۱۳۸۸ اسفند ۸, شنبه

فلسفه ذهن در جهان سوم - قسمت پنجم

"روشنگری همانا به در آمدن انسان است از حالت کودکی‌ای که گناهش به گردن خود اوست. کودکی يعنی ناتوانی از به کار گرفتن فهم خود بدون راهنمايی ديگران و اگر علت اين کودکی نه فقدان فهم، که نبود عزم و شجاعت در به کارگيری فهم خود بدون راهنمايی ديگران باشد، گناه آن به گردن خود انسان است. شعار روشنگری اين است: Sapere aude!، جسارت آن را داشته باش که فهم خود را به کار گيری!" روشنگري چيست؟ - منسوب به ايمانوئل كانت

خبر رسيده است كه رئيس سازمان مطالعه و تدوين كتاب هاي علوم انساني دانشگاه ها در ايران از تجديد نظر محتوايي در هشتاد كتاب خبر داده است و اعلام كرده اين كتاب ها بايد بررسي شوند تا موارد ابتذال و سخناني برخلاف فرهنگ كشور ما در آن ها وجود نداشته باشند. من شخصاً اين خبر را به فال نيكو مي گيرم چون هميشه بر اين نظر بوده ام كه مواردي مبتذل (نظير يگانه انگاري غيره قاعده مند)، وقيح (نظير برهان اتاق چيني) و مستهجن (نظير توصيف جهان ممكني از ضرورت) اين روزها در كتب فلسفه مثل نقل و نبات يافت مي شود. به همين منظور دست به ويرايش مجدد مقاله روشنگري چيست زدم؛ مقاله اي كه كانت در آن در مورد رابطه تفكر و روشنگري صحبت مي كند. متن تصحيح شده به شرح زير است:

