"خداوندا عجب رسمی ندادی
که دیوان را به بالا ره ندادی
برین یاجوج طبعان بدآئین
کشیدی از جهالت سد روئین
برین دلهای همچون آهن و سنگ
بشد راه زمین و آسمان تنگ"
ملاصدرا- مقدمه رساله سه اصل
حکومت ایران بارها کوشیده است از ملاصدرا و فلسفه او جامه ایدئولوژیک بر قامت خود بدوزد. حال که در شش-هفت ماه اخیر خوشبختانه وارد فازی در ایران شده ایم که اسطوره های ایدئولوژیک سی ساله یک به یک در حال فرو ریختن یا مصادره به نفع دموکراسی اند، در مورد نسبت فلسفه و شخصیت ملاصدرا با تفکر اقتدارگرایانه هم باید باز اندیشی کرد و به قول معروف ملاصدرا را از آنها پس گرفت
من اصلاً متخصص فلسفه ملاصدرا نیستم، ولی در اینجا با استناد به "رساله سه اصل" ملاصدرا می خواهم ادعا کنم که طایفه ای که شخصیت و افکار و سرنوشت شان با ملاصدرا قابل مقایسه باشد، بیش از آنکه فقهائی مانند مصباح یزدی یا شاگردان ایشان که سنگ طرفداری از فلسفه اسلامی و صدرائی را به سینه می زنند باشند، صوفیانی چون دروایش گنابادی اند.
"رساله سه اصل" ملاصدرا بنا بر گفته سید حسین نصر در فصل دوم کتاب "صدرالدین شیرازی و حکمت متعالیه اش" اتوبیاگرافیک ترین اثر ملاصدرا است. فصل بندی "رساله سه اصل" نشان می دهد این کتاب بیش از آنکه شبیه آثار فقها باشد، متمایل به نوشته های صوفیان و دراویش است. مثلاً باب اول در مورد جهل نسبت به شناخت نفس است، باب دوم در مورد حب مال و جاه و شهوات، باب سوم تسویلات نفس اماره و تدلیسات شیطان.... یعنی فصل بندی در بستر اصطلاحات صوفیان و دروایش شکل گرفته است.
سید حسین نصر در "صدرالدین شیرازی و حکمت متعالیه اش" بنا برغلبه نگاه افلاطونی و نوافلاطونی و علاقه به متافیزیک سنت گرایانه یا تئوسوفی، به فلسفه سیاسی - برخلاف افلاطون والبته موافق نو افلاطونی ها- علاقه ای ندارد و زندگی و افکار ملاصدرا را هم از این منظر روایت می کند. او با تاکید زیاد بر نیت ریاضت عرفانی و تصفیه درونی داشتن ملاصدرا از عزیمت به کهک قم ، بسیارکم رنگ از کنار علل سیاسی–اجتماعی کوچ اجباری یا تبعید او به کهک گذشته است؛ گو اینکه ملاصدرا از این تبعید حتی مشعوف بوده است! ناگفته نماند که این سنت نادیده گرفتن فلسفه سیاسی و خواندن فلسفه اسلامی تنها از منظر متافیزیکی- تئوسوفیستی-سنت گرایانه، به برخی شاگردان ایشان هم سرایت کرده است. به نظر می رسد چنین روشی به محافظه کاری در سیاست و سیاست گریزی در فلسفه می انجامد. فجیع ترین مثال چنین روشی غلامعلی حداد عادل است.
علی رغم اینها روایت نصر خالی از نکات سیاسی مثبت هم نیست. مثلاً در همان کتاب نامبرده به بخشی از قطعه ای از ملاصدرا درمقدمه رساله سه اصل اشاره شده که به نظر من قطعه ای با بار سیاسی-اجتماعی برجسته است. من به مدد شبکه اینترنت اصل قطعه مذکور را در رساله سه اصل ملاصدرا یافتم که آنرا اینجا نقل می کنم. این قطعه اعتراض شدید ملاصدرا به فقها و "علمائی" که به طعن و تفسیق و تکفیر صوفیان و دراویش می پردازند را در بردارد. مبنای شباهت میان ملاصدرا و امثال دراویش گنابادی که حقوق شان به واسطه تکفیر و تفسیق برخی علمای درباری صوفی ستیز زمان پایمال شده، همین قطعه است. خوانندگان خودشان زحمت ترجمه دقیق ابیات عربی را بکشند. (مضمون ابیات عربی آنست که من عاشقم، در راه عشق از رنج باکی ندارم و در دینداری ام به نظر مردم اهمیت نمی دهم):
"انی عشقت و ما فی العشق من باس
ما اطیب العشق لولا شنعه الناس
ما لی و للناس لم یوذوننی سفها
دینی لنفسی و دین الناس للناس
بعضی دانشمندنمایان پر شر و فساد و متکلمان خارج از منطق صواب و حساب و بیرون از دایره سداد و رشاد و متشرعان بری از شرع بندگی و انقیاد منحرف از مسلک اعتقاد بمبدا و معاد افسار تقلید در سر افکنده نفی درویشان شعار خود کرده اند و دایما در نفی مذهب حکمت و توحید و علم راه خدا و تجرید که مسلک انبیا و اولیاست می کوشند....
