«زِ کویِ
یار میآید نسیمِ بادِ نوروزی» یا «زِ کوی یار میآید نسیمِ بادِ نوروزی»؟
واضحتر
بپرسم:
آیا شاعر میخواسته بگوید:
نسیمِ بادِ نوروزی از کوی یار میآید (و نه مثلاً از دریا)
یا اینکه میخواسته بگوید:
از کوی یار نسیمِ بادِ نوروزی میآید (و نه مثلاً طوفانِ کاترینا)؟
من نمیدانم
شاعر چه میخواسته بگوید. اهمیتی هم ندارد. اما اگر نظر من را خواسته باشید
خواهم گفت شعر را به صورت اول بخوانید و نه مثلِ محمدرضا شجریان (+) به صورتِ دوم، خصوصاً
اگر دارید آن را به مناسبتِ نوروز میخوانید یا قرار است کلِّ بیت را بخوانید.
کلِّ بیت از
کفرِ ابلیس مشهورتر است:
«زِ کوی یار میآید نسیمِ بادِ نوروزی * از این باد ار مدد خواهی چراغِ دل
برافروزی»
(همچنین است
کلِّ شعر).
خوب،
طبعاً این سوال ایجاد میشود که چرا. چرا «از این باد ار مدد خواهی چراغِ دل
برافروزی»؟ روشن است: چون از کوی یار میآید. حالا خودتان قضاوت کنید کدام خوانش نکته
را بهتر میرساند؟
بله، قضاوتتان درست بود، همان اولی:
زِ کویِ یار میآید نسیمِ بادِ نوروزی [و چون از
کوی یار میآید] از این باد ار مدد خواهی چراغِ دل برافروزی [یعنی اگر از کویِ یار
طوفانِ کاترینا هم بیاید... بله!]
در هر صورت،
هر خوانشی را که میپسندید چراغِ دلِتان افروخته باد، همان چراغی که «گویند که در
خانهٔ دل هست» و «اندر حرم افروختنی نیست» (شعر و صدای محمد اصفهانی).
ضمناً برای
آن کسانی که دغدغهٔ وزن و عروض دارند بگویم که من از این چیزها بلد نیستم. میتوانید
از محسن زمانی بپرسید یا اینکه صبر کنید طبعاً و لطفاً اگر مشکلی بود خودش تذکر
خواهد داد.
پینوشت: درست
است، این نوشته (تا اینجا) ربطی به «فلسفه علم» نداشت اما چندان خلاف آمدِ
عادت نیست: به گمانم اولین بار یاسر خوشنویس این کار را کرد؛ میثم بادامچی هم چندین
بار مرتکبِ چنین کاری شد؛ حتی مهدی نسرین (+). من هم میخواهم
اعلام کنم از این به بعد نوشتههای نامربوطم را در وبلاگِ دیگری منتشر خواهم کرد. این
البته به این معنی نیست که قبلاً در اینجا نوشتههای نامربوط منتشر کردهام. خیر،
همهٔ آنها مربوط بودند؛ حتی همین قبلی. من اصولاً از آن دست آدمهایی هستم که اگر حتی
فکر میکردم مقالهای که در سمینارِ انجمنِ حکمت ارائه کردم به فلسفهٔ علم مربوط نیست باز هم به نظرم میرسید صحبتهای
آن شرکتکننده (و مطلبی
که بعداً منتشر کرد و همچنین این مطلب در همان وبلاگ) به فلسفهٔ علم مربوط
هستند. و البته مربوط بودن متفاوت از حرفِ حساب بودن است. (در پاسخ به آن دو مطلبی که در وبلاگِ «درباره فلسفه علم» منتشر شد سرِ فرصت توضیحِ مختصری خواهم نوشت.)
The founder of the University of Nigeria believed that there was need to train Nigerians locally, and sufficient in number for the formidable task of information and guiding contemporary and future generations. On the basis of this philosophy, the University had as one of its original curricula a degree offering in communication education.
پاسخحذفIts broad objectives include producing graduates who would work for and then manage media institutions throughout the country. To ensure a firm base for such an eventuality, curricula planners produced a programme of studies that not only offered opportunities for training in communication skills but also exposed students to a broad liberal education within the University philosophy of turning out a total man.
Since those early days, the Department, in the light of student industrial and national needs, has refined the communication curriculum to: (a) respond to the peculiar needs of a developing economy, and (b) provide for the aspirations of mass communication students who wish to further their communication education.visit unn.edu.ng
I have been browsing on-line greater than three hours today, but I never discovered any fascinating article
پاسخحذفlike yours. It is lovely price sufficient for me. In my opinion, if all site owners and bloggers made excellent content as you probably did, the net will likely be a lot more useful than
ever before.
Feel free to visit my web-site ... anagram solver scrabble cheat
سلام مصطفی عزیز
پاسخحذفباز هم سوالی داشتم
statement و proposition چه فرقی با هم دارند؟
کدام یک را باید گزاره ترجمه کرد و دیگری را چه؟
ممنون
تا اندازهای که من میفهمم بستگی دارد به متن و ممکن است نویسندگانِ مختلف چیزهای مختلفی از آنها مراد کنند. خصوصاً Proposition به نظرم یک ترم تخصصی است و فرد باید آن را تعریف کرده باشد. بعلاوه میدانیم که افراد مختلف نظریاتِ مختلفی دربارهٔ proposition دارند.
حذفدر عین حال برای اینکه جوابی که دارم میدهم کاملاً بیفایده نبوده باشد این را هم بگویم که اگر متن مالِ همین ۱۰، ۲۰ سالِ اخیر باشد، حدسِ اولِ من این است که statement یک امر ذهنی است (مثلاً معادلِ حکم) درحالی که proposition یک امر ذهنی نیست. رابطهٔ این دو را میتوان به این صورت گفت که حکم دربارهٔ proposition است. با این اوصاف من ترجیح میدهم proposition را در فارسیِ معاصر گزاره ترجمه کنم، هر چند شاید در متون قدیمی همین چیز را «قضیه» میگفتهاند.
ممنونم. خیلی لطف کردی.
حذف