتهی فلسفه و رشتههای مشابه صادق هستند و ممکن است
با شرایط پذیرش در مهندسی و علوم متفاوت باشند.)
چه مقطعي را بايد انتخاب كرد؟
در ايالات متحدهي آمريكا و كانادا دو نوع دورهي تحصيلات
تكميلي (graduate) وجود دارد: مستر (master) و دكترا (PhD).
دورههاي دكترا پنج ساله هستند كه شامل دو سال درس و سه سال
پاياننامه ميشوند. تحصيل در دورهي دكترا معمولاً بلافاصله بعد از دورهي كارشناسي
(undergraduate) شروع ميشود.
دورههاي مستر دو ساله هستند و شبيه به كارشناسي ارشد در
ايران، ولي اهداف و كاركردشان با آن چيزي كه به نام كارشناسي ارشد در ايران وجود دارد
زمين تا آسمان فرق دارد. دورههاي مستر اجباري نيستند و هدف از آنها عمدتاً دو چيز
است: يك: براي كساني كه ميخواهند در زمينهاي اطلاعات مختصري كسب كنند، ولي نميخواهند
درحد دكترا روي آن كار تخصصي كنند گزينهي مناسبي است؛ دو: براي كساني كه رشتهشان
در مقطع كارشناسي چيز ديگري بوده و حالا ميخواهند رشتهشان را عوض كنند و براي
دكترا رشتهي ديگري بخوانند نقش يك دورهي مياني را ايفا ميكند. مثلاً من
(شاهين) با مدرك كارشناسي فيزيك دورهي مستر فلسفه را آغاز كردم. البته معمولاً
گرفتن حداقل چهار-پنج درس فلسفه در دورهي كارشناسي حتی براي پذيرش در دورههاي
مستر لازم است. پس اگر درحالحاضر دانشجوی رشتهای غیر از فلسفه هستید ولی علاقه
دارید برای مستر یا دکترا به آمریکای شمالی بروید، سعی کنید حداقل چهار-پنج درس
(سه واحدی) فلسفه در کارنامهتان داشته باشید. پذیرش بدون داشتن این چهار-پنج درس
سختتر است، ولی ممکن است.
جزییات درسهای فلسفهای که در ایران میگیرید، یا
پسوندهایی مثل تحلیلی، غرب، منطق، و غیره در مدرک ایرانیتان خیلی مهم نیستند، ولی
طبیعتاً خیلی بهتر است اگر پیشزمینهی تحصیلیتان و فهرست درسهایی که گرفتهاید
با گرایش کلی دانشکدهای که در آمریکای شمالی انتخاب کردهاید همخوانی داشته
باشند. اگر برای دانشکدهای اقدام میکنید که در سنت فلسفهی تحلیلی قرار دارد (که اکثر
دانشکدههای آمریکای شمالی را شامل میشود)، مهم است که درسهایی مثل معرفتشناسی،
متافیزیک، اخلاق (چه فرا-اخلاق و چه اخلاق هنجاری)، منطق، و «فلسفههای مضاف» مثل
زبان، ذهن، و غیره را در کنار تاریخ فلسفه و درسهای «شخصیت-محور» یا «مکتب-محور»
داشته باشید.
(برخی از دوستان از من درمورد برداشتن درسهای آنلاین از
دانشگاههای خارج از کشور سوال کردهاند. راستاش اطلاعات من در این زمینه و تأثیر
احتمالی آن بر شانس پذیرش صفر است. خوشحال میشوم از گزارش تجربیات دوستان استفاده
کنم و در نسخههای بعدی این راهنما ذکر کنم.)
اما به جز اينها دلايل ديگري هم براي انتخاب مقطع مستر وجود
دارد: اولاً پذيرش در رشتهي فلسفه اصولاً سختتر از رشتههاي ديگر است و شانس
پذيرش كمتر. ولي چون پذيرش مستر از دكترا خيلي راحتتر است، اگر براي مستر اقدام
كنيد شانس پذيرش گرفتنتان بيشتر خواهد بود. ثانياً اگر اول در يك دانشگاه
آمريكايي يا كانادايي مستر بگيريد برايتان سكوي پرتاب ميشود. گرچه پذیرش از ایران
مستقیماً برای دکترای فلسفه در سالهای اخیر مثالهای بیشتری پیدا کرده، من هنوز
عقیده دارم که اگر ابتدا از آمریکای شمالی مستر بگیرید، احتمال اين كه براي دكترا از
دانشکدههای «خوش-رُتبه» پذیرش بگیرید خيلي بيشتر است نسبت به وقتی كه از ايران بلافاصله
براي دكترا اقدام كنيد. ثالثاً ميتوانيد پروندهي بهتري درست كنيد: شاید الآن سه استاد
فلسفه كه بخواهند برايتان توصيهنامه بنويسند نميشناسيد، يا اين اساتيد خيلي شناختهشده
نيستند؛ احتمالاً درسهاي فلسفه زياد برنداشتهاید، در نوشتن مقاله تمرين زيادي
نداريد و ... . در دورهي مستر همهي اين تواناييها را بهتر خواهيد كرد. پس دلايل
زيادي وجود دارد كه براي مستر اقدام كنيد.
