۱۳۹۰ دی ۳, شنبه

Empiricism in the philosophy of mathematics

"18 تيم حاضر در رقابت‌هاي ليگ برتر در 153 بازی نیم فصل، 370 گل به ثمر رساندند تا میانگین گلِ زده در نیم فصل اول 2.41 باشد اما شايد جالب‌ترين نكته نيم فصل اول اين باشد كه مجموع گل‌هاي خورده تيم‌ها نيز 370 است و اين مساله به اين معنا است كه تفاضل گل نيم فصل اول ليگ برتر «صفر» است كه اين عدد تا حدودي نگران كننده به نظر مي‌رسد."

پی نوشت: طبعاً در مجموع کلِ این مطلب (بجز عنوان، همین جمله و جملاتِ پس از این) از کس دیگری سرقت شده است. 

۱۳۹۰ آبان ۲۹, یکشنبه

تبعیضِ نابجا

"... آنچه که غلط است تبعیض نابجاست." (مصباحی مقدم)
 
اگر نسبتِ فاصله چانه تا بالای سرِ کسی به فاصله گوش تا گوشِ او از 1.3 کمتر باشد یا از 1.875 بیشتر باشد، نمی­تواند ویزای هلند دریافت کند. (PHOTOMATRIX GUIDELINES)

۱۳۹۰ آبان ۱۷, سه‌شنبه

The Principle of Charity

پنج دقیقه است که در ایستگاه مترو منتظر قطار ام. خبری نیست. روزهای پیش حداکثر ۲ دقیقه منتظر مانده بودم. نگاه‌های مردم حاکی از آن است که از نظر آن‌ها هم مشکلی وجود دارد. صدایی از بلندگوهای مترو می آید که به نظر می‌رسد توضیحاتی می دهد. به فرانسه می‌گوید و چیزی از آن نمی‌فهم. بیشتر افراد حاضر در ایستگاه شروع می کنند به ترک آن و در حین خروج، زیر لب یا به یکدیگر، چیزهایی می‌گویند. این ها را هم طبیعتا نمی فهمم. به موضعِ تعبیر‌گرِ رادیکال می‌روم: حتماً چیزی درباره مادر و خواهر مسوولین مترو می‌گویند.

من هم از ایستگاه خارج می شوم، در حالیکه زیر لب چیزی می‌گویم.

۱۳۹۰ آبان ۷, شنبه

سورئالیسم در کلاس فلسفه تحلیلی

هفته پیش، ده دقیقه ای از شروع جلسه گذشته بود که یکی از شرکت کنندگان کلاس درس آزاد "ذهن، زبان و جامعه" در انجمن حکمت و فلسفه صحبتم را قطع کرد: "من یک سوال از جلسه قبل دارم".
طبعن عجیب بود که اول کار سوالش را نپرسیده باشد؛ ولی به هر جهت اجازه یافت با تأخیر بپرسد یا در واقع نکته اش را بیان کند، چرا که اساسن سوالی در کار نبود: "شما جلسه قبل گفتید که معنی برخی از جملات وابسته به زمان است".
اصلن راجع به زمان و معنا حرف نزده بودم؛ پس گفتم که چنین نگفته ام. ادامه داد: "منظورم این است که جلسه قبل گفتید عینیت معنایی به معنای استقلال از زمان نیست".
اصرار کردم که این حرف ها از دهنم درنیامده است و اصرارم کارگر افتاد و آقای پرسشگر قبول کرد: "احتمالن حق با شماست، چون من هم جلسه قبل غایب بودم".

۱۳۹۰ آبان ۳, سه‌شنبه

اعتراض به تغییر مدیریت انجمن حکمت و فلسفه



سراج‌الدین میردامادی- رادیو زمانه: اخیرا جمعی از پژوهشگران فلسفه در داخل و خارج از کشور با نگارش نامه‌ای خطاب به محمود احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور ایران نسبت به برکناری دکتر غلامرضا اعوانی از ریاست انجمن حکمت و فلسفه اعتراض کردند.

