"من طراحي را به حرف زدن ترجيح مي دهم. طراحي سريع تر است، و جاي كمتري براي دروغ باقي مي گذارد." - لوكور بوزيه
نقش اجتماعي و فرهنگي معماري به قدري زياد است كه بسياري از اقوام، ملل، شهرها يا كشورها هويت خود را با يك بناي معماري معرفي مي كنند: اهرام معرف مصر است، ديوار بزرگ معرف چين است و تاج محل معرف هند. مانند تمامي حوزه هاي فعاليت بشري، معماري نيز مي تواند رابطه نزديكي با فلسفه داشته باشد. از يك سو سوالاتي درباره رابطه فضا با حواس انسان به نوعي با ماهيت معماري گره خورده است، و از سوي ديگر پرسش هاي اساسي زيبايي شناختي جاي خودشان را در مطالعات معماري و شهرسازي دارند. در عين حال با توجه به كاربرد اجتماعي آثار معماري، اين آثار مقيد به قيودي هستند كه شايد در ساير آثار هنري كمتر مورد ملاحظه قرار گيرند (ملاحظاتي در مورد مكان اجرا، قيود مهندسي، كدهاي نظارتي، مسائل مربوط به ايمني). به نظر مي رسد تفاوتي اساسي وجود دارد ميان يك طرح معماري كه هرگز اجرا نشده باشد و طرح يك سمفوني كه هرگز نواخته نشده باشد؛ آيا مي شود از زيبايي يك اثر معماري ساخته نشده صحبت كرد؟ و اگر مي شود به چه معنايي؟ و البته معماري جايي است كه مباحث خاصي در فلسفه اخلاق هم مطرح مي شوند.
اما جدا از مطالعه فلسفي نظريه هاي معماري، معرفت شناسي هم به گونه اي خاص با معماري درگير مي شود؛ و آن بررسي باورهاي مشخصي در شبكه باور معمار يا طراح است كه به نتيجه خاصي در شكل دادن فضا انجاميده است. به عنوان مثال، يك طراح كاتوليك ممكن است بر مبناي يك باور يا مجموعه اي از باورها، اتاق خواب ساختمان را رو به واتيكان نسازد. در واقع در اين زمينه، نحوه ابراز برخي حالات ذهني معمار (علي الخصوص باورها و خواست هايش) در اثر بررسي مي شوند. هدف اين رشته يادداشت ها بررسي و تحليل رابطه برخي باورهاي مشخص در شبكه باورهاي معمار و طراح است كه به برخي نتايج مشخص در اثر نهايي انجاميده است.
دست كم سعي خواهم كرد در مورد موضوعات زير مطالبي بنويسم:
1- رابطه متقابل مكتب معماري باهاوس با پوزيتيويسم منطقي
2- معماري فاشيستي در دهه 1930 آلمان
3- ايده آرمانشهر در طراحي شهر چانديگار هند توسط لوكور بوزيه
پي نوشت: فكر مي كنم مورد دوم كمك كند متوجه شويم چرا چنين ساختمان هاي بزرگ و در عين حال زشت و غيرانساني در واحد علوم تحقيقات دانشگاه آزاد واقع در پونك ساخته شده است.
نقش اجتماعي و فرهنگي معماري به قدري زياد است كه بسياري از اقوام، ملل، شهرها يا كشورها هويت خود را با يك بناي معماري معرفي مي كنند: اهرام معرف مصر است، ديوار بزرگ معرف چين است و تاج محل معرف هند. مانند تمامي حوزه هاي فعاليت بشري، معماري نيز مي تواند رابطه نزديكي با فلسفه داشته باشد. از يك سو سوالاتي درباره رابطه فضا با حواس انسان به نوعي با ماهيت معماري گره خورده است، و از سوي ديگر پرسش هاي اساسي زيبايي شناختي جاي خودشان را در مطالعات معماري و شهرسازي دارند. در عين حال با توجه به كاربرد اجتماعي آثار معماري، اين آثار مقيد به قيودي هستند كه شايد در ساير آثار هنري كمتر مورد ملاحظه قرار گيرند (ملاحظاتي در مورد مكان اجرا، قيود مهندسي، كدهاي نظارتي، مسائل مربوط به ايمني). به نظر مي رسد تفاوتي اساسي وجود دارد ميان يك طرح معماري كه هرگز اجرا نشده باشد و طرح يك سمفوني كه هرگز نواخته نشده باشد؛ آيا مي شود از زيبايي يك اثر معماري ساخته نشده صحبت كرد؟ و اگر مي شود به چه معنايي؟ و البته معماري جايي است كه مباحث خاصي در فلسفه اخلاق هم مطرح مي شوند.
اما جدا از مطالعه فلسفي نظريه هاي معماري، معرفت شناسي هم به گونه اي خاص با معماري درگير مي شود؛ و آن بررسي باورهاي مشخصي در شبكه باور معمار يا طراح است كه به نتيجه خاصي در شكل دادن فضا انجاميده است. به عنوان مثال، يك طراح كاتوليك ممكن است بر مبناي يك باور يا مجموعه اي از باورها، اتاق خواب ساختمان را رو به واتيكان نسازد. در واقع در اين زمينه، نحوه ابراز برخي حالات ذهني معمار (علي الخصوص باورها و خواست هايش) در اثر بررسي مي شوند. هدف اين رشته يادداشت ها بررسي و تحليل رابطه برخي باورهاي مشخص در شبكه باورهاي معمار و طراح است كه به برخي نتايج مشخص در اثر نهايي انجاميده است.
دست كم سعي خواهم كرد در مورد موضوعات زير مطالبي بنويسم:
1- رابطه متقابل مكتب معماري باهاوس با پوزيتيويسم منطقي
2- معماري فاشيستي در دهه 1930 آلمان
3- ايده آرمانشهر در طراحي شهر چانديگار هند توسط لوكور بوزيه
پي نوشت: فكر مي كنم مورد دوم كمك كند متوجه شويم چرا چنين ساختمان هاي بزرگ و در عين حال زشت و غيرانساني در واحد علوم تحقيقات دانشگاه آزاد واقع در پونك ساخته شده است.
خيلي با حس كنجكاوي تحريك شده منتظر بقيه اين نوشته هستم...
پاسخحذف