روشنگري چيست؟
جهل و غرور دلايل اصلي اين است كه چرا بخش بزرگي از مردم، كمي پس از آن كه طبيعت ايشان را به بلوغ طبيعي رسانده در طول زندگي شان هم به دنبال بلوغ فكري مي گردند، و اجازه نمي دهند ديگران براي ايشان تصميم بگيرند و به جايشان فكر كنند. هر بچه اي مي داند كه بهتر است بزرگترهايش برايش تصميم بگيرند، و عجيب است كه بعضي بزرگان به اندازه بچه ها هم نمي فهمند. به راستي آدمي چه راحت صفاي كودكي اش را از دست مي دهد. اگر كتابي داشته باشم كه همه حقايق را در خود داشته باشد، و مرشدي كه كار وجدان را انجام دهد و حكومتي كه خير و صلاح اين دنيا و آن دنياي مرا از خودم بهتر بداند، ديگر به جز لجبازي چه دليلي مي توانم ارائه كنم كه بگويم مي خواهم خودم براي خودم بفهمم، تصميم بگيرم و زندگي كنم. چه ابله است كسي كه وقتي ديگران مي توانند به جايش تصميم بگيرند وقت و انر‍ژي خود را در اين كار كسالت بار هدر مي دهد. وقتي مي دانيم تنها رفتن چه خطرها دارد باز هم عده اي مهجور، تهي مغزانه سعي دارند از زندان فراتر روند.
از اين رو آدمي بايد دل خود را صيقل دهد و از صفاي كودكي اش خارج نشود و به آن حالت فرمانبرداري كودكانه دلبسته بماند و به ياد داشته باشد كه هرگز واقعاً مجال بالغ شدن به او داده نمي شود و بنابراين نبايد پاي عقل خود را از گليم مهجوريت درازتر كند. و بايد بداند كه حتی آن که خود را از بند کودکی برهاند نيز باز از سر گودالی کوچک نمی‌تواند پريد مگر با پای لرزان، و اگر هم روزي چيزي را خودش فهميد نبايد غره شود.
در عوض، اين که عامه ذهن خود را دست نخورده نگاه دارد شدنی است- و اين شدني است؛ و آنجا که عامه از توهم آزادی دست بكشد، روشنگری کمابيش ناگزير می‌شود. چراکه همواره، در ميان سرپرستان جاافتاده‌ی توده نيز كودكاني يافت می‌شوند که يوغ کودکی را چون شيرحلال مادر دوست دارند، در پيرامونشان لالايي هايي می‌پراکنند که ارزيابی خردمندانه‌ی ارزش هر انسان و گرايش ذاتی او به قيد و بند را ممکن می‌کند. با اين همه اين نکته را نيز نبايد از ياد برد که ای بسا تحريک برخی از سرپرستان ناتوان از رسيدن به روشنگری موجب شود تا توده‌ای از بند زيبايي و معصوميت کودکی آزاد شود. آری! خو گرفتن به پيش‌داوری بسيار انساني است، چرا که سرانجام گريبان‌گير همان کسانی می‌شود که خود يا پيشينيانشان آن را دامن زده‌اند. از اين رو، عامه نمی‌تواند به روشنگری برسد مگر با تمكين.
باری، برای اينگونه روشنگری هيچ چيز چندان ضروری نيست که انقياد، آن هم بی‌زيانترين انقيادهها، بستن دست و پاي خرد خويش در تمامی زمينه‌ها. اما حالی از هرسو اين بانگ به گوشم می‌رسد: «خرد بورزيد!» هنرمند می‌گويد: «خرد بورزيد! به سانسور تن ندهيد!» اقتصادان مي گويد: «خرد بورزيد! گول وعده هاي خوش و آب رنگ را نخوريد!» روشنفكر می‌گويد: «خرد بورزيد! ايمان كوركورانه نداشته باشيد!» در همه‌ی اين موردها آزادی – اين عامل نحس ضد روشنگري - توسعه مي يابد. اما کدام توسعه اي جلوی روشنگری را می‌گيرد و کدام نمی‌گيرد بل برای آن سودمند نيز هست؟ پاسخ من اين است: هيچ كس نبايد هيچ وقت در به کار بستن خرد خويش به گونه‌ای عمومی آزاد باشد و تنها اين است که می‌تواند روشنگری را در ميان انسان‌ها به پيش برد.
بنابراين، اگر پرسيده شود که آيا اکنون در دورانی بسر می‌بريم که به روشنايی رسيده است؟ پاسخ اين خواهد بود: بلي! ا بی‌گمان در برخي كشورها در دوران روشنگري هستيم و وظيفه شهروندان آن كشورها اين است كه با مديريرت جهاني خود روشنايي را به جهان هديه دهند. با توجه به وضعيت کنونی چيزها، راه سخت درازی مانده است تا آن که انسان‌ها همگی در وضعيتی باشند يا حتی بتوانند در اين وضعيت گذاشته شوند که در امور اين دنيا و آن دنياي خود دست از فردمحوري خود بردارند و به درستی و با اطمينان به امر و نهي ديگراني كه از ايشان عالمترند گوش دل بسپارند تا رستگار شوند.
اما نشانه‌های روشنی داريم بر اين که اکنون گستره‌ای جهت انقياد ايشان نهاده شده تا اجازه دهند ذهنشان را برايشان بپرورانند، و مانع‌های روشنگری همگانی يا بازگشت انسان‌ها به کودکی از دست رفته شان اندکي کم می‌شود. از اين ديدگاه، عصر حاضر عصر روشنگری است.

امانوئل كانت
تهران، 30 سپتامبر 1784

پي نوشت: اصل مقاله منسوب به كانت را مي توانيد اينجا بخوانيد.

۱۳۸۸ بهمن ۲۵, یکشنبه

همایش بین المللی فلسفه رسانه


آقای منوچهر دین پرست، فیلسوف-خبرنگارِ (بر وزن شهروند-خبرنگار) حوزه اندیشه، خواسته اند از طریق این وبلاگ برای همایش بین المللی فلسفه رسانه اطلاع رسانی کنیم. من هم با اجازه دوستان اولاً به جهت ارادتی که به ایشان دارم و ثانیاً برای تنوع پوستر این همایش  و خبری که ایشان تنظیم کرده اند را در ادامه می آورم:


همایش بین المللی فلسفه رسانه از سوی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی بیستم اردیبهشت ماه سال هزار و سیصد و هشتاد و نه در تهران برگزار می شود.