در این زمینه از کوشا اقبال، پژوهشگر فلسفه در انگلستان و از امضاکنندگان نامه یادشده پرسیده‌ایم: دلیل تغییرات در "انجمن حکمت و فلسفه" چه بوده و به چه شکل انجام شده است؟
کوشا اقبال: مؤسسه‌ "حکمت و فلسفه" مؤسسه‌ای است که زیر نظر وزارت علوم اداره می‌شود. یعنی اساساً یک مؤسسه‌ دولتی است، منتهی همیشه حدی از استقلال در این مؤسسه بوده است و کارنامه بسیار درخشانی هم که در این مؤسسه وجود دارد، به علت همین استقلالی نسبی است که علی‌رغم دولتی‌بودن آن همیشه داشته است. منتهی چندماه پیش اتفاقی افتاد و آن نامه‌ای بود از سوی وزیر علوم مبنی بر حکم عزل آقای اعوانی، رئیس انجمن و جایگزینی ایشان با آقای حجت‌الاسلام خسروپناه که این هم خلاف عرف عزل و نصب رؤسای مؤسسات آموزشی بود و هم این که در تعطیلات هیئت علمی مؤسسه انجام شد.
در واقع نظر هیچ‌یک از اعضای هیئت علمی پرسیده نشد و این امر به نحو توهین‌آمیزی انجام شد. هیچ مراسم تودیع مقبولی هم برای آقای دکتر اعوانی برگزار نشد. بنابراین ما این را یک تغییر فرمایشی دانستیم و احساس کردیم لازم است از کیان این مؤسسه که این‌همه سال در خدمت فلسفه بوده، دفاع و قدردانی شود.
اگر این مسئولیت را وزارت علوم تعیین می‌کند و تغییر آن هم به دست وزارت علوم انجام شده، فارغ از این که چه فردی منصوب شده است، چگونه این اعتراض را شما به رئیسجمهور منتقل کردید؟ در حالی که این تغییرات و جابه‌جایی‌های دفعی و بدون برنامه‌ریزی و کارشناسی در دولت آقای احمدی‌نژاد تقریباً یک روال عادی شده است.
بله درست است. این تغییرات روال عادی است، ولی ما فکر کردیم که واکنش صنفی در هر حوزه‌‌ حداقل و لازمه این کار است. یعنی لازمه زنده نگهداشتن آن شبکه صنفی این است که اعضا و فعالان آن بی‌تفاوت از کنار این تغییرات نگذرند. بنابراین ما این نامه را به‌عنوان حداقل وظیفه صنفی‌مان و به دلیل دینی که به مؤسسه حکمت و فلسفه احساس می‌کردیم، امضا کردیم. همانطور که می‌‌گویید شبهات زیادی در این زمینه بود که چرا آقای احمدی‌نژاد مخاطب نامه باشد و از این قبیل چیزها.
واقعیت این است که زیر حوزه مسئولیت آقای احمدی‌نژاد است. وزارت علوم به‌طور مستقیم تحت نظر ایشان است و بنابراین ایشان نسبت به نتیجه تصمیم‌های وزارت علوم مسئولیت دارند. از این گذشته چندماه پیش ایشان به مراسم روز جهانی فلسفه رفتند که در تهران برگزار شد و در این مراسم شرکت و سخنرانی کردند. بنابراین ما احساس کردیم که اگر آقای احمدی‌نژاد به‌عنوان رئیس جمهور و رئیس دولت مملکت وارد حوزه فلسفه می‌شوند، از این حوزه برای وجه عمومی‌شان و پیدا کردن وجه آکادمیک خود استفاده می‌کنند. پس در قبال آنچه هم بر فلسفه می‌رود، قاعدتاً باید پاسخگو باشند و حداقل وظیفه ما است که از او بپرسیم شما که این‌قدر نسبت به فلسفه ابراز ارادت می‌کنید و این‌قدر مقام آکادمیک‌تان را مطرح می‌کنید، این تغییر الان چه بر سر یک نهاد آکادمیک می‌آورد؟
ما آنجا گفته‌ایم که این درواقع نوعی گفت‌وگوی سقراطی است. یعنی دوستان این را به این شکل مطرح کردند که ما فقط پرسش می‌کنیم و این پرسشگری متضمن قائل شدن هیچ مقام ویژه‌ای نه برای پرسشگر است و نه پرسش‌‌شونده. صرفاً یک پرسش است. یک گفت‌وگوی باز و سرگشاده است که امیدواریم در قبال این مسائلی که مبتنی بر خیلی از پیش‌فرض‌های خود آقایان است، به ما پاسخی بدهند که در سرنوشت یک نهاد آکادمیک با سابقه‌ مثل مؤسسه حکمت و فلسفه چه می‌گذرد.
با تمام هجمه‌ا‌ی که به علوم انسانی در دولت محمود احمدی‌نژاد صورت گرفته است، در عین حال جایگاه انجمن حکمت و فلسفه را در این تهاجم شدید چگونه ارزیابی می‌کنید؟
انجمن حکمت و فلسفه همیشه مأوای پژوهش‌های مستقل و پیشروی فلسفه بوده است. آنجا در نامه‌ هم در پارگرافی به این مسئله اشاره شده بود. حتی اگر از منظر فلسفه اسلامی هم به مسئله نگاه کنید، چه در حوزه پژوهش‌های محض که در فلسفه اسلامی شده و چه در حیطه معرفی چهره‌های تمدن اسلامی به دنیا، سطح، کمیت و کیفیت آنچه در انجمن انجام شده در قیاس با آنچه در سایر دانشگاه‌های دولتی ما صورت گرفته است اصلاً قابل مقایسه نیست.

به خاطر این که آنجا واقعاً کمتر زیر نفوذ بخشنامه‌ها و احکام فرمایشی بوده است. در واقع یک محققی آنجا بوده و علاقه‌اش به فلسفه اسلامی بوده و رفته در حوزه‌ای که اصالتاً خودش علاقه داشته کار کرده؛ فارغ از این که حاکمیت می‌پسندد یا نمی‌پسندد. نتیجه‌اش را هم در یک ژورنال بین‌المللی چاپ کرده است، حالا چه مسئله منطق ابن‌سینا، چه فلسفه شیخ ‌اشراق.
می‌خواهم بگویم حتی از منظر فلسفه اسلامی هم که نگاه کنیم، مؤسسه حکمت و فلسفه پناهگاه بسیار مهمی بوده و تغییرش حقیقتاً به خود مبانی و منابع نظری و فلسفه حکومت هم ضربه می‌زند. این مسیر به نظر ما حتی از منظر خود آقایان هم اشتباه است و از منظر ما هم که پژوهشگر فلسفه هستیم و با این نهاد آشنا بودیم و به این نهاد مدیون هستیم و به نحوی زمانی از آموزش‌مان را در آنجا صرف کرده‌ایم، از نظر ما به شدت هجمه ناعادلانه‌ای است و از هر زاویه‌ای که نگاه کنید به ضرر فلسفه است.
در نامه‌ شما آمده است که انجمن حکمت و فلسفه تنها جایی بوده که فلسفه اسلامی توانسته است در آن فرصت رشد و بالندگی داشته باشد. اگر این حرف را بپذیریم، حکومت یک روحانی را براین انجمن گمارده که به فلسفه اسلامی آشنایی بیشتری داشته باشد و بتواند آن را در این مسیر پیش ببرد. ایراد این مسئله چیست؟
سئوال جالبی می‌کنید، ولی ما فکر می‌کنیم این که یک روحانی، یک فقیه و یا یک فیلسوف اسلامی از حوزه برآمده باشد، این نه تضمین این است که فلسفه اسلامی بیشتر ببالد، نه این که آن فقدان‌هایی را می‌پوشاند که آنجا بوده است. فلسفه به‌هرحال یک حوزه آکادمیک است که بر یکسری روابط و قواعدی استوار است. آن روابط و قواعد هم چیزهایی است که در هر مؤسسه فلسفی باید به‌طور مساوی و به‌طور رقابتی باشد، یعنی به‌طور عینی در آن مؤسسه وجود داشته باشد که بتوان کار را ارزیابی کرد.
این که کسی بیاید و علاقه خاصی به حوزه خاصی از فلسفه داشته باشد، به‌ هیچ عنوان تضمین بالندگی آن حوزه فلسفه‌ (فلسفه اسلامی) نیست. آن‌ هم با روش‌شناسی خاصی که اساساً ربط مستقیم به خود فلسفه ندارد و این تغییر فرمایشی، نشانگر ایدئولوژیک بودن و غیر آکادمیک بودن آن است. به فرض هم که آشنایی بیشتر داشته باشد، آشنایی بیشتر با این حوزه‌ نیست که باعث پیشرفت یک موضوع یا یک شاخه فلسفی می‌شود. مهم این است که در واقع چقدر استقلال و تنوع فکری یک مؤسسه را بتوانید حفظ کنید و چقدر اهتمام داشته باشید به آموزش شیوه‌های نگارش فلسفه و این که چقدر منابع الکترونیک را در اختیار دانشجویان و پژوهشگران بگذارید. این چیزهاست که به‌طور طبیعی موجب رشد حوزه‌ای مثل فلسفه اسلامی خواهد شد و این که چقدر شما با دیگران ایجاد تعامل کنید. یعنی این که چقدر فلسفه اسلامی بتواند وارد گفت‌وگو با فلسفه‌های جدید شود؛ حالا چه فلسفه‌های اگزیستانس و چه فلسفه‌های تحلیلی. این‌ها در واقع ضامن پیشرفت و بقای مستقل و شرافتمندانه فلسفه اسلامی می‌شود و دقیقاً چیزی است که تا پیش از این تغییر در انجمن حکمت و فلسفه اتفاق افتاده و متفاوت بوده است با جاهای دیگر.
به جاهای دیگر که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم فلسفه اسلامی به این نحو و به این تنوع گسترش پیدا نکرده و شناخته نشده است. من فکر نمی‌کنم راه حل این باشد که یک روحانی را در رأس کار قرار دهیم. چون این که خاستگاه فکری رئیس یک مؤسسه چیست، ربطی به پیشرفت آن حوزه بخصوص ندارد. یکسری ملاک‌های ساختاری لازم است. مثل این که انجمن سعی کرده بود به نحو شهودی یا به نحو طبیعی خودش این را ایجاد کند. اگر تغییرات در این جهت بود که این استقلال، این تنوع فکری و این گفت‌وگوی میان رشته‌ای در انجمن تقویت شود، می‌توانست در کنار سایر چیزها خیلی به نفع فلسفه اسلامی هم باشد ولی کاملاً در جهت عکس آن است.
از این گذشته آنجا فقط فلسفه اسلامی هم که نیست। دانشجوی رشته‌های دیگرهم هستند. آنجا دانشجویان فلسفه غرب هستند، استادان فلسفه غرب هستند. دوستانی هستند که به فرض در خارج از کشور از دانشگاه‌های معتبر دنیا تخصص گرفته‌اند؛ در شاخه‌‌های دیگر فلسفه، در فلسفه علم و در فلسفه ذهن و غیره. یعنی نمی‌شود این را حتی با این تعبیر که به نفع فلسفه اسلامی‌ است، نادیده گرفت. اعضای دائمی انجمن هستند که علایق دیگری دارند و این که این‌ها تکلیف پیشرفت حوزه‌‌های كاری‌شان چه می‌شود نگرانی اصلی و بخش عمده نگرانی و اعتراض ماست.

