يك خانم سرخپوستي هست به اسم رز كه، به دنبال عارضه قلبي برای مادرم، از طرف دولت كانادا موظف شده است به او در كارهاى خانه كمك كند. اوجين - شوهر رز - هم از بوميان آمريكاى شمالي است.
رز: سلام، ببخشید دیر اومدم.
من: خواهش می کنم. کجا بودی؟
رز: جلوی پارلمان "بست" نشسته بودیم از صبح. دولت کانادا اسم یکی از دریاچه های حفاظت شده ما رو بدون اجازه گرفتن ازمون تغییر داده.
من: رز، الان ساعت چهار بعد از ظهره. فکر نمی کنی به خاطر یک اسم یک کم زیاده؟
رز: واقعن این طور فکر می کنی؟ شاید هم به قول شماها نباید اره به حشیش گذاشت. فقط به دوستات بگو دفعه بعد که اوجین اسم یک آبراهه رو یه چیز دیگه گفت نرن از کتابخانه دانشگاه براش اطلس صدسال پیشو بیارن. به خاطر یک اسم یک کم سنگینه.
رز: سلام، ببخشید دیر اومدم.
من: خواهش می کنم. کجا بودی؟
رز: جلوی پارلمان "بست" نشسته بودیم از صبح. دولت کانادا اسم یکی از دریاچه های حفاظت شده ما رو بدون اجازه گرفتن ازمون تغییر داده.
من: رز، الان ساعت چهار بعد از ظهره. فکر نمی کنی به خاطر یک اسم یک کم زیاده؟
رز: واقعن این طور فکر می کنی؟ شاید هم به قول شماها نباید اره به حشیش گذاشت. فقط به دوستات بگو دفعه بعد که اوجین اسم یک آبراهه رو یه چیز دیگه گفت نرن از کتابخانه دانشگاه براش اطلس صدسال پیشو بیارن. به خاطر یک اسم یک کم سنگینه.
گمانم بست نشسته بوده اند
پاسخحذفما عادت داریم رفیق!!من همیشه گفتم که به زعم ماایرانی ها مال خودمون ماله مال بقیه آشغاله!
پاسخحذف