گروه مطالعات رسانه پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در نظر دارد همایش بین المللی فلسفه رسانه را در دو محور "فلسفه رسانه" و "فلسفه رسانه، دین و مطالعات فرهنگی" برگزار کند.
ماهیت معنا و فلسفه نظری و عملی رسانه، هرمنوتیک رسانه ای، تکنولوژی و رسانه های جمعی، تکنولوژی و متافیزیک، مبانی هستی شناختی و معرفت شناختی فلسفه های عملی و نظری رسانه، اصل موجبیت تکنولوژی و جبرگرایی رسانه ای و گراماتولوژی رسانه از عناوین محور نخست این همایش است.
از دیگر موضوعات این همایش می توان به رسانه ها و عصر دیجیتال، نسبت دین  نظریه های رسانه، رسانه و معنویت و شریعت، مطالعات فرهنگی و صنعت رهنگ، مبانی فلسفی وسایل ارتباط جمعی، مطالعات دینی و تاثیرات آن بر رسانه، اخلاق تکنولوژی و رسانه های مدرن اشاره کرد.
استادان و دانشجویان و علاقمندان می توانند چکیده مقالات خود را در محورهای پیشنهادی تا پایان فروردین و پس از تایید مقاله از سوی دبیرخانه همایش، اصل مقاله را تا 15 اردیبهشت ماه به پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی واقع در بزرگراه کردستان، خیابان ایران شناسی (64 غربی)، اتاق 212، كدپستي 74681-14377، صندوق پستي 6419-14155 ارسال كنند.

پست الکترونیکی: mail@philosophy-of-media.ir 
وب سايت همايش: www.philosophy-of-media.ir

۱۳۸۸ بهمن ۲۳, جمعه

از یاد بردن گذشته - 1

یک چیز شگفت اینکه در تاریخ بیداری مینویسند: « عین الدوله چون نامه [طباطبایی] را خواند، کلمه «یکتنه» را در این جمله که میگوید: «یکتنه اقدام خواهم کرد» «یکشنبه» پنداشت، و ترسید که روز یکشنبه شورش پیش آید، و این بود چند فوج سرباز را، که در بیرون شهر لشگرگاه میداشتند، بدرون شهر آورد، و بنگهبانی ارک و قراولخانه ها برگماشت، و بشاه گفت: «ملایان میخواهند روز یکشنبه بشورش برخیزند...»، و از آنسوی به میان مردم هیاهو افتاد که روز یکشنبه «جهاد» خواهد شد، و عین الدوله بدو سید و دیگران پیامهایی از بیم و نوید میفرستاد. روز یکشنبه آمد و رفت، و هیچ کاری رو نداد، ولی مردم پی بردند که دولت از کوشندگان در بیم است، و این بر دلیری آنان افزود. / ص 83


در خرداد ماه (ربیع الثانی) دو سید و همراهانشان، چنین نهادند که هر شب مسجدی دارند و مردم را بخود نگزارند... در اینمیان کسانی از مردم سبکمغزانه به سخنانی برآمده بودند، از اینگونه که باید با دولت «جهاد» کرد با نداشتن هیچ بسیجی باین سخنان می پرداختند، و بیشتر امیدشان، باین میبود که سرباز و توپچی مسلمانند، و اگر علماء بجهاد برخیزند، در برابر اینان نایستند... / ص 87


و از آنسوی عین الدوله خواست، کسانی از تندروان را از شهر بیرون راند و چشمهای دیگران را بترساند، و باشد که میخواست از این راه پر و بال کوشندگان را بکند و همدستان کارآمد ایشان را گرفته و دور گرداند. شب شنبه بیست و پنجم خرداد (24 ربیع الثانی) سه تن را، که حاجی میرزا حسن رشدیه، و مجدالاسلام کرمانی، و میرزا آقا اسپهانی بودند، از خانه هایشان دستگیر کردند، و ... به کهریزک فرستادند*... / ص 88


[طبابایی:] اگر بدانید در این شبها چه ظلمها که میشود! یک کلمه عدل که اینهمه داد و فریاد و صدمه ندارد. / ص 90


[ناصرالملک به طباطبایی] «چنین گوید که مشروطه برای ایران هنوز زود است، و میباید کنون را بفزونی دبستانها کوشید، و بمدرسه ها که هست سامانی داد، و بدینسان مردم را برای مشروطه خواهی آماده گردانید».

این بهانه ای میبود که بدخواهان همیشه پیش آوردندی و ببدخواهی خود رخت دوراندیشی و نیک خواهی پوشیدندی...