منبع: رادیو زمانه در لینک زیر

۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

کم بودن یا زیاد نبودن

يك خانم سرخپوستي هست به اسم رز كه، به دنبال عارضه قلبي برای مادرم و تا پیش از درگذشتش، از طرف دولت كانادا موظف شده بود به او در كارهاى خانه كمك كند. اوجين - شوهر رز - هم از بوميان آمريكاى شمالي است.

رز: باز هم بهت تسلیت می گم. مادرت زن نازنینی بود.
من: ممنونم رز. نامه اوجین رو هم خوندم. خیلی صمیمانه و تأثیرگذار بود و جالبه که اشاره ای به خدا و جهان پس از مرگ نداشت.
رز: اعتقادات ماورایی ما با آن چه نهادهای رسمی متولی جهان آخرت تبلیغ می کنند فرق داره. در واقع من نشانه ای از خدای رسمی در این جهان نمی بینم.
من: اینارو که می گی یاد برتراند راسل میفتم که وقتی ازش پرسیدند تو که به خدا اعتقاد نداری، اگر بعد از مرگت دیدی خدایی در کار هست بهش چه می گی، و اون هم بدون مکث جواب داده بود که می گم خدایا نشانه هات کم بودند.
رز: این انگلیسی ها زیادی مبادی آدابند. در محضر خدایی که بهش اعتقاد ندارند هم جوری حرف می زنند که به کسی بر نخورد. باید جواب می داد که می پرسیدم خدایا چرا نشانه های نبودنت این قدر زیادند.

۱۳۹۰ شهریور ۳۱, پنجشنبه

نامه پژوهشگران فلسفه به آقای احمدی نژاد در واکنش به تغییر مدیریت انجمن حکمت

جناب آقای احمدی­‌نژاد،

ریاست جمهوری اسلامی ایران


خبر تغییرات فرمایشی و ناگهانی در مدیریت مؤسسه‌ی پژوهشی حکمت و فلسفه در میان اهالی اندیشه، تعجب و تأسف بسیاری برانگیخته است. به همین دلیل ما گروهی از پژوهش­‌گران و دانش­‌آموخته‌گانِ فلسفه از نقاط گوناگون جهان، از درون و بیرون مرزهای ایران، بدون ملاحظه‌ی سیاست یا معیشت و فقط از سرِ تعهدی به وضعیت آموزشی و دانشگاهی علوم انسانی در ایران از مایه و پایه‌ی این تاسف با شما سخن می‌گوییم. قصدمان از نگارشِ این نامه ابراز نگرانی درباره‌ی تغییرات کلان مدیریتی در مؤسسه‌ی پژوهشیِ حکمت و فلسفه ایران و پیشنهاد و مطالبه‌ی بازبینیِ فوری در این تغییرات است. تصمیم داریم با شما، در مقام مسئول اجرایی کشور با سابقه‌ی دانشگاهی مؤکَدتان، وارد گفت­‌و‌گویی سقراطی شویم، پاسخ بطلبیم و برای تداوم صریح و صادقانه‌ی این گفت­‌وگو اعلام آماد‌گی کنیم. بویژه، بعد از مشاهده‌ی علایم علاقه‌ی شما به فلسفه و حضورتان در مراسمِ "روز جهانی فلسفه" در تهران شما را در قبال آن چه بر فلسفه می­‌رود مسئول می‌دانیم.