از طرفي اگر شانس پذيرش خود را براي دكترا بالا ميبينيد
طبيعي است كه لزومي ندارد دو سال از عمر خود را صرف گرفتن مدرك مستر كنيد. بخصوص
اگر پيشاپيش مدرك كارشناسي ارشد در رشتهي فلسفه يا فلسفهي علم داريد و يك نمونه
نوشتهي باكيفيت آماده داريد، دليلي ندارد كه شانس خود را براي پذيرش دكترا امتحان
نكنيد. (دانشجويان پسري كه سربازيشان را نگذراندهاند اجازه ندارند براي تحصيل در
«مقطع مشابه» به خارج از كشور بروند. بنابراين اگر در مقطع كارشناسي ارشد تحصيل ميكنيد
نميتوانيد براي مستر اقدام كنيد مگر اين كه از سربازي معاف شويد.)
اگر در حال حاضر دانشجوی دکترای فلسفه هستید و یا قصد دارید
اول در ایران دکترای فلسفه بگیرید و بعد برای آمریکای شمالی اقدام کنید، توجه
داشته باشید که شرایط شما در مقایسه با بقیهی متقاضیها خیلی خاص است. اطلاعات
زیادی درمورد شانس پذیرش دکترای خوب با این شرایط وجود ندارد، گرچه مثالهایی از
آن وجود دارد، پس حداقل میدانیم امکاناش هست. گرچه داشتن یک دکترا نشان میدهد
برای مقطع تکمیلی (graduate)
تعلیمدیدهتر هستید، ممکن است در ذهن کمیتهی پذیرش این باشد که شانس را به کسانی
بدهند که بار اولشان است. بههرحال نگران نباشید و به برتری نمونه نوشتهتان در
مقایسه با رقیبانتان امیدوار باشید. پنهان کردن این واقعیت که دکترا دارید از
کمیتهی پذیرش توصیه نمیشود: گذشته از عواقب احتمالی آن، در آمریکای شمالی فضاهای
دانشگاهی و کاری تا حد زیادی بر اعتماد متقابل بنا شدهاند و به عقیدهی من همهی
ما باید تلاش کنیم این فضا را تقویت کنیم.
هم برای مستر و هم برای دکترا، اصولاً بايد دستكم براي حدود
ده الی بيست دانشكده اپلاي كنيد تا شانس پذيرشتان خوب باشد. برنامههاي دكترا زياد
هستند ولي تعداد برنامههاي مستر آنقدرها زياد نيست. بااينحال ميشود برنامهي
مستر خوب برای هر سلیقهای پيدا كرد (پايين را ببينيد).
تأمين هزينهي تحصيل (fund يا financial aid):
براي تأمين خرج تحصيل، دانشكدهي فلسفه با ترکیبی از پول
بلاعوض یا Fellowship و به بهانهی حقوق دستيار آموزشي یا Teaching Assistantship به
شما حقوق ميدهد و شهريه نيز يا كاملاً يا عمدتاً حذف ميشود. باصطلاح شهريه waive ميشود.
توجه کنید که در رشتهي فلسفه دستيار پژوهشي يا همان Research Assistantship شغل
نادري ست. بااينحال بعضي وقتها ممكن است دانشكده مثلاً براي يك ترم تابستان به
عنوان دستيار پژوهشي استخدامتان كند. وظایف دستیار آموزشی
شامل گرداندن جلسات بحث هفتگی برای دانشجوها زیر نظر استادی که درس را تدریس میکند
و تصحیح برگه میشود. با این که این کار (بخصوص قسمت درس دادن) ممکن است کار سختی
به نظر برسد، اگر زبان انگلیسی را تا حد معقولی بلد باشید هیچ جای نگرانی نیست.
تقریباً همهی دانشجوها از پس این کار برمیآیند.
درمورد اين كه چطور ميشود كمكهزينهي تحصيلي دريافت كرد:
براي اين كه براي كمك مالي درنظر گرفته شويد معمولاً كار خاصي
لازم نيست انجام دهيد. همين كه براي پذيرش اپلاي ميكنيد خود به خود براي كمك مالي
هم در نظر گرفته ميشويد. در آمريكا (برخلاف كانادا و اروپا) استاد در ارايهي كمكهزينه
به شما خيلي نقشي ندارد. بخصوص در رشتهي فلسفه كه استاد بصورت فردي اصلاً تصميمگيرنده
نيست (بنابراین – و به تجربهی خود من – مکاتبهی قبلی با اساتید در شانس پذیرش
گرفتن یا کمک مالی گرفتن شما تأثیر چندانی ندارد، گرچه اگر سوال خاصی درمورد
دانشکده داشته باشید معمولاً جوابگو خواهند بود). تمام تصميمها، ازجمله اين كه آيا
كمك مالي دريافت ميكنيد يا نه، توسط كميتهي پذيرش دانشكدهي فلسفه گرفته ميشود.