[بخشی از نامه ناصرالملک] همه جای مملکت وسیع ایران مثل خیابانهای طهران نیست کوه دارد، کتل و جنگل دارد، ماهور دارد، سباع دارد، وحوش دارد، الوار و اکراد دارد، شاهسون دارد، قشقایی دارد... اما این را هم فراموش نفرمایید اگر کسی تمام اشعار عرب و عجم را از حفظ داشته باشد و... برای عضویت آن مجلس کافی و قابل نیست بلکه اشخاصی باید باشند که وقتی از ایشان بپرسند چه جهت دارد که روز بروز پول ما در تنزل است و حال آنکه نقره اش که از نقره فرانک و مارک و شلینگ وین و روپیه بیشتر بارندارد صحیحش را بگوید...

والله عالم لازم داریم. بالله عالم لازم داریم. بقرآن عالم لازم داریم. به پیغمبر عالم لازم داریم. بمرتضی علی عالم لازم داریم. به اسلام به کعبه به دین بمذهب عالم لازم داریم، عالم لازم داریم، عالم لازم داریم!!! / ص 90-93


عین الدوله دانست که دشمنی با خود اوست، و در ایستادن و زور به کار بردن پافشارتر گردید. امروز از بیرون آمدن زنان جلو گرفتند، و هر که از ایشان را میدیدند میگرفتند و در قراولخانه نگه میداشتند. زیرا دیروز میانه یکدسته از آنان، باسربازان و قزاقان کشاکش رو داده بود. / ص 99


شماره کشتگان را کسی نیک ندانست. زیرا مردم چون گریختند هر که افتاده بود، چه کشته و چه زخمی، سربازان از زمین برداشتند و از میان بردند، بی آنکه بزخمیان چاره کنند همه را بانبار کشیدند شبانه چند گاری را پر از کشتگان گردانیده ببیرون شهر فرستادند. هواخواهان دولت شماره آنان را دوازده تن نوشته اند، ولی دیگران میگویند از صد تن بیشتر بوده اند. / ص 101


عین الدوله بیم جنگ میداشت و بدور اندیشی همه لشکر را بدرون شهر آورده بود. در جاییکه دو سید و دیگر سران کوشندگان، از چنین اندیشه ای بسیار دور میبودند، و پیشرفت کار خود را جز از راه ایستادگی بآرامش، نمیخواستند. / ص 98


در جاییکه کار باینجا رسیده و انبوهی از مردم، به خودکامگی شوریده و در میانه خونها ریخته شده بود، دیگر خودکامگی ماندنی نمیبود، و دیر یا زود، میبایستی از میان رود. / ص 103


[حبل المتین روزنامه حامی دولت وقت:] بیگانگان چون میبینند «شاهزاده اتابک اعظم»، کارهای کشور را درست میگرداند و ایران را پیش میبرد، برای کارشکنی ازو، اینان [اغتشاشگران وقت] را برانگیخته اند»، عین الدوله با خودکامگی ایران را در دست میگردانیده و بیگانگان از نتیجه کارهای او باندیشه افتاده میترسیده اند! اینست اندازه نافهمی و نادرستی نویسنده یک روزنامه! / ص 106


از اینسوی در تهران بازارها باز و مردم آرام میبودند. سرباز قزاق و توپچی همچنان در شهر میبودند، و تا چند روز در بازارها بهر چند گامی یک سرباز یا قزاق میاستاد. پنداشته میشد دولت فیروز درآمده و شورش ریشه کن گردیده... در بیرون جز آرامش دیده نمیشد. ولی در درون دلها از شور نیفتاده و یکسو خشم و یکسو بیم، بسیاری از مردم را ناآسوده میگردانید. / ص 107


درخواستهای مردم از دولت...

دوم - اطمینان براینکه احدی را ببهانه نخواهند گرفت و شکنجه نخواهند کرد.

سوم – امنیت مملکت، چه امروز کسی دارای مال و جان خود نیست...

پنجم – قاتل دو سید بزرگوار را قصاص نمایند....

[پاسخ ها]

دوم – بی قصور دولت کسی را نمیگیرد.

سوم – مملکت در کمال امنیت است....