بی‌درنگ مایل‌ایم به سابقه‌ی موسسه‌ی پژوهشی حکمت و فلسفه ارجاع‌تان دهیم و آن چه را برخی از ما به واسطه‌ی کار و پژوهش در این مؤسسه آموخته‌ایم و آزموده‌ایم با شما و جامعه‌ی دانشگاهیان ایران تقسیم کنیم تا بتوانیم در ترازوی انصاف، تغییرات اخیر را از منظری تخصصی بسنجیم. حقیقت این است که هر فرد دانشگاهی که آشنایی‌ای با دپارتمان‌های معتبر فلسفه داشته باشد، گواهی می­دهد که وضعیت آموزش و تحصیل فلسفه در دانشگاه‌های ِایران فاصله‌ای نامعقول با وضعیت مطلوبِ آموزش فلسفه دارد. از دلایل و علل‌اش سخن نمی­‌گوییم و فقط از مقایسه‌ی تجربه‌ی تدریس و تحصیل و پژوهش فلسفی در ایران با دانشگاه‌های مطرح دنیا می­‌گوییم و نیز از مقیاس‌مان، به این امید که فرض‌تان فریب‌کاری یا فریب­‌خورد‌گی نویسند‌گان این خط نباشد، و یا این روایت تجربی و عینی "سیاه­‌نمایی" تلقی نشود. سخن ما راجع به فاصله‌ی نامعقول آموزش فلسفه در ایران از استانداردهای این رشته است: از کیفیت و دست‌مایه‌ی تولیدات، تنوع و استقلال فکری موجود در دپارتمان‌ها، میزان انتشار مقالات بین‌المللی، بخت دانشجو برای رقابت آکادمیک با هم­‌ترازان خود در سایر مراکز آموزشی، میزان شرکت دانشجویان در کنفرانس‌های جهانی فلسفه، میزان تاکید بر آموزش شیوه‌ی نگارشِ مقالات فلسفی، کیفیت کتابخانه‌ها و دسترسی الکترونیک به مجلاتِ روز فلسفه، میزان میزبانی از کنفرانس‌های بین المللی فلسفه، بخت دانشجو برای به­‌روز ماندن در نسبت با جریان­‌های مهم فلسفی و...؛ این‌ها ملاک ارزیابی و محک عمل‌کردِ یک مرکز آموزش و پژوهش فلسفه‌اند. نازل بودنِ کیفیت و کمیت این شاخص‌ها نشانه‌ای روشن بر فاصله‌ی نامعقول فلسفه‌ی ما از فلسفه‌ی دنیاست. اما برآنیم تا در ادامه به استثنائی در مملکت خودمان و در همین سال­های اخیر اشاره کنیم که نشان می­دهد چگونه با جمع حقیقیِ تعهد و تخصص می‌توان بر این شکاف‌ها پل زد.


بی­ آن که قدر زحمت استادان دانشگاه‌های بزرگِ کشور را ندیده گرفته باشیم، باید بگوییم که در چنان تجربه‌ی (در مجموع) معوجی از آموزش و پژوهش فلسفی، انجمن حکمت و فلسفه دریچه‌ای مغتنم و بی­‌دریغ به تفکر آزاد بود. آن خانه‌ی کهن با کلاس‌های فیروزه‌ای، که در آن از حکمت صدرایی تا تفکر هگلی و از عرفان اسلامی تا ظرافت‌های منطق صوری و علومِ شناختی در گفت‌وگویی مداوم به دریافتی عمیق‌تر از ‌هستی و انسان می‌اندیشیدند، فرصتی حیاتی برای درک ماهیت فلسفه بود. عنایت کنید! این همه آسان نیست؛ در دانشگاه‌ها و مؤسسات عظیم پژوهشی جهان پس از سال‌ها برنامه­‌ریزی و سرمایه­‌گذاری­ست که به چنین تعادل و آرامش آموزشی می رسند.


اما انجمن حکمت و فلسفه به یمنِ تعهد اعضای‌اش به آموزش و پژوهش، خدمت­‌گذاری راستین‌اش، و بصیرت مدیریتی و حداقلی‌اش، به چنین نقطه‌ی تعادلی نزدیک بود و نقشی ممتاز در تعاملِ میان­‌رشته‌ای و ترغیب تفکر و تخریب رکود فکری فلسفه­‌پژوهان ایفا کرد: استادان‌اش در کار آموزش اصول و مبانی نوشتاری و استدلالی بودند که به دانشجوی ایرانی امکان رقابت جهانی بدهد، کتابخانه مکانی پربار از منابع فکری بود، فضای میان همکاران انجمن خلاق و پر از توانِ کار گروهی و سازنده بود، کنفرانس­های بین المللی و معتبری که در دورانِ مدیریت آقای دکتر اعوانی و با تلاش شبانه­‌روزی هیئت علمی و پژوهش­گران انجمن برپا شد با تجربه­‌ی هیچ دپارتمان فلسفه‌ی دیگری در ایران قابل قیاس نیست. برای مثال، بسیاری از ما از طریق انجمن شانس دیدار با متفکران نامی فلسفه و علوم شناختی را در حوزه‌های کاری خود یافتیم، تجربه­‌ای که مایه‌ی دلگرم ماندن و ادامه‌ی تکاپوی فکری و دانشگاهی شد. می‌خواهیم شما را به قدرشناسی و تداوم آن تعادلِ دیریاب اشارت کنیم و بر اهمیت آن در آینده­‌ی فکری کشور تاکید بگذاریم. افزون بر این، در مقام دانش آموخته‌گان و پژوهش­‌گران فلسفه در دانشگاه‌های مختلف ایران باید گواهی دهیم که فضای مدیریتی و پژوهشی انجمن تنها جایی بود که در آن فلسفه‌ی اسلامی مجال طبیعیِ تنفس و رشد و عزت نفس داشت؛ دریغا که امروز عده­‌ای به نیت نانِ سیاست و با تنگ­‌نظری‌ای که مانع تفکر است می­‌گویند انجمن غرب­‌زده بود و یا ساده‌انگارانه فکر می­کنند باید یک حوزوی را بر راس مؤسسه‌ی پژوهشی حکمت و فلسفه گذاشت تا فلسفه‌ی اسلامی ببالد. ابداً چنین نیست؛ حق آن است که برخلاف این تصور، اعضا و مدیریت انجمن نقشی مثال‌زدنی در معرفی و دفاع از فیلسوفان و متفکران تمدن اسلامی داشته‌اند: از مولانا بگیرید تا ابن‌سینا و غزالی، از ابن‌خلدون و ابن‌هیثم تا ملاصدرا و سهروردی. مثال­‌ها بسیارند؛ برای قبول و قدرشناسی آن زحمات فقط کمی انصاف و حسنِ­‌نیت لازم است.