معمولاً اکثریت غالب کسانی که پذیرش میگیرند حقوق هم میگیرند و از دادن شهریه
معاف میشوند.
حقوقي كه ميگيريد تماماً خرج زندگي خودتان ميشود (به جز
بخش كوچكي كه همانطور كه گفته شد در برخي دانشگاهها از شهريه باقي ميماند كه
بايد پرداخت كنيد). معمولاً اين حقوق يك درآمد بخور-و-نمير برايتان خواهد بود و
نياز به كار ديگري نخواهيد داشت. البته معمولاً هركس براي خودش چند هزار دلار از
ايران ميآورد. معمولاً هزینههای زندگی یکی از نگرانیهای اصلی کسانی است که از
من درمورد اپلای کردن سوال میکنند. حقیقت این است که اگر برای پذیرش در آمریکای
شمالی اپلای میکنید، این باید آخرین نگرانیتان باشد!
اگرچه نیازی به شغل دوم نخواهید داشت، اما بد نیست کمی هم دربارهی
شرایط داشتن شغل دوم گفته شود. طبق قوانین مهاجرت شما فقط اجازه دارید تعداد ساعات
مشخصی کار کنید: در طول ترم بیست ساعت در هفته و در طول تعطیلات (تابستان و بین دو
ترم) چهل ساعت در هفته. در طول سال تحصیلی شغل دستيار آموزشي ممکن است بین ده تا
بیست ساعت از ساعات مجاز كاريتان را اشغال کند (این که ده ساعت است یا بیست ساعت
به دانشکدهتان بستگی دارد، ولی به تجربهی من معمولاً بیست ساعت است). در تابستان
معمولاً ساعات کاری برایتان رد نمیشود و میتوانید کار کنید. درهرحال اگر ساعت آزاد
اضافه داشته باشید ميتوانيد در خود دانشگاه كار دانشجويي كنيد (مثلاً در كتابخانهي
دانشگاه). حقوق اين شغلها معمولاً كم است (حدود ساعتي هشت تا ده دلار كه طبق
قوانين فدرال حداقل دستمزد كارگر است)، ولی درآمد جانبی خوبی خواهد بود. بعد از يك
سال كه در ايالات متحده باشيد ميتوانيد مجوز بگيريد كه خارج از دانشگاه هم كار
كنيد. این کار باید مرتبط با رشتهتان باشد و ضروری محسوب شود. البته حجم كاري
تحصيل در مقطع گرجويت وقت اضافي چنداني براي شما باقي نميگذارد.
مداركي كه بايد فرستاده شود:
1- نمونه نوشته (writing sample): اولين و مهمترين
قسمت پروندهي شما در رشتهي فلسفه نمونه نوشتهي شما ست. نمونه نوشته يك مقالهي
فلسفي پانزده-بيست صفحهاي يك خط درميان يا همان double spaced است درمورد هر
موضوعي كه به آن علاقه و در آن تخصص داريد. اين مقاله بايد بارها و بارها بازنگري
و ويرايشاش شود. بسيار مهم است كه اساتيد مختلف آن را بخوانند و نظر بدهند.
برخي معتقد اند كه نمونهي نوشته بايد حتماً در يكي از زمينههاي
جريان اصلي سنت فعلي، مثل معرفتشناسي، متافيزيك، فلسفهي ذهن، فلسفهي زبان، و يا
فلسفهي منطق باشد. میزان درستی این ادعا خیلی مشخص نیست. بیش از هر چیز به نظر میرسد
نمونه نوشته بايد در زمينهاي باشد كه شما در آن مهارت داريد و حداقل يك يا دو استاد
در آن دانشكدههايي كه اپلاي ميكنيد در آن رشته فعال باشند. به عبارت ديگر، نمونه
نوشته بايد در زمينهاي باشد كه دستكم يك نفر در آن دانشكده پيدا بشود كه آن را
بخواند و بطور بالقوه از آن خوشاش بياد. شايد علت اين كه بعضي فكر ميكنند نمونه
نوشته حتماً بايد در يكي از موارد مذكور باشد اين است كه براي آن موارد مذكور در همهي
دانشگاهها استاد هست ولي مثلاً براي فلسفهي دين همهجا استاد وجود ندارد. اما اگر
فرض كنيم كه شما ميخواهيد فلسفهي دين كار كنيد و براي دانشگاه نوتردام (Notre Dame) هم اپلاي ميكنيد،
يك نمونه نوشته درزمينهي فلسفهي دين به نظر من نه تنها بد نيست بلكه خيلي هم خوب
است، چرا كه اين آن چيزي است كه در آن دانشكده روي آن كار ميشود. درهرحال چيزي كه
بايد در نظر داشته باشيد اين است كه شما بايد حدود پانزده الي بيست جا اپلاي كنيد تا
شانس معقولي براي پذيرش داشته باشيد. بنابراين نمونه نوشته را بايد در زمينهاي بنويسيد
كه در همهي آن بيست دانشكده آدمي وجود داشته باشد كه از آن سردربياورد و بطور بالقوه
از آن خوشاش بيايد. اگر فرصت کار کردن همزمان روی دو نمونه نوشتهی مختلف را
دارید، میتوانید برای بعضی دانشکدهها یکی را بفرستید و برای دانشکدههای دیگر آن
یکی را. این به انتخاب خودتان، علایق فلسفیتان، و جاهایی که اپلای میکنید بستگی
دارد. بیشتر دانشجوها از یک نمونه نوشته برای همهی جاهایی که اپلای میکنند
استفاده میکنند.
