۱۳۹۰ آبان ۷, شنبه

سورئالیسم در کلاس فلسفه تحلیلی

هفته پیش، ده دقیقه ای از شروع جلسه گذشته بود که یکی از شرکت کنندگان کلاس درس آزاد "ذهن، زبان و جامعه" در انجمن حکمت و فلسفه صحبتم را قطع کرد: "من یک سوال از جلسه قبل دارم".
طبعن عجیب بود که اول کار سوالش را نپرسیده باشد؛ ولی به هر جهت اجازه یافت با تأخیر بپرسد یا در واقع نکته اش را بیان کند، چرا که اساسن سوالی در کار نبود: "شما جلسه قبل گفتید که معنی برخی از جملات وابسته به زمان است".
اصلن راجع به زمان و معنا حرف نزده بودم؛ پس گفتم که چنین نگفته ام. ادامه داد: "منظورم این است که جلسه قبل گفتید عینیت معنایی به معنای استقلال از زمان نیست".
اصرار کردم که این حرف ها از دهنم درنیامده است و اصرارم کارگر افتاد و آقای پرسشگر قبول کرد: "احتمالن حق با شماست، چون من هم جلسه قبل غایب بودم".

۱۳۹۰ آبان ۳, سه‌شنبه

اعتراض به تغییر مدیریت انجمن حکمت و فلسفه



سراج‌الدین میردامادی- رادیو زمانه: اخیرا جمعی از پژوهشگران فلسفه در داخل و خارج از کشور با نگارش نامه‌ای خطاب به محمود احمدی‌نژاد رئیس‌جمهور ایران نسبت به برکناری دکتر غلامرضا اعوانی از ریاست انجمن حکمت و فلسفه اعتراض کردند.

در این زمینه از کوشا اقبال، پژوهشگر فلسفه در انگلستان و از امضاکنندگان نامه یادشده پرسیده‌ایم: دلیل تغییرات در "انجمن حکمت و فلسفه" چه بوده و به چه شکل انجام شده است؟
کوشا اقبال: مؤسسه‌ "حکمت و فلسفه" مؤسسه‌ای است که زیر نظر وزارت علوم اداره می‌شود. یعنی اساساً یک مؤسسه‌ دولتی است، منتهی همیشه حدی از استقلال در این مؤسسه بوده است و کارنامه بسیار درخشانی هم که در این مؤسسه وجود دارد، به علت همین استقلالی نسبی است که علی‌رغم دولتی‌بودن آن همیشه داشته است. منتهی چندماه پیش اتفاقی افتاد و آن نامه‌ای بود از سوی وزیر علوم مبنی بر حکم عزل آقای اعوانی، رئیس انجمن و جایگزینی ایشان با آقای حجت‌الاسلام خسروپناه که این هم خلاف عرف عزل و نصب رؤسای مؤسسات آموزشی بود و هم این که در تعطیلات هیئت علمی مؤسسه انجام شد.
در واقع نظر هیچ‌یک از اعضای هیئت علمی پرسیده نشد و این امر به نحو توهین‌آمیزی انجام شد. هیچ مراسم تودیع مقبولی هم برای آقای دکتر اعوانی برگزار نشد. بنابراین ما این را یک تغییر فرمایشی دانستیم و احساس کردیم لازم است از کیان این مؤسسه که این‌همه سال در خدمت فلسفه بوده، دفاع و قدردانی شود.
اگر این مسئولیت را وزارت علوم تعیین می‌کند و تغییر آن هم به دست وزارت علوم انجام شده، فارغ از این که چه فردی منصوب شده است، چگونه این اعتراض را شما به رئیسجمهور منتقل کردید؟ در حالی که این تغییرات و جابه‌جایی‌های دفعی و بدون برنامه‌ریزی و کارشناسی در دولت آقای احمدی‌نژاد تقریباً یک روال عادی شده است.
بله درست است. این تغییرات روال عادی است، ولی ما فکر کردیم که واکنش صنفی در هر حوزه‌‌ حداقل و لازمه این کار است. یعنی لازمه زنده نگهداشتن آن شبکه صنفی این است که اعضا و فعالان آن بی‌تفاوت از کنار این تغییرات نگذرند. بنابراین ما این نامه را به‌عنوان حداقل وظیفه صنفی‌مان و به دلیل دینی که به مؤسسه حکمت و فلسفه احساس می‌کردیم، امضا کردیم. همانطور که می‌‌گویید شبهات زیادی در این زمینه بود که چرا آقای احمدی‌نژاد مخاطب نامه باشد و از این قبیل چیزها.
واقعیت این است که زیر حوزه مسئولیت آقای احمدی‌نژاد است. وزارت علوم به‌طور مستقیم تحت نظر ایشان است و بنابراین ایشان نسبت به نتیجه تصمیم‌های وزارت علوم مسئولیت دارند. از این گذشته چندماه پیش ایشان به مراسم روز جهانی فلسفه رفتند که در تهران برگزار شد و در این مراسم شرکت و سخنرانی کردند. بنابراین ما احساس کردیم که اگر آقای احمدی‌نژاد به‌عنوان رئیس جمهور و رئیس دولت مملکت وارد حوزه فلسفه می‌شوند، از این حوزه برای وجه عمومی‌شان و پیدا کردن وجه آکادمیک خود استفاده می‌کنند. پس در قبال آنچه هم بر فلسفه می‌رود، قاعدتاً باید پاسخگو باشند و حداقل وظیفه ما است که از او بپرسیم شما که این‌قدر نسبت به فلسفه ابراز ارادت می‌کنید و این‌قدر مقام آکادمیک‌تان را مطرح می‌کنید، این تغییر الان چه بر سر یک نهاد آکادمیک می‌آورد؟
ما آنجا گفته‌ایم که این درواقع نوعی گفت‌وگوی سقراطی است. یعنی دوستان این را به این شکل مطرح کردند که ما فقط پرسش می‌کنیم و این پرسشگری متضمن قائل شدن هیچ مقام ویژه‌ای نه برای پرسشگر است و نه پرسش‌‌شونده. صرفاً یک پرسش است. یک گفت‌وگوی باز و سرگشاده است که امیدواریم در قبال این مسائلی که مبتنی بر خیلی از پیش‌فرض‌های خود آقایان است، به ما پاسخی بدهند که در سرنوشت یک نهاد آکادمیک با سابقه‌ مثل مؤسسه حکمت و فلسفه چه می‌گذرد.
با تمام هجمه‌ا‌ی که به علوم انسانی در دولت محمود احمدی‌نژاد صورت گرفته است، در عین حال جایگاه انجمن حکمت و فلسفه را در این تهاجم شدید چگونه ارزیابی می‌کنید؟
انجمن حکمت و فلسفه همیشه مأوای پژوهش‌های مستقل و پیشروی فلسفه بوده است. آنجا در نامه‌ هم در پارگرافی به این مسئله اشاره شده بود. حتی اگر از منظر فلسفه اسلامی هم به مسئله نگاه کنید، چه در حوزه پژوهش‌های محض که در فلسفه اسلامی شده و چه در حیطه معرفی چهره‌های تمدن اسلامی به دنیا، سطح، کمیت و کیفیت آنچه در انجمن انجام شده در قیاس با آنچه در سایر دانشگاه‌های دولتی ما صورت گرفته است اصلاً قابل مقایسه نیست.