جناب آقای احمد­ی­‌نژاد،


شاید بدانید که در جهان امروز فلسفه نه برای تزیین ویترین توسعه است، نه توجیه قدرت و نه برای تضعیف معنویت؛ هیچ‌کدام. فلسفه و دپارتمان فلسفه امکانی برای اندیشیدن به معضلاتی­ست که احیاناً علوم تجربی و مهندسی، به علت ویژگی­‌های تخصصی­‌شا­ن، نمی­‌توانند به تمامیت و عمق آن­ها نزدیک شوند؛ مسایلی که برای حصول درکی قابل اطلاق و مفید سایر علوم نیازمند تفکر مفهومی و مستقل هستند. یکی از این مسایل مقوله‌ي عدالت است که مورد عنایت شما نیز هست. باید مطلع‌تان کنیم که برای بسیاری از ما تن­‌ندادن به روایت ابرقدرت­های سیاسی از تاریخ و دلبستگی به مفاهیمی چون عدالت اجتماعی در انجمنِ حکمت و فلسفه و به یمن تنوع و استقلال فکری اساتید آن­‌جا میسر شد. و اکنون برآنیم که تنوع فکری آن مؤسسه جز خیر و استقلال و پیشرفتِ فکری پیامدی ندارد. از این رو، اگر ایران در حال ساختن مسیری نوین است و اگر توسعه و استقلال کشور از غیر اراده‌ی مستقرتان است، کلیدش حفظ استقلال و تکامل طبیعی موسسات کم­‌نظیری چون انجمن حکمت و فلسفه است.


بنا بر مجموع ملاحظات فوق، قویاً پیشنهاد می­‌کنیم تا فارغ از ملاحظات سیاسی به تخصص همکاران‌مان در انجمن اعتماد و در خیرخواهی و اصالت نیت کسانی که انجمن را با دست خود به این­جا رسانده‌اند، شک نکنید .گماردن فردی کم­‌سابقه در فلسفه و بی‌پشتوانه در انجمن حکمت و فلسفه تخریب ستون‌هایی­‌ست که برای بندبندِ آن اوقاتِ گران‌بهایِ متفکران این سرزمین صرف شده است. برقراری چنین تغییر نابه‌جایی، آن هم در تعطیلاتِ هیئت علمی و با بی‌اعتناییِ زننده به مدیریت پرسابقه و سخت‌کوش مؤسسه در حکم صادره توسط وزیر علوم شما مایه‌ی تأسف، نگرانی و آزردگیِ جامعه‌ی پژوهش‌گران فلسفه و اعضای مؤسسه‌ی پژوهشی حکمت و فلسفه است؛ چنین فضای دلسردکننده‌ای از دید ما نامبارک است و مخرِّب. از آن­جا که این تخریب به دست زیر­مجموعه‌ی دولت انجام می­شود، ما از شما لغو این عزل و نصب ناصواب را می­‌خواهیم و بر بازگرداندن امنیت کاری و استقلال فکری به محیط ارزش­‌مند انجمن حکمت و فلسفه مصّریم. چرا که، چنان که رفت، آینده‌ی تفکر را منوط به این دوراندیشی مدیریتی می‌دانیم .نهایتاً، و با ملاحظه‌ای کوتاه بر خدمات فکری و فرهنگی اعضای مؤسسه‌ی پژوهشی حکمت و فلسفه از شما و تمام ارکان مستقرِ حاکمیت، مصرانه و مشفقانه می­‌خواهیم که با دخالت اثرگذار، تعیین و انتصاب (یا دست­کم پیشنهادِ انتصابِ) رییس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه را، یک­‌بار برای همیشه، به دست استادان و همکارانی بسپارید که عمری را در آن مرکز بر آموزش و گسترش فلسفه در ایران گذاشته­‌اند.


و آخرین نکته آن­که، بسیاری از ناظران تغییرات غم‌انگیز و دستوری در مدیریت انجمن را به مثابه سقوط سنگر عقلانیت دانسته­‌اند. ولی ما تصمیم گرفتیم ورای ملاحظات و مناسبات رایج سیاسی، آن چه را به روشنی برای حفظ فلسفه و نقش‌اش در پیشبرد اهداف کشور حیاتی می­‌دانیم، به شما منتقل کنیم. امیدواریم تصمیمی درست بوده باشد و منتظر واکنش شما هستیم.


امضا­کنندگان (تا امروز) عبارتند از :

محمد آزاد- اصفهان

رکسانا اخباری- آلبرتا

بهرام اسدیان- برکبک کالج

آرزو اسلامی- استانفورد

کوشا اقبال- ادینبورو

مریم اقدمی- آیندهون

مهراد المطهری-برکبک‌کالج

سمیرا الیاسی- تهران

میثم بادامچی- لوئیس

احمد بستانی- تربیت مدرس

آلما بهمن­‌پور- نیو اِسکوول

عرفان ثابتی- لنکستر

علی چاپرک- شریف

امید حجازی- کوئینز

سمیه حجازی-تهران

سید مهدی حسینی- تهران

محسن خیمه‌­دوز- آزاد تهران

منصوره خلیلی­‌زند- ووپرتال

بابک ذاکری- تهران

فاطمه ذوالفقاری- تهران

علی ذوالفقاریان- شریف

روح‌­الله رمضانی- گرونینگن

محسن زمانی- آی، پی، ام

فاطمه سعیدی-تهران

مجتبی سلطانی- بریتیش کلمبیا

مصطفی سیفی- شهید بهشتی

زهرا شجاعی- امیرکبیر

مستوره صادق‌نیا- کوئینز

زینب صالحی- قم

هاجر صفری- اصفهان

شاهین کاوه- تگزاس تک

علی کربلائی- تهران

مرتضا کریمی- تهران

مازیار گل­محمدی - شریف

دنیا کیهانی- وایکاتو

مهدی علومی- شریف

علی علیزاده- میدل سکس

مرضیه لطفی- تهران

نسیم ماحوزی- بارسلونا

محمد مباشری- لوئیس

سیامک مولوی- مک گیل

آیدا مومن نژاد- هومبولت

یاسر میردامادی- انستیتوی مطالعه‌ی تمدن‌های مسلمان لندن

آرش نراقی- موراویان

سعیده وثوق‌پور- امیرکبیر

مریم وحدتی- تهران

پویا هیبت اللهی-تهران


توضیح: از پژوهشگران فلسفه (منظور کسانی که مدرک فوق لیسانس یا دکترائی در یکی از شاخه های فلسفه دارند یا به عنوان مترجم آثار فلسفی فعالند) کسانی که مایلند امضایشان به این نامه اضافه شود، لطفا از طریق کامنت گذاشتن در ذیل همین پست یا ارسال نام خود و آخرین دانشگاه محل تحصیل شان به آدرس موجود در وبلاگ همفکری تشکیل جامعه فیلسوفان ایران اطلاع دهند تا ترتیب اثر داده شود.

۱۳۹۰ شهریور ۱۷, پنجشنبه

سین جیم

يك خانم سرخپوستي هست به اسم رز كه، به دنبال عارضه قلبي برای مادرم، از طرف دولت كانادا موظف شده است به او در كارهاى خانه كمك كند.
رز: این صفحه چیه که نیم ساعته بهش زل زدی؟
من: سایت مربوط به تغییر و تحول علوم انسانی.
رز: اونجا قراره کل علوم انسانی را تغییر بدن؟
من: فکر کنم قصدشو که دارن. عجیبه نه؟
رز: نه، عجیب نیست. اگر کاری کنن که سوال های اشتباه بپرسی، دیگه لازم نیست نگران جواب ها باشن.