نکتهی مهم: فرض نکنید که مقالهی شما را همان استادی میخواند
که در زمینهی کاری شما فعال است. مثلاً اگر برای دانشگاه نیویورک اپلای میکنید و
روی نظریات تامس نیگل کار کردهاید، نباید فرض کنید که تامس نیگل نمونه نوشتهی
شما را خواهند خواند. خیلی از دانشکدههای فلسفه یک کمیتهی پذیرش دارند، که هر
سال متشکل از یک جمع تصادفی از اساتید است که همهی مقالهها را میخوانند. البته
تأکید میکنم که روال در هر دانشکدهای متفاوت است. بنابراین سعی کنید نمونه نوشته
را طوری بنویسید که فیلسوف هر زیرشاخهای بتواند بخواند و بفهمد. درعینحال نباید
موضوع نوشتهتان خیلی عام و غیر تخصصی باشد. پیدا کردن نقطهی تعادل این دو میتواند
کمی مشکل باشد. درکل نمونه نوشته باید سرراست، کمپیچ-و-خم،
دقیق، و حرفهای جلوه کند.
اگرچه ادعای مقاله باید جالب و تحریککننده باشد، و لازم است حتماً از خودتان ایدهای داشته باشید، لازم نیست
شالودههای فلسفه را در مقالهتان به لرزه درآورده باشید! بهتر است موضوع ساده و
لحنتان تخصصی باشد. استفادهی بهجا از منطق و ریاضیات در مقالهی فلسفه
معمولاً چشم کمیتهی پذیرش را میگیرد و به نفعتان است. اگرچه باید به چند کار
مهم و اخیر ارجاع بدهید، سعی نکنید گستردگی مطالعاتتان را بیش از حد به رخ
بکشید. باز هم به این میرسیم که پیدا کردن نقطهی تعادل در این زمینهها میتواند
کمی مشکل باشد. به همین دلیل (و دلایل دیگر) بهتر است از چندین ماه (حتی یک سال)
قبل از تاریخ اپلای شروع به کار کردن و ویرایش مقالهتان بکنید. در دانشکدههای با
گرایش فلسفهی تحلیلی به سادگی و روانخوانی متن تا حد وسواس اهمیت داده میشود،
بنابراین از کلمات و جملات دهانپرکن پرهیز کنید. جملاتتان را تا میشود کوتاه و
ساده نگه دارید.
2- توصيهنامه (recommendation letter): توصيهنامه يك نامهي يك تا دو صفحهاي است كه استاد در تعريف از شما مينويسد. بايد حداقل از سه استاد فلسفه توصيهنامه بگيريد. بهتر است اساتيدي را انتخاب كنيد كه واقعاً از كار شما خوششان ميآيد و از نزديك شما را ميشناسند (ولی لازم نیست این اساتید از دانشگاه خودتان باشند). سعی کنید از سه توصیهنامه حداقل دو تای آن از اساتید فلسفه باشد. سومی میتواند از استاد رشتهای غیر از فلسفه باشد به شرطی که این شخص کار شما بشناسد. اعضاي كميتهي پذيرش معمولاً در تشخيص تعريف و تحسينهاي ساختگي و سرسري مهارت دارند. اگر اساتیدتان بتوانند چیزی درمورد شما بگویند که به چشم بیاید و شما را منحصر به فرد کند بسیار خوب است. از آنجایی که اساتید فلسفهای که درحالحاضر در ایران هستند در آمریکا عمدتاً ناشناخته هستند، این که چه کسی برایتان توصیهنامه بنویسد خیلی اهمیتی ندارد. فقط مهم است که خوب و تآثیرگذار نوشته شده باشد. در اين مورد توضيح چندان ديگري لازم نيست چون اساتيد شما احتمالاً خودشان ميدانند نوشتن توصيهنامه به چه صورت است.
(مشابه قضیهی برداشتن درسهای آنلاین، من درمورد تأثیر گرفتن توصیهنامه از اساتید این درسهای آنلاین اطلاعات کافی ندارم. باز هم خوشحال میشوم از تجربیات دوستان استفاده کنم.)