به خاطر این که آنجا واقعاً کمتر زیر نفوذ بخشنامه‌ها و احکام فرمایشی بوده است. در واقع یک محققی آنجا بوده و علاقه‌اش به فلسفه اسلامی بوده و رفته در حوزه‌ای که اصالتاً خودش علاقه داشته کار کرده؛ فارغ از این که حاکمیت می‌پسندد یا نمی‌پسندد. نتیجه‌اش را هم در یک ژورنال بین‌المللی چاپ کرده است، حالا چه مسئله منطق ابن‌سینا، چه فلسفه شیخ ‌اشراق.
می‌خواهم بگویم حتی از منظر فلسفه اسلامی هم که نگاه کنیم، مؤسسه حکمت و فلسفه پناهگاه بسیار مهمی بوده و تغییرش حقیقتاً به خود مبانی و منابع نظری و فلسفه حکومت هم ضربه می‌زند. این مسیر به نظر ما حتی از منظر خود آقایان هم اشتباه است و از منظر ما هم که پژوهشگر فلسفه هستیم و با این نهاد آشنا بودیم و به این نهاد مدیون هستیم و به نحوی زمانی از آموزش‌مان را در آنجا صرف کرده‌ایم، از نظر ما به شدت هجمه ناعادلانه‌ای است و از هر زاویه‌ای که نگاه کنید به ضرر فلسفه است.
در نامه‌ شما آمده است که انجمن حکمت و فلسفه تنها جایی بوده که فلسفه اسلامی توانسته است در آن فرصت رشد و بالندگی داشته باشد. اگر این حرف را بپذیریم، حکومت یک روحانی را براین انجمن گمارده که به فلسفه اسلامی آشنایی بیشتری داشته باشد و بتواند آن را در این مسیر پیش ببرد. ایراد این مسئله چیست؟
سئوال جالبی می‌کنید، ولی ما فکر می‌کنیم این که یک روحانی، یک فقیه و یا یک فیلسوف اسلامی از حوزه برآمده باشد، این نه تضمین این است که فلسفه اسلامی بیشتر ببالد، نه این که آن فقدان‌هایی را می‌پوشاند که آنجا بوده است. فلسفه به‌هرحال یک حوزه آکادمیک است که بر یکسری روابط و قواعدی استوار است. آن روابط و قواعد هم چیزهایی است که در هر مؤسسه فلسفی باید به‌طور مساوی و به‌طور رقابتی باشد، یعنی به‌طور عینی در آن مؤسسه وجود داشته باشد که بتوان کار را ارزیابی کرد.
این که کسی بیاید و علاقه خاصی به حوزه خاصی از فلسفه داشته باشد، به‌ هیچ عنوان تضمین بالندگی آن حوزه فلسفه‌ (فلسفه اسلامی) نیست. آن‌ هم با روش‌شناسی خاصی که اساساً ربط مستقیم به خود فلسفه ندارد و این تغییر فرمایشی، نشانگر ایدئولوژیک بودن و غیر آکادمیک بودن آن است. به فرض هم که آشنایی بیشتر داشته باشد، آشنایی بیشتر با این حوزه‌ نیست که باعث پیشرفت یک موضوع یا یک شاخه فلسفی می‌شود. مهم این است که در واقع چقدر استقلال و تنوع فکری یک مؤسسه را بتوانید حفظ کنید و چقدر اهتمام داشته باشید به آموزش شیوه‌های نگارش فلسفه و این که چقدر منابع الکترونیک را در اختیار دانشجویان و پژوهشگران بگذارید. این چیزهاست که به‌طور طبیعی موجب رشد حوزه‌ای مثل فلسفه اسلامی خواهد شد و این که چقدر شما با دیگران ایجاد تعامل کنید. یعنی این که چقدر فلسفه اسلامی بتواند وارد گفت‌وگو با فلسفه‌های جدید شود؛ حالا چه فلسفه‌های اگزیستانس و چه فلسفه‌های تحلیلی. این‌ها در واقع ضامن پیشرفت و بقای مستقل و شرافتمندانه فلسفه اسلامی می‌شود و دقیقاً چیزی است که تا پیش از این تغییر در انجمن حکمت و فلسفه اتفاق افتاده و متفاوت بوده است با جاهای دیگر.
به جاهای دیگر که نگاه می‌کنیم، می‌بینیم فلسفه اسلامی به این نحو و به این تنوع گسترش پیدا نکرده و شناخته نشده است. من فکر نمی‌کنم راه حل این باشد که یک روحانی را در رأس کار قرار دهیم. چون این که خاستگاه فکری رئیس یک مؤسسه چیست، ربطی به پیشرفت آن حوزه بخصوص ندارد. یکسری ملاک‌های ساختاری لازم است. مثل این که انجمن سعی کرده بود به نحو شهودی یا به نحو طبیعی خودش این را ایجاد کند. اگر تغییرات در این جهت بود که این استقلال، این تنوع فکری و این گفت‌وگوی میان رشته‌ای در انجمن تقویت شود، می‌توانست در کنار سایر چیزها خیلی به نفع فلسفه اسلامی هم باشد ولی کاملاً در جهت عکس آن است.
از این گذشته آنجا فقط فلسفه اسلامی هم که نیست। دانشجوی رشته‌های دیگرهم هستند. آنجا دانشجویان فلسفه غرب هستند، استادان فلسفه غرب هستند. دوستانی هستند که به فرض در خارج از کشور از دانشگاه‌های معتبر دنیا تخصص گرفته‌اند؛ در شاخه‌‌های دیگر فلسفه، در فلسفه علم و در فلسفه ذهن و غیره. یعنی نمی‌شود این را حتی با این تعبیر که به نفع فلسفه اسلامی‌ است، نادیده گرفت. اعضای دائمی انجمن هستند که علایق دیگری دارند و این که این‌ها تکلیف پیشرفت حوزه‌‌های كاری‌شان چه می‌شود نگرانی اصلی و بخش عمده نگرانی و اعتراض ماست.