۱۳۹۰ مرداد ۲۷, پنجشنبه

Inference to the Best Explanation

"اینایی‌ که میگن شبا نباید چیزی خورد، اشتباه میگن، وگرنه چرا یخچال چراغ داره؟"

پی نوشت: در مجموع کلِ این مطلب (بجز عنوان، همین جمله و جملاتِ پس از این) از کس دیگری سرقت شده است. 

۱۳۹۰ مرداد ۲, یکشنبه

گروه فلسفه‌ی رییس مجلس‌ پرور دانش‌گاه تهران تقدیم می‌کند

نام کتاب: حقیقت و معنا در فلسفۀ تحلیلی معاصر

نویسنده: رضا بیگ‌پور

ناشر: حکمت

سال انتشار: 1390

متن پشت جلد:

در این کتاب روشن می‌شود: فلسفۀ تحلیلی به سبب خلط رویکردهای وجودشناختی، معرفت‌شناختی و معناشناختی و حصر مبادی معرفت آدمی به تجربۀ حسی، نمی‌تواند از طریق تبیین و تعیین مرزهای زبان راه‌ حل معقولی برای توجیه مسائل مابعد‌الطبیعی و اخلاقی به‌دست دهد؛ و در صورت پایبندی به مبانی رویکرد معناشناختی خویش، نه فقط ناگزیر می‌شود "فرآیند‌های ذهنی و ذهن" را انکار نماید بلکه به "عدم تعیّن معنا و ابهام در ارجاع" منتهی می‌شود، و سرانجام درباب توجیه صدق، گرفتار دور باطل "ارتباط متقابل معنا و صدق" می‌گردد، و ناگزیر مفهوم واقع را بی‌معنا، پوچ و تهی تصور می‌نماید. به علاوه اثبات می‌شود: فلسفۀ اسلامی با تشخیص درست تمایز بین مفاهیم ذهنی، اعتقاد به تشکیکی بودن واقع، واقع‌نمایی ذاتی علم، عینیت وحدت و کثرت قوای نفس، و ابتنای یافت حصولی به یافت بی‌واسطۀ جهان خارج، به خوبی می‌تواند تبیین معقولی برای توجیه مسائل معرفت‌شناختی و مابعدالطبیعی ارائه نماید.

از پیش‌گفتار کتاب:

نوشتۀ حاضر موضوع رسالۀ دکتری نگارنده در دانشگاه تهران است که اساتید فرهیخته، ژرف‌اندیش و نکته‌سنج با سعۀ صدر نگارنده را در نگارشش یاری داده‌اند و اگر شکیبایی، نکته‌بینی، دقت نظر و راهنمایی بی‌دریغ ایشان نبود، هرگز آرزوهای نگارنده جامۀ تحقق نمی‌پوشید. جناب دکتر حسین غفاری استاد مسلّم فلسفه به عنوان استاد راهنما، جناب دکتر محمود خاتمی و جناب دکتر روح‌الله عالمی به عنوان اساتید مشاور با دقت و بردباری ...

نگارنده از همان ابتدای ورود به دورۀ دکتری به این فکر افتاده بود که موضوع رسالۀ دکتری خویش را "حقیقت و معنا در فلسفۀ معاصر" انتخاب کند. اما در جریان تحصیل و طی دورۀ آموزش به این نتیجه رسید که به دلیل گستردگی و تنوع نظریۀ معنای معاصر در غرب، امکان ارائه نظریه‌های مربوط به حقیقت و معنا در قالب رسالۀ دکتری وجود ندارد، لذا به این اندیشه دست یافت که "حقیقت و معنا در فلسفۀ پست مدرن" را به عنوان موضوع رساله برگزیند، اما از آنجا که بنیاد و زادگاه فلسفۀ پست مدرن چیزی و جایی جز فلسفۀ تحلیلی نیست، لازم دید نخست "حقیقت و معنا در فلسفۀ تحلیلی معاصر" را به عنوان موضوع رساله انتخاب نماید ...

اما در جریان پژوهش به این حقیقت پی برد که نمی‌شود نظر تمام فلاسفۀ تحلیلی مشهور در باب حقیقت و معنا را در قالب یک رسالۀ دکتری و یک جلد کتاب ارائه داد ...

توضیح: مطلب بالا طنز و ساخته‌ی ذهن من نیست.

۱۳۹۰ تیر ۲۹, چهارشنبه

چگونه می توان از جامعه در برابر هیولای اسپاگتی پرنده محافظت کرد؟




یک مرد اتریشی بعد از سه سال تلاش در محافل قضایی این کشور موفق شد عکس گواهی نامه رانندگی خود را در حالی که آبکش ماکارانی بر سر دارد بگیرد. در اتریش (مانند بسیاری کشورهای اروپایی و آمریکای شمالی) تنها سربندهای مجاز در عکس های مربوط به اسناد رسمی، آن هایی هستند که بر مبنای الزامات مذهبی بر سر قرار می گیرند (نظیر حجاب زنان مسلمان یا عمامه مردان سیک).





نیکو آلم در فرم تقاضای گواهینامه رانندگی اش خاطرنشان کرده آبکش ماکارانی یکی از الزامات مذهب او نحت عنوان کلیسای هیولای اسپاگتی پرنده یا پاستافریانیسم است. هدف این نوشته این است که نشان دهد چرا این اتریشی خوش ذوق و با پشتکار از راه پاستافریانیسم ناب منحرف شده است.





ماجرای این مذهب قرن بیست و یکمی از آن جا شروع شد که در سال 2005 هیئت امنای انجمن ایالتی آموزش در ایالت کانزاس قانونی را تصویب کرد که در آن مدارس عمومی اجازه می یافتند "نظریه" طراحی هوشمند را در کلاس های زیست شناسی همراه با نظریه داروین تدریس کنند. نظریه طراحی هوشمند نظریه ای است که ادعا دارد جهان طبیعت باید یک طراح هوشمند داشته باشد و تکوین موجودات، برخلاف آن چه نظریه تکامل داروین می گوید و بر مبنای آن چه (برخی) متون کتب مقدس می گویند، دفعتی و در فاصله چند روز توسط خالق هستی صورت گرفته است. دلیل اصلی انجمن ایالتی برای قرار دادن "نظریه" طراحی هوشمند در محتوای درسی کلاس ها این بود که نظریه داروین مانند هر نظریه علمی دیگری به اثبات نرسیده است و در نتیجه لازم است دانش آموزان در کلاس های علوم از نظریه های بدیل موجود هم اطلاع کسب کنند.





