متن زیر ترجمهی بخشی از پیشگفتارِ بسیار خواندنیای است که مایکل دامت در سال ۱۹۷۲ بر کتاب معروف و مهماش، فرگه: فلسفهی زبان، نوشته است. این کتاب جلد اول از دو جلد کتابی است که شرح مفصل دامت بر فلسفهی فرگه را تشکیل میدهد و جلد دیگر آن به شرح فلسفهی ریاضی فرگه اختصاص دارد. دامت در این مقدمه از جمله توضیح میدهد که چرا تألیف کتاب بیش از حد طولانی شده است.
از کاوه لاجوردی بابت راهنماییهایش برای بهتر شدن ترجمه ممنونم.
از کاوه لاجوردی بابت راهنماییهایش برای بهتر شدن ترجمه ممنونم.
-------------
برای چنین تأخیر طولانیای [در نوشتن کتاب] دلیل کاملاً متفاوتی نیز وجود دارد. بخش عمدهی کتاب، که در آن زمان قرار بود یک جلد باشد، در پاییز ۱۹۶۴ به پایان رسیده بود و تنها چند ماه کار برای تکمیلِ آن لازم بود. اینکه آن را در اوایل ۱۹۶۵ به پایان نرساندم نتیجهی انتخابی آگاهانه بود. وظیفهی خود میدانستم که در مخالفت با نژادپرستی که روز به روز در زندگی انگلیسی بروز بیشتری مییافت به طور فعال مشارکت کنم. برای چهار سال تقریباً تمام وقت آزادم به این کار اختصاص یافت. در نتیجه ناچار بودم تا زمانی که این مشغولیت ادامه داشت، بر آرزوی تکمیل کتابم چشم بپوشم. برای این تصمیم نه عذرخواهی میکنم و نه تأسف میخورم. از برتراند راسل در مصاحبهی تلویزیونیای که اندکی قبل از مرگش انجام شد پرسیده شد که آیا فکر میکند کارهای سیاسیای که در اواخر زندگیاش درگیر آنها بوده مهمتر از کارهای فلسفی و ریاضیای بوده که پیش از آن انجام داده است. او جواب داد «بستگی داد که کارهای سیاسی چه میزان موفق باشد: اگر به نتیجه برسد، اهمیت بسیار بیشتری از کارهای دیگر دارد؛ اما در غیر این صورت، احمقانه محض است.» با این حال ممکن است کسی با علم به این که تنها شانس اندکی برای موفقیت هست، ناگزیر باشد عهدهدار چیزی شود: اگر کسی با شرِ عظیمی روبرو باشد که مجالی برای مشارکت در دفع آن دارد، دلایل مخالف برای توجیه سرباززدن از انـجام آن باید قوی باشند. آنچه مرا قادر ساخت خودم را از کار برای سازمانهای ضدنژادپرستی کنار بکشم و بنابراین، با تأخیر، زمانی برای تکمیل کتاب پیدا کنم این بود که ما در اولین مرحله از این مبارزه به طور کامل شکست خوردیم. من به همراه همسرم – که این کتاب به او اهدا شده و حتی از خود من شدیدتر درگیر مبارزه بود – در جای دیگری (اول عدالت، ویرایش لوئیس دانلی) دلایلام برای باور به این موضوع را شرح دادهام که بریتانیا در حدود ۱۹۶۸ توسط بسیاری از سیاهانی که اینجا زندگی میکنند، به نحو بازگشتناپذیری جامعهای نژادپرست شناخته میشود و در درجهی اول سیاستمداران ما، از حزب کارگر و محافظهکار به یکسان، مسئول این بدبختیاند. این پایان غمانگیز مرحلهی اول مبارزه دو نتیجه در پی داشت: نخست اینکه غلبه بر نژادپرستی در انگلستان اکنون چند نسل به طول خواهد کشید، در حالیکه اگر رهبران ما در قبال چیزی به جز منفعتهای سیاسی کوتاه مدت خود حس مسئولیتپذیری میداشتند، میتوانست در یک دهه انجام گیرد؛ و دوم اینکه احساس بیگانگی اقلیتهای نژادی اکنون آنقدر زیاد است که متحدی سفید در مبارزه، جز در شرایط بسیار خاص، تنها میتواند نقشِ بسیار کوچکِ فرعیای ایفا کند. من از کسانی که به هر حال میتوانستند از سنـّتِ طولانیِ ادارهی جمعیتهای تحتِ انقیاد بهره بگیرند، شکست خوردم؛ احساس کردم که دیگر هیچ نقشِ چندان مهمی نمیتوانم ایفا کنم، و تنها در این مرحله بود که خودم را موجه دانستم که بازگردم به نوشتن دربارهی موضوعهای انتزاعیتری که اهمیت بسیار کمتری برای شادی و آیندهی کسی دارد.
...
طعنهای هست برای من در این واقعیت که مردی که من در طی سالها، زمان بسیاری را به تفکر دربارهی دیدگاههای فلسفیاش اختصاص دادهام، دستکم در سالهای پایانی عمرش، نژادپرستی کینهجو و به خصوص ضدیهود بود. این واقعیت با بخشی از دفتر خاطراتی آشکار شد که در میان میراث مکتوبِ فرگه برجای مانده است، ولی پروفسور هانس هرمس آن را در کنار بقیهی آنها در نوشتههای چاپنشدهی فرگه منتشر نکرد. این دفتر خاطرات نشان میدهد که فرگه انسانی با عقاید سیاسی دستِ راستیِ افراطی بوده، سرسختانه با سیستم پارلمانی، دموکراتها، لیبرالها، کاتولیکها، فرانسویها و بیشتر از همه یهودیها مخالف بوده و فکر میکرده آنها باید از آلمان اخراج شوند. وقتی چندین سالِ قبل، نخستین بار این خاطرات را خواندم به شدت جا خوردم، چرا که فرگه را به عنوان انسانی مطلقاً معقول، اگرچه شاید نه چندان دوستداشتنی، تحسین میکردم. متأسفم که ویراستارانِ میراث مکتوبِ فرگه تصمیم گرفتند آن مورد خاص را پنهان کنند. من از آن چیزی دربارهی انسانها یاد گرفتم که باید از ندانستناش متأسف باشم؛ شاید چیزی دربارهی اروپا نیز.
جالب بود واقعا.
پاسخحذفدر مورد هیتلر وقت کردید مستند "ویل آو پاور" (قدرت اراده) را اگر ندیده اید ببینید. اگرچه متعلق به پروپاگاندای هیتلری است و ظاهرا فیلمش در آلمان کنونی ممنوع است ولی تا حدی نشان می دهد کارکرد ناسیونالیسم را و اینکه چرا هیتلر در آلمان طرفدار پیدا کرده بود.
ولی فردید میگفت فلاسفهی تحلیلی همه یهودیِ صهیونیِ ماسونی اند.
پاسخحذف:-)) محسن زمانی دوستت داریم!
پاسخحذفالبته که جناب فردید جتما درست فرمودند. حکماْ دامت هم عامل نفوذی صهیونیزم در میان مبارزان بوده. مدارکش هم موجوده.
پاسخحذفآقای زمانی این دفاعیه از انسانی به نام دامت است و شیوه زندگی و تصمیم او و نه دفاعیه ای از فلسفه تحلیلی یا قاره ای و حتی فلسفه. و البته نه دفاعیه ای از ما که در هنگامه ای چنین وقت خود را صرف مفاهیمی مطلقا انتزاعی می کنیم.
پاسخحذف