3- SOP: يك نوشتهي يك
يا دو صفحهاي درمورد خودتان و اين كه به چه چيزي علاقه داريد و روي چه چيزي ميخواهيد
كار كنيد. سعي كنيد خودتان را شخص با انگيزه و هيجانانگيزي نشان دهيد. اس-او-پي
نبايد شرح رزومهي شما باشد. اس او پی با research proposal هم فرق دارد.
گرچه در اس او پی هم باید دربارهی علایق تحقیقاتی خود صحبت کنید، اما برخلاف research proposal نباید زمینهی کاریتان را خیلی ریز و تخصصی نشان بدهید. البته
این به این معنا نیست که بهتر است خودتان را همهفنحریف و جامعالاطراف نشان
بدهید، چون در این صورت به نظر میرسد که در کارتان حرفهای نیستید. پیدا کردن این
تعادل و بطور کلی نوشتن اس او پی کار سختی است، بنابراین ناامید نشوید و تا میتوانید
ویرایشاش کنید! شاید بد نباشد از کسانی که قبلاً اپلای کرده و موفق بودهاند
بخواهید که اس او پیشان را برایتان بفرستند تا از طرح کلی یک اس او پی خوب ایدهی
بهتری داشته باشید.
4- نمرات دو امتحان TOEFL و GRE: اين نمرات هم
مهم هستند، ولي بههيچوجه فاكتور اصلي نيستند و فقط بعد از نمونه نوشته، توصيهنامهها،
و اس-او-پي اهميت پيدا ميكنند. معمولاً نمرهي تافل (اينترنتي) حول و حوش صد (از
صد و بيست) خوب است. جمع نمرهي قسمت verbal و قسمت رياضي جي-آر-اي بهتر است بالاتر از هزار و سيصد بشود (جی
آر ای قدیمی). در جی آر ای جدید بهتر است جمع بیشتر از سیصد و بیست بشود. دانشکدههای
فلسفه ممکن است به نمرهی writing و speaking شما بیشتر از مثلاً دانشکدههای مهندسی اهمیت بدهند، پس سعی کنید
روی این تواناییها کار کنید.
5- كارنامه (transcripts): كارنامهي تمام مقاطع قبلي كه درشان تحصيل
كردهايد را بايد بفرستيد. معدلتان بهتر است (اما ضروري نيست) بالاتر از هفده باشد.
این که در کدام دانشگاه درس خواندهاید خیلی اهمیتی ندارد، چون در آمریکا (بخصوص
در دانشکدههای فلسفه) هیچکدام از این دانشکدهها شناخته شده نیستند. بنابراین یک
مدرک کارشناسی از دانشگاه تهران احتمالاً با مدرک مشابه از دانشگاه آزاد شهرستان
خیلی برایشان فرقی ندارد. اگر از دانشگاه خوبی فارغالتحصیل شدهاید شاید بتوانید
بنحو ظریفی که در ذوق خواننده هم نزند این موضوع را در SOP یا یکی از
توصیهنامههایتان بگنجانید (مثلاً به یکی از اساتیدتان بگویید در توصیهنامهاش
جملهای به این مضمون بنویسد: «پذیرش گرفتن در دانشکدهی ... دانشگاه ... بسیار
مشکل است و صرف قبول شدن ایشان نشاندهندهی استعداد بالایشان میباشد»). نمراتتان
گرچه مهم هستند، ولی زیاد نگران آن نباشید. اگر مدرک کارشناسی ارشد دارید نمرات
کارشناسیتان بسیار کماهمیتتر خواهند شد. اگر در اوایل تحصیلتان نمرات بدی
داشتهاید ولی در سالهای آخر معدلتان خوب شده است، سعی کنید در SOP به نحوی این
موضوع را توضیح بدهید (در سالهای اول چه مشکلاتی داشتید که نمراتتان خوب نشد؟).
6- رزومه (Resume/CV): آخرین مدرکی که میفرستید رزومه یا خلاصهی
فعالیتها و افتخاراتتان است. این مدرک احتمالاً کمتر از آن چیزی که فکر میکنید
اهمیت دارد. سعی کنید تا جایی که میشود خودتان را دانشجوی فعال و موفقی نشان
بدهید، ولی زیاد روی تأثیرگذاری چیزهایی که در رزومه مینویسید حساب نکنید، بخصوص
که احتمالاً مقالهای در نشریات معتبر ندارید. ذکر مقالههایی که ممکن است به زبان
فارسی یا به زبان انگلیسی اما در نشریههای نامعتبر چاپ کرده باشید قطعاً ضرری
ندارد، ولی این که چقدر به قبول شدنتان کمک میکند نامشخص است. توصیهی کلی این
است که وقت خود را صرف چاپ کردن مقاله حتی در نشریات معتبر نکنید و بیشتر روی
تقویت نمونه نوشتهتان کار کنید. چاپ مقاله توسط دانشجو در نشریات معتبر فلسفه
خیلی نادر است و تنها اثرش اضافه شدن یک خط به رزومهی شما ست که ممکن است توسط
خیلی از کمیتههای پذیرش اصلاً دیده نشود یا بار زیادی به آن داده نشود.