سوالی که در این مورد پیش آمد (و تاحدودی جنبه فلسفه علمی هم دارد) این بود که آیا هر گزاره متفاوتی درباره یک پدیده نظریه ای بدیل محسوب می شود؟ آیا وظیفه معلمان این است که دانش آموزان را با هر نظریه بدیلی به این معنای بسیار وسیع آشنا کنند؟ آیا اهمیتی ندارد که یافته های تجربی (مثلن در سنگ شناسی، زمین شناسی، فسیل شناسی و ...) چقدر با ادعاهای یک نظریه هماهنگ است؟





در همان گیر و دار تصمیم انجمن ایالتی، بابی هندرسون دانش آموخته فیزیک از دانشگاه ایالتی اورگون ناگهان یاد حقوق شهروندی اش افتاد و برقنامه ای به هیئت امنای انجمن فرستاد و در آن توضیح داد که او – که یک شهروند با وجدان و باملاحظه است - شخصن نظریه ای دارد در مورد نحوه خلق جهان و تکوین موجودات که بدیل نظریه داروین محسوب می شود و مطابق آن خالق کائنات موجودی است که اکنون غیرقابل مشاهده و غیرقابل ردیابی است اما در واقع امر شبیه اسپاگتی و کوفته قلقلی می باشد و جهان را پس از باده گساری فراوان خلق کرده است. او ضمن استقبال از تصمیم انجمن بر آموزش نظریه های بدیل، اعلام داشت بر مبنای همان استدلال که باید دانش آموزان را با نظریه های رقیب نظریه غالب در کلاس های علمی آشنا کرد لازم است وقت کلاس های زیست شناسی به سه قسمت مساوی تقسیم شود و در هر ثلث به نظریه داروین، طراحی هوشمند و پاستافریانیسم (نظریه خدای اسپاگتی) با عدل و مساوات پرداخته شود.





طبیعی است که اعضای انجمن برای برقنامه بابی تره هم خرد نکردند و او که نگران آن بود که دانش آموزان در کلاس های علوم چه نمی شنوند (و البته نگران این هم بود که چه می شنوند) متن برقنامه را در وبگاه خود منتشر کرد و در اندک زمانی چندین ده هزار مراجعه کننده به "گاه" وی سرزدند که بسیاری از ایشان از کار بابی حمایت کردند و البته عده ای هم پیش بینی کردند که او در آتش دوزخ گرفتار خواهد شد (پیش بینی ای که در مورد صحت و سقمش همه ما باید اندکی منتظر بمانیم). سه سال بعد، در ماه فوریه سال ۲۰۰۷ میلادی انجمن ایالتی امور آموزشی ایالت کانزاس با اکثریت ۶ به ۴، قانون مربوط به آموزش طراحی هوشمند را کنار گذاشت (البته این که این تصمیم چقدر به فعالیت آقای هندرسون و "پیروان" این مذهب جدید بستگی داشت باید با دقت بیشتری بررسی شود.)
آن چه تلویحن در نوشته جناب هندرسون آمده بود این بود که صرف متفاوت بودن یک ادعا در قبال یک پدیده برای توجه جامعه علمی به آن کفایت نمی کند و مهمتر از آن قراردادن هر ادعای متفاوتی با نظریه غالب در برنامه درسی توجیه پذیر نیست. اگر ادعای دانشمندان بر مبنای یافته های کیهان شناسی عمر چند میلیارد ساله را برای زمین تخمین می زند، نظریه ای که زمین را جوانتر از ده هزار سال معرفی کند به صرف این که گزاره ای در تقابل با ادعای نظریه استاندارد می گوید یک نظریه علمی بدیل به شمار نمی آید. هر نظریه علمی باید در زمینه توضیح و پیش بینی موارد مشاهدتی مقدار قابل توجهی اعتبار هم کسب کرده باشد تا وارد بازی علم شود.





اما هدف من در این نوشته بررسی نظریه پاستافارینیسم در مورد "تکمیل" جهان نیست. قصد من این است که نشان دهم کار آن اتریشی جوان در متقاعد کردن نظام اداری کشورش در بر سر داشتن آبکش ماکارانی کاملن در جهت مخالف آن چه بابی هندرسون در ابتدا تلاش کرده انجام دهد صورت گرفته و از این رو علیرغم جذابیت اولیه اش حرکت زیرکانه ای محسوب نمی شود.





بابی آمریکایی سعی در نشان دادن درستی این جمله داشته است:
(الف) اگر طراحی هوشمند (که در تقابل با داده های تجربی است) نظریه علمی باشد آنگاه نظریه اسپاگتی پرنده (که در تقابل با داده های تجربی است) نظریه علمی است.
و اگر در نشان دادن درستی (الف) موفق بوده باشد، آنگاه چون بسیاری از ما (چه داروین باوران و چه غیر داروین باوران) بر آنیم که پاستافریانیسم نظریه علمی نیست، در نشان دادن این نتیجه موفق بوده است که طراحی هوشمند هم نظریه علمی نیست. من این استدلال را پاستافریانیسم علمی می نامم. پاستافریانیسم علمی در واقع استدلالی علیه نسبی گرایی در معرفت علمی است و سعی دارد نشان دهد هر چیزی را نمی توان نظریه علمی به شمار آورد.





در مقابل نیکوی اتریشی سعی در نشان دادن درستی این جمله داشته است:
(ب) اگر (مثلن) عمامه سیک ها یک سربند مذهبی است آنگاه آبکش ماکارانی هم یک سر بند مذهبی است.
و اگر در نشان دادن درستی (ب) موفق بوده باشد، آنگاه چون بسیاری از ما (چه پیروان گورو نانک و چه کسانی که پیرو این گوروی هندی قرن پانزدهمی نیستند) بر آنیم که سربند سیک ها یک سربند مذهبی است در نشان دادن این نتیجه موفق بوده است که آبکش ماکارانی هم چنین است. و در واقع همین استدلال باعث شده است به او اجازه دهند عکس گواهی نامه اش را با این سربند جذاب بگیرد. من این استدلال را پاستافریانیسم فرهنگی می خوانم. پاستافریانیسم فرهنگی – برخلاف سلف خود پاستافریانیسم علمی – در واقع استدلالی به نفع نسبی گرایی در امور فرهنگی است و سعی دارد نشان دهد هر چیزی را می شود یک مقوله فرهنگی به حساب آورد.