پنجم – کسی کشته نشده که قصاصش لازم آید. / ص 111-112


در تبریز، در این هنگام، آگاهی درستی از پیش آمدهای تهران نمیبود، و جز برخی چیزها که در نامه های کسانی نوشته شده بود آگاهی بآنجا نمیرسید. زیرا چنانچه گفتیم دولت از تلگراف جلو میگرفت. / ص 113


[حبل المتین] شاهزاده را از صدارت خلع نکردند. چنانکه موثقا اطلاع داریم از چندی باین طرف مکرر شاهزاده استعفا از صدارت داده قبول نمیشد، این دفعه چون علماء و اصلاح خواهان هم مخالف بودند، استعفای ایشان را دولت قبول کرد، نه اینکه ایشان را خلع کردند. / ص 125


در سایه تعرفه گمرکی که نوز با روسیان بست در اندک زمانی کالاهای روسی در ایران بسیار فزون گردیده و مایه بیم همگی شده بود. / ص 152


چند فوج سرباز که در دشت شاطرانلو (در نزدیکی تبریز) لشگرگاه میداشتند، و گویا محمد علیمیرزا آنان را برای چنین روزی آماده گردانیده بود و از سربازان لخت و گرسنه جانبازی می بیوسید، نمایندگانی بمسجد فرستاده خواستار شدند که هم آنان بمسجد آیند و بادیگران همراهی نمایند. ولی پاسخ داده شد در آنجا که هستید، باشید و از درون دل با ما همراهی نمایید. / ص 158-159


همچون ناصرالملک نمیگوییم مشروطه برای ایران زود بود. ایران اگر در زیر فشار خودکامگی ماندی مشروطه برای آن همیشه زود بودی. میگوییم: جنبش خام میبود... این نمونه خامی ایرانیانست که زمان درازی کوشیده بودند که رشته کارهای کشور را از دست سود جویان و هوسبازان دربار بیرون آورند و کنونکه فیروز شده بودند، همان درباریان با رختهای دیگری پیش میآمدند و اینان بمیان خود راه میدادند و باز رشته را بدست آنان میسپاردند و زیان این را نمیدانستند. / ص 169-170


دانلود کتاب

* به قصد گمراه کردن، بخش دوم جمله حذف شده

۱۳۸۸ بهمن ۱۶, جمعه

بعد از این همه گزارش نویسی امانت دارانه آخر نظر خودمان را هم نوشتیم!
مطلب جدید من در نیکوماخوس با عنوان «پایا، گنجی و دین؛ پوپر علم یا پوپر سیاست؟» را که ادامه یادداشت های گذشته ام در مورد پوپر در وبلاگ فلسفه علم است را اینجا بخوانید.

۱۳۸۸ بهمن ۱۵, پنجشنبه

آینده چراغ راه اکنون است

"عجیب است، ولی حقیقت دارد که زندگی روند بناکردن خاطرات آینده است" – ارنستو ساباتو – تونل