منبع: رادیو زمانه در لینک زیر

۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

کم بودن یا زیاد نبودن

يك خانم سرخپوستي هست به اسم رز كه، به دنبال عارضه قلبي برای مادرم و تا پیش از درگذشتش، از طرف دولت كانادا موظف شده بود به او در كارهاى خانه كمك كند. اوجين - شوهر رز - هم از بوميان آمريكاى شمالي است.

رز: باز هم بهت تسلیت می گم. مادرت زن نازنینی بود.
من: ممنونم رز. نامه اوجین رو هم خوندم. خیلی صمیمانه و تأثیرگذار بود و جالبه که اشاره ای به خدا و جهان پس از مرگ نداشت.
رز: اعتقادات ماورایی ما با آن چه نهادهای رسمی متولی جهان آخرت تبلیغ می کنند فرق داره. در واقع من نشانه ای از خدای رسمی در این جهان نمی بینم.
من: اینارو که می گی یاد برتراند راسل میفتم که وقتی ازش پرسیدند تو که به خدا اعتقاد نداری، اگر بعد از مرگت دیدی خدایی در کار هست بهش چه می گی، و اون هم بدون مکث جواب داده بود که می گم خدایا نشانه هات کم بودند.
رز: این انگلیسی ها زیادی مبادی آدابند. در محضر خدایی که بهش اعتقاد ندارند هم جوری حرف می زنند که به کسی بر نخورد. باید جواب می داد که می پرسیدم خدایا چرا نشانه های نبودنت این قدر زیادند.