بههمینترتیب دانستن زبانهای خارجی (آلمانی، فرانسوی،
...) و ذکر آن در رزومه خیلی تأثیری در پذیرش شما ندارد، گرچه ضرر هم ندارد.
7- ایمیلبازی با اساتید مورد علاقه در دانشگاه مورد نظر:
گرچه این کار در رشتههای علوم و مهندسی بسیار رایج است و بخش مهمی از فرایند
پذیرش محسوب میشود، طبق تجربهی من و کسانی که در اطراف خود دیدهام، در فلسفه
ایمیل زدن به استاد مورد نظرتان هیچ تأثیری در پذیرش شما ندارد. استاد مربوطه
احتمالاً خواهد گفت: «حالا اپلای کن تا ببینیم چه خواهد شد» و ممکن است اصلاً جزو
کمیتهی پذیرش نباشد که بخواهد تأثیری بگذارد. توجه کنید که در رشتهی فلسفه،
برخلاف علوم و مهندسی، شما از ابتدای ورود برای یک استاد کار نمیکنید. ابتدا دو
سال واحد میگذرانید و حتی بعد هم که وارد مرحلهی تحقیق شدید خودتان تعیین میکنید
که چه کاری انجام بدهید و استاد نفع و ضرری در موضوع پایاننامهی شما ندارد. پس
طبیعی است که علاقهای هم به اعمال نفوذ در مرحلهی پذیرش نداشته باشد.
كدام دانشگاه را انتخاب كنيم؟
اين سايت معروفترين رتبهبندي (ranking) دانشكدههاي
فلسفه در كشورهاي انگليسيزبان است که تقریباً هر دو سال یک بار بروزرسانی میشود.
اين قسمت مربوط به برنامههاي مستر:
و اين قسمت هم مربوط به برنامههاي دكترا است:
دقت كنيد كه دانشگاههايي كه برنامهي مستر خوبي دارند با
دانشگاههايي كه برنامهي دكتراي خوب دارند فرق ميكنند. معمولاً هر دانشگاهي يكي
از اين دو را دارد، نه هردو را. برخي دانشگاهها كه هم برنامهي مستر و هم برنامهي
دكترا دارند معمولاً به دانشجويان مستر كمك مالي (financial aid) نميدهند.
اين قسمت هم دانشكدههاي فلسفه را به تفكيك زيرشاخه رتبهبندي
كرده است:
دقت كنيد كه دانشگاهي كه در زيرشاخهي مورد علاقهي شما قوي
است لزوماً رتبهي بالايي در رتبهبندي كلي ندارد و بالعکس.
توجه كنيد كه اين رتبهبندي (معروف به «گزارش لايتر»)
صددرصد بيطرف نيست و به سمت فلسفهي تحليلي گرايش دارد. ولي در نسخههاي اخيرتر اين
جهتمندي تعديل شده است و اطلاعات خوبي درمورد دانشكدههاي فلسفه قارهاي هم ميشود
در گزارش لايتر پيدا كرد، بخصوص در اين صفحات:
در نظر داشته باشيد كه فلسفهي قارهاي (سنتي كه شامل
هرمنوتيك، اگزيستانسياليسم، نظريهي انتقادي مكتب فرانكفورت، پساساختارگرايي و
پسامدرنيسم ميشود) در ايالات متحدهي آمريكا اولاً در اقليت قرار دارد و ثانياً
در نوعي «تفكيك نژادي» به سر ميبرد. بيشتر دانشگاههاي معروف فقط يا عمدتاً روي
فلسفهي تحليلي (سنتي كه شامل فلسفهي علم، فلسفهي ذهن، فلسفهي دين، فلسفهي
زبان، متافيزيك و معرفتشناسي، و اخلاق ميشود) كار ميكنند. دانشكدههايي هستند
كه فقط يا عمدتاً روي فلسفهي قارهاي كار ميكنند، ولي معمولاً منزوي هستند. اما
همهي اينها به اين معني نيست كه در آمريكا نميشود در فلسفه قارهاي با كيفيت
بالا تحصيل كرد. بعضي از بهترين فلاسفهي قارهاي در آمريكا هستند. از طرفي
خوشبختانه دانشگاههايی هم هستند (و به نظر ميرسد تعدادشان بمرور زيادتر هم ميشود)
كه هم اساتيد فلسفهي تحليلي دارند و هم اساتيد فلسفهي قارهاي. دانشگاههایی مثل
دانشگاه كلمبيا، دانشگاه کالیفرنیا در بركلي، دانشگاه استنفورد، دانشگاه شيكاگو، و
تا حدی دانشگاه پیتسبورگ از معتبرترين و دستکم «خوش-رتبهترین» دانشگاههاي دنيا
هستند که در بعضی شخصیتها یا زیرشاخههای قارهای قوی هستند. فلاسفهي معدود (اما
در حال افزايشي) هم روي پروژهي آشتي دادن اين دو سنت كار ميكنند. براي يك رتبهبندي
غيررسمي از دانشكدههاي منحصراً يا عمدتاً قارهاي به اين لينك نگاه كنيد:
درمورد ارتباط تفکیک تحلیلی / قارهای با شانس شغل پیدا
کردن در پایین توضیحاتی خواهم داد.