پیتر الکسویچ کروپوتکین، آنارشیست روس، نکته جالبی درباره آرمانشهر دارد. به نظر وی بیان آرمان ها صرفاً بیان رویاها و امیدها نیست بلکه همزمان (یا شاید کمی با فاصله) از ترس ها و نگرانی های ما هم حکایت دارد. اغلب ما این تجربه را داشته ایم که پس از شرح برداشتمان از یک زندگی آرمانی، شغل آرمانی، رابطه آرمانی، "خانه آرمانی"، حکومت سیاسی آرمانی و نظام آموزشی آرمانی با این پرسش مواجه شویم – حالا از جانب خودمان یا دیگری – که مگر می شود؟ جالب است که انسان ها مجبور نباشند زمان، نیروی کار و قوای ذهنی خود را برای تأمین معاش بفروشند اما مگر می شود پول را از دستگاه مبادلات اقتصادی حذف کرد؟ پس فرق آن ها که زحمت می کشند و آن ها که نمی کشند چطور معلوم شود؟ جالب است که امتحان را از نظام آموزشی حذف کنیم اما مگر می شود بدون نمره دادن پیش رفت؟ این طور که همه بی سواد از دانشگاه در می آیند. جالب بود اگر می شد رابطه انسانی را بدون توقع، قید و بند و تملک پیش برد ولی مگر می شود؟ باید تنوع طلبی آدمی را به شکلی مهار کرد. جالب است اگر دستگاه قضایی مجازات اعدام را حذف کند ولی با قاتلین چه کار باید کرد – قاتل که همیشه وجود دارد؟
بخش بزرگی از این ملاحظات از محافظه کاری ذاتی ما سرچشمه می گیرد؛ یعنی حاضر نیستیم بپذیریم که مشکلات نخ نمای یک الگوی قدیمی در شرایط جدید اصلاً بروز نخواهند کرد. با عوض شدن چارچوب کلی، بخش بزرگی از ریزه کاری های نگران کننده سابق هم از بین خواهند رفت.
پرسشی که پیش روی ماست این است که نحوه اداره نظام آموزش عالی در یک محیط آزاد و انسانی چگونه باید باشد. آیا مدل یکپارچه بالا-پایین مناسب است؟ آیا باید رئیس دستگاه اجرایی نماینده، معاون، یا وزیری را انتخاب کند که سیاست های تمامیت خواهانه حکومت را با "انتصاب" روسای مراکز آموزش عالی ادامه و انتقال دهند؟ و بعد این افراد که لزوماً و غالباً سواد علمی لازم را ندارند با شیوه های بدوی خود طرح های ارتقای حوزه های مختلف معرفت را بریزند؟ یا می شود نظام آموزش عالی یک کشور را با یک مدل آرمانی پایین-بالا خم اداره کرد؟ که در آن اعضای هیئت های علمی، دانشجویان و کارمندان هر واحد آموزشی روسا و معاونین هر واحدی را خود انتخاب کنند و نمایندگانی هم به مجمع عمومی نمایندگان دانشگاهیان معرفی کنند تا برای بدنه آموزش عالی کشور تصمیم بگیرند.
جذابیت مدل آرمانی بر کسی پوشیده نیست. در مدل آرمانی – برخلاف مدل کامرانی - سیاستمداران بی مایه، کم سواد، نژادپرست، متقلب و بددهن که به دلیل مناسبات نصبی یا سببی سکان اداره شوراها و مجامع اصلی تصمیم گیری های آموزش عالی را به دست گرفته اند هرگز تا آن رده ها بالا نمی روند (و البته این امر خود نشان می دهد که چرا مصادیق این نوع سیاستمدار که امروز در حال تصمیم گیری برای نظام آموزشی ما هستند، این گونه کف کرده در برابر مطالبات جامعه (دانشگاهی) ایستاده اند –این طور که داریم آینده را به یاد می آوریم، پای پاره آجر شدن نان در میان است).
اما آن چه لازم است بدان توجه کنیم همان ترس از شرایط آرمانی است: "مگر می شود؟"ها. آیا در این مدل سیاست های مراکز بزرگ بر مراکز کوچک تحمیل نمی شود؟ آیا جذابیت این مدل فقط روی کاغذ است یا بازهم زد و بندها، گروه بندی ها، مناسبات اقتصادی درونی و بیرونی نظام آموزشی سیاست های آن را تعیین میکند – همان طور که در دموکراتیک ترین نظام های سیاسی جهان هنوز چنین است؟ آیا می شود آموزش را کاملاً از دولت گرفت و کاری کرد که آموزش-کاران خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند – بی آن که حقوق آموزشی اساسی افراد پایمال شود؟ اگر اعضای یک واحد آموزشی برای واحد خود قواعدی را طرح بریزند که با استانداردهای سایرین همخوانی نداشته باشد (چه بالاتر باشد و چه پایین تر)، حدود اختیارات دخالت آن سایرین تا کجاست؟
بخش بزرگی از این سوالات را فیلسوفان تعلیم و تربیت حلاجی کرده اند و قصد من بازنویسی آن ها نیست (حالا به رسم امانت داری یا رسم تنبلی یا هر نوع رسم و رسوم دیگر). اما می خواهم بر یک نکته تأکید کنم. حال که برخی از ما داریم خاطرات یک آینده عاری از استبداد را به یاد می آوریم– و بیم ها و امیدهایمان را برملا می سازیم - فراموش نکنیم که آینده زیرسیستم های استبداد زده – مثل سیستم آموزش عالی – را هم به یاد بیاوریم.
پی نوشت: این ها را نوشتم چون کامران دانشجو گفته این حق مردم است که انتخاب کنند در چه محیطی می خواهند عالم شوند و این نشان می دهد که بر خلاف اسمش طرفدار مدل آرمانی است.

۱۳۸۸ بهمن ۱۳, سه‌شنبه

«گفت و گو» جالب میان دکتر پایا و جناب گنجی همچنان ادامه دارد. پایا جواب جدیدی به گنجی داد که من هم به رسم امانت داری در گزارش آنرا در اینجا در نیکوماخوس گذاشتم. گنجی دوباره پاسخی داد که آنرا هم ضمیمه کردم.