مستقل از درستی پاستافریانیسم علمی یا پاستافریانیسم فرهنگی، توجه به این نکته ضروی است که پذیرفتن (الف) تمایزی اساسی با پذیرفتن (ب) دارد. پذیرفتن (الف) مانع از ورود نظریه های غیرعقلانی – به هر معنی ای – به حوزه علم می شود. پذیرفتن (ب) در واقع پذیرفتن ورود هر گونه فرایند غیرعقلانی در حوزه امور حقوقی-اجتماعی است. بنابراین با استدلالی شبیه (ب) می شود با آبکش، عمامه و روبنده عکس گواهی نامه گرفت؛ اولیا می توانند مانع از انتقال خون به کودکان مجروحشان شوند، افراد می توانند قتل های ناموسی را توجیه کنند، والدین می توانند بین حضور فرزندان پسر و دخترشان در کلاس های ورزش تفاوت قائل شوند و همه چیزهایی از این دست.





طبعن نیکو سعی کرده است نشان دهد ارزش علائم مذهبی تفاوت چندانی با وسائل آشپزخانه ندارد، اما این نتیجه ای نیست که باعث شود حضور علائم مذهبی در کشوری مثل اتریش از عکس های رسمی حذف شود، بلکه بر عکس باعث شده وسایل آشپزخانه هم به فهرست این علائم اضافه گردند. این شبیه آن است که انجمن ایالتی توصیه بابی را می پذیرفت و یک سوم کلاس های زیست شناسی را به تحقیق و تفحص درباره هیولای اسپاگتی پرنده تخصیص می داد. اگر چنین می شد، این به معنای شکست پاستافریانیسم علمی بود.

۱۳۹۰ تیر ۱۴, سه‌شنبه

اره به حشیش گذاشتن

يك خانم سرخپوستي هست به اسم رز كه، به دنبال عارضه قلبي برای مادرم، از طرف دولت كانادا موظف شده است به او در كارهاى خانه كمك كند. اوجين - شوهر رز - هم از بوميان آمريكاى شمالي است.

رز: سلام، ببخشید دیر اومدم.

من: خواهش می کنم. کجا بودی؟

رز: جلوی پارلمان "بست" نشسته بودیم از صبح. دولت کانادا اسم یکی از دریاچه های حفاظت شده ما رو بدون اجازه گرفتن ازمون تغییر داده.

من: رز، الان ساعت چهار بعد از ظهره. فکر نمی کنی به خاطر یک اسم یک کم زیاده؟

رز: واقعن این طور فکر می کنی؟ شاید هم به قول شماها نباید اره به حشیش گذاشت. فقط به دوستات بگو دفعه بعد که اوجین اسم یک آبراهه رو یه چیز دیگه گفت نرن از کتابخانه دانشگاه براش اطلس صدسال پیشو بیارن. به خاطر یک اسم یک کم سنگینه.

۱۳۹۰ تیر ۱۲, یکشنبه

بورس مسافرتی


مدرسه ذهن و مغز در برلین تعداد محدودی بورس مسافرتی برای دانشجویان یا فارغ التحصیلان دوره کارشناسی ارشد درنظر گرفته است که علاقه مند باشند تحصیلات دوره دکترا را در این مجموعه انجام بدهند. این مدرسه هزینه مسافرت و اقامت پذیرفته شدگان را برای چهار شبانه روز از 18 تا 22 اکتبر سال جاری پرداخت می کند و در این مدت افراد پذیرفته شده با محیط، امکانات و دست اندرکاران مدرسه آشنا می شوند تا بر این مبنا بتوانند در مورد ادامه تحصیل در این مجموعه بهتر داوری کنند. دست کم نیمی از این بورس به دانشجویان دختر تعلق خواهد گرفت. اطلاعیه اصلی که در آن زمان فرستادن مدارک، پیوندهای مربوط به فرم ها و مدارک ضمیمه درج شده است در زیر می آید:




The Berlin School of Mind and Brain is delighted to announce a limited number of travel awards for students who are interested in exploring the possibility of doctoral studies at the school. As part of our commitment to supporting women in science and the humanities, 50 percent of awards will be reserved for excellent female students.



This year, we are particularly hoping for applications by students with an interest in:


* Rationality (bounded, ecological, social)


* Brain plasticity and lifespan ontogeny


* Philosophy of Mind



The awards will cover travel expenses and accommodation for four nights


Applications should be made to:admissions@mind-and-brain.de Please send:


* A short one- to two-page letter of application (detailing your reasons for applying for the travel award, your background and research interests);


* Your academic CV;


* A letter of recommendation.


Successful applicants will be invited to visit the school from 18 till 22 October 2011. They will have ample opportunities to meet with faculty and students relevant to their research interest, to view the school’s facilities and to get a better sense of the city itself. They will have the chance to take part in one of the school’s teaching weeks and hear the Feldberg Foundation Prize Lecture by Professor Eleanore A Maguire of University College London.In order to be eligible for this award you need to meet the basic eligibility criteria for applying to the School’s doctoral program in 2012; in particular you need to have completed or be in the process of completing a Master’s or degree in an area of study relevant to the school.


Further details about eligibility criteria for study at the School can be found at: http://www.mind-and-brain.de/doctoral-program/application/requirements/

۱۳۹۰ تیر ۶, دوشنبه

ویلیامسن‌خوانی در IPM

در دومین دوره‌یِ جلسه‌هایِ فلسفه‌خوانی در پژوهشکدهیِ فلسفه‌یِ تحلیلیِ پژوهش‌گاهِ دانش‌های بنیادی، کتابِ معرفت و حدوداش، نوشته‌یِ ویلیامسن، را می‌خوانیم. می‌توانید نسخه‌یِ دیجیتالِ کتاب را از این‌جا به‌نحوِ غیرقانونی دانلود کنید.

شیوه‌یِ کار:

  • هر هفته یکی از شرکت‌کنندگان، که خود داوطلب شده است، بخشِ ازپیش‌تعیین‌شده‌ای‌ از کتاب را توضیح می‌دهد.
  • احتمالاً قسمت‌هایی از متن در هر جلسه روخوانی می‌شود.
  • مفروض می‌گیریم که همه‌یِ شرکت‌کنندگان قبل از هر جلسه، بخشِ ازپیش‌تعیین‌شده‌یِ متن را می‌خوانند. اما برای تعیینِ تحققِ این فرض، آزمونی پیش‌بینی نشده‌است.
  • در جلسه‌یِ اول محسنِ زمانی مقدمه‌یِ کتاب، صفحه‌های 1 تا 20، را توضیح خواهد داد.

(همه می‌توانند در این جلسه‌ها شرکت کنند)