سايت خود دانشكدهها:
توضيحات درمورد جزييات اپلاي كردن و غيره بصورت خيلي روشن و
كامل در وبسايت همهي دانشكدهها در قسمت Admissions يا
Application for
Admission نوشته
شده است. اگر هيچ كدام از اين دو گزينه در منوي وبسايت نبود حتماً تحت منوي Graduate Studies پيدايشان
خواهيد كرد. مهم است كه مقدار زيادي از وقتتان را صرف خواندن اين سايتها كنيد تا
با شرايط اپلاي كردن آشنا شويد. خوشبختانه نظام دانشگاههاي ايالات متحده و كانادا
بسيار يكدست است و معمولاً دانشكدهها شرايط و قوانين مشابهي دارند. ضمناً حتماً
به قسمت هيأت علمي يا همان faculty برويد و ببينيد كه آيا كساني هستند كه روي موضوع
مورد علاقهي شما كار كنند يا نه. مهم است كه فقط به فكر اين نباشيد كه «يكجايي
قبول بشويد». با توجه به تنوع ذاتي رشتهي فلسفه، قبول شدن در جايي كه شاخهي مورد
علاقهي شما جدي گرفته نميشود (يا بدتر از آن تحقير ميشود) شايد بهتر از پذيرش
نگرفتن نباشد.
آیندهی شغلی فلسفه در آمریکای
شمالی:
درمورد آیندهی شغلی فلسفه حرف زیاد است. درمجموع در
آمریکای شمالی هم مثل همه جای دنیای امروز، بازار کار علوم انسانی بههیچوجه به
خوبی رشتههای سنتاً پولساز مثل مهندسی، پزشکی، یا وکالت نیست. اما دو نکته را
باید در نظر داشت: اولاً وضع رشتهی فلسفه در آمریکای شمالی بین بقیهی علوم
انسانی نسبتاً خوب است، و ثانیاً بین کسانی که شغل ثابت به دست میآورند آیندهی
شغلی یک فیلسوف در آمریکای شمالی از خیلی جهات بهتر از مشابه آن در ایران است،
گرچه این قضاوت به فاکتورهای فردی و سلیقهای و ارزشی، و به جهاننگری شخص بستگی
شدید دارد.
این که رایجترین شغلی که دارندهی دکترای فلسفه میتواند
به دست بیاورد استادی دانشگاه است نیاز به تشریح چندان ندارد. اما «استادی» در
سیستم آمریکای شمالی انواع مختلف دارد. مهمترین دستهبندی شغلهای دانشگاهی بین
شغلهای موقتی و شغلهایtenure track است.
دستهی دوم شغلها معمولاً درنهایت به شغلهای دایمی (tenured) منجر میشوند.
اجازه دهید یک نگاه سریع به انواع مشاغلی که برای یک فیلسوف وجود دارند بکنیم (با
تأکید بر مشاغل دانشگاهی):
Assistant Professor یا شغلهای tenure
track: ایدهی این
سیستم این است که شما برای حدود پنج یا شش سال استخدام میشوید، و نزدیک به پایان
این دوره کمیتهای تصمیم میگیرد که آیا شما را بطور دایمی یا tenured استخدام کند یا
خیر. این تصمیم تا حد زیادی بستگی به مقالههایی که طی این پنج-شش سال چاپ کردهاید
و بطور کلیتر فعالیت پژوهشیتان در این دوره و در طول سالیان بستگی خواهد داشت.
اگر کمیته رأی منفی بدهد، قرارداد بعد از موعد مقرر به پایان رسیده و باید دنبال
شغل دیگری باشید. اما اگر کمیته رأی مثبت بدهد تا آخر عمر امنیت شغلی دارید و به
جز تخلفات جدی به هیچ بهانهی دیگری اخراج نخواهید شد. در بازار فعلی تقریباً %50
از دارندگان دکترای فلسفه میتوانند نهایتاً یک شغل tenure track پیدا کنند (%40 در اولین تلاش). این
درصد از دانشکده به دانشکده تفاوت دارد و از %10 تا %90 متغیر است (%10 تا %70 در اولین تلاش). توجه
کنید که شغلهای tenure track مخصوص دانشکدهها یا دانشگاههای مشهور یا خوش-رتبه نیستند. آیندهای که باید در این ارتباط متصور شوید داشتن یک درآمد
بالاتر از متوسط و زندگی نسبتاً مرفه از طریق تدریس در گوشهای از آمریکا است که
ممکن است اسماش را نشنیده باشید و در دانشکدهی فلسفهای که ممکن است برنامهی
تحصیلات تکمیلی نداشته باشد. نیاز به ذکر ندارد که اگر کارتان خوب باشد، از
دانشکدهی معتبری دکترا گرفته باشید، و شانس هم یارتان باشد، احتمال پیدا کردن شغل
«اسم-و-رسمدار»، یعنی شغل دایم در یک دانشکدهی شناختهشده و خوش-رتبه کاملاً
وجود دارد.
شغلهای موقتی: شغلهای موقتی از چند دسته تشکیل میشوند:
Visiting Assistant Professor: این عنوان به کسانی داده میشود که قرارداد یکساله یا دوساله دارند
و در مسیر tenure نیستند.
Adjunct Professor: این عنوان متعلق به یکی از نامحبوبترین دستههای مشاغل دانشگاهی
است. وقتی به عنوانadjunct استخدام شوید حقوقتان به تعداد کلاسهایی که
تدریس میکنید بستگی دارد، و چون دستمزد هر کلاس چندان بالا نیست، معمولاً باید
حداقل چهار کلاس در طول ترم تدریس کنید که ممکن است خستهکننده باشد و وقتی برای
پژوهش برایتان باقی نگذارد. بعلاوه امنیت شغلی ندارید و معلوم نیست هر ترم چند کلاس برای تدریس وجود داشته باشد، و ممکن است کارفرمایتان خدماتی مثل بیمه برایتان درنظر نگیرد. بالاخره این که این شغل به دلیل کوتاهمدت بودن به شما امتیاز گرفتن کارت سبز (green card) را نمیدهد. تعداد مشاغل adjunct در سالهای اخیر در آمریکا رو به افزایش بوده است، و در حال حاضر حدود %30 فلاسفه شغل اینچنینی دارند. بااینحال وضعیت این بازار در ایالات متحدهی آمریکا کماکان بهتر از اروپا
است. آیندهی بازار کار دانشگاهی قابل پیشبینی نیست و پشت سر گذاشتن بحران
اقتصادی هفت سال گذشته وضع بازار را بهتر کرده است.
Postdoctoral Fellowship یا postdoc: در رشتههای علوم پایه بسیار رایج است که
دارندهی دکترا قبل از گرفتن لقب استادی چند سال به عنوان postdoc کار تحقیقاتی
انجام دهد. این پدیده در رشتهی فلسفه کمتر اتفاق میافتد اما وجود دارد.
قراردادهای postdoc معمولاً سه ساله هستند.
مشاغل غیرآکادمیک: فارقالتحصیلان فلسفه که به هر دلیل
ارادی یا غیرارادی وارد بازار کار آکادمیک نمیشوند، میتوانند در مشاغل زیادی در
بخش خصوصی مشغول به کار شوند. گرچه داشتن مدرک فلسفه با درآمد درازمدت بالاتر در
بخش خصوصی همبستگی دارد و خیلی از شرکتها (بخصوص در بخش تکنولوژی اطلاعات) از هوش
و دقت کارمندانی که فلسفه و ریاضیات خواندهاند ترانهسرایی میکنند، ورود به این
مسیر شغلی برای یک فیلسوف با عدم اطمینان زیاد همراه است. بخصوص اگر اقامت دایم
ندارید به این مسیر با احتیاط بیشتر نگاه کنید.
در این وبسایت که اَندرو کارسون تهیه کرده است، میتوانید
چندین ربتهبندی از دانشکدههای فلسفه را براساس شانس فارقالتحصیلانشان در پیدا
کردن انواع شغلها از جمله tenure
track ببینید:
در همین وبسایت میتوانید شانس پیدا کردن شغلهای
«اسم-و-رسمدار» (prestigious) را هم ببینید:
و این هم برای فلسفهی قارهای:
اگر به فکر این هستید که بعد از تحصیل کار پیدا کنید، در
نظر داشته باشید که کار کردن روی فلاسفهی قارهای یا روی پروژهی آشتی دو سنت کمی
ریسک دارد. اگر کارتان با استقبال روبهرو شود، همهی دانشکدهها علاقه دارند کسی
مثل شما را داشته باشند که بین سنتها پل میزند. اما از طرفی هم احتمال خوبی دارد
که کارتان با شکاکیت و بددلی از هر دو طرف خط مواجه شود. راه مطمئنتر (و البته
محافظهکارانهتر) این است که ابتدا جا بیفتید و بعد این گونه خطرها را بپذیرید.
نکتهی جالب و مهم: توجه داشته باشید که رتبهی لایتر
دانشکدهای که از آن دکترا میگیرید با رتبهی کارسون دانشکده (یعنی شانس شغل پیدا
کردن) لزوماً رابطهی ساده و شهودیای ندارد.