علمای رسمی....از اکثر عقائد ایمانی و ارکان رسمی به اسمی و رسمی قناعت کرده اند و با وجود آن دیگران را هدف تیر طعن می نمایند و زهر قهر بر جراحت سینه مجروهان می پاشند و در رد و انکار و سرزنش و اصرار هر دم مصرتر می باشند.
ای عزیز دانشمند و ای متکلم خودپسند تاکی و چند خال وحشت بر رخسار الفت نهی و خاک کدورت بر دیدار وفا از سر کلفت پاشی و در مقام رد و سرزنش و جفا با اهل صفا و اصحاب وفا باشی و لباس تلبیس و ریا و قبای حیله و دغا در پوشی و جام غرور از دست دیو رعنا بنوشی و در ابطال حق و ترویج باطل و تقبیح دانا و تحسین جاهل بکوشی و با کسی که خواهد قدمی چند از جاده هوا پرستی دورتر نهد و یا قدری در تلافی تضییع عمر بباد رفته سعی نماید...،کمر عداوت دربندی و راه عناد و لداد پیش گیری." (ملاصدرا، رساله سه اصل، صص 5-4)
بعضی قسمت های بعدی تندتر بودند که من آنها را سانسور کردم. عبارات فوق گویا و البته بسیار شجاعانه اند. ظاهراً آزادی در دوره صفوی اندکی بیش از حکومت کنونی بوده است. تصور کنید درویشی گنابادی امروز در روزنامه یا سایتی در داخل ایران خطاب به یکی از فقهای حکومتی چنین مکتوبی بنویسد، چه بر سرش خواهد آمد؟
برای من "متکلمان خارج از منطق صواب" ای که "تقبیح دانا" و "تحسین جاهل" می کنند، بسیار آشنایند. آنها را که می خوانم قیافه هائی در جلوی چشمانم مجسم می شوند. شما هم احتمالاً تجربه مشابهی داشته باشید. کافی پیش خود تکرار کنید مصباح و جنتی و x و y میرحسین موسوی را تقبیح کردند و احمدی نژاد را تحسین کردند و فلانی هم از آنها حمایت کرد. (البته صدرالدین را نمی دانم ولی به نظر من نباید برداشت مطلق اندیشانه از واژه های دانا و جاهل داشت. این ها طبیعتاً نسبی اند.)
باری ابیات ابتدای این نوشتار از صدرالدین را به یاد آورید. آیا کسانی که در روزهای گذشته با ماشین از روی یکی رد کردند، دیگری را از بالای پل پرت کردند و به دیگری با اتومبیل پاترول از خیابان آتش گشودند، به لسان ملاصدرائی یاجوج طبعان بد آئینی نیستند که از دست دیوان رعنا (یا نارعنا!) جام می نوشند و راهی به عالم بالا ندارند؟
پی نوشت1: انتقادات از دکتر سید حسین نصر در سیاست باعث آن نمی شود که منکر خدمت عظیم او به فلسفه ایران، به خصوص خدماتی از قبیل راه اندازی انجمن شاهنشاهی فلسفه سابق/ انجمن حکمت و فلسفه کنونی، شویم. با خواندن بخشی از کتاب نصر در مورد ملاصدرا فهمیدم ظاهراً نصر در نظر داشته که مدرسه خان شیراز،محل تدریس ملاصدرا، را که از منظر معماری سنتی شاید مهم ترین و زیباترین بنای متعلق به دوره صفوی در شیراز است، به شعبه شیرازی انجمن حکمت و فلسفه بدل کند. با توجه به تاریخ نخستین چاپ کتاب که در سال 1978 از سوی Iranian Academy of Philosophy بوده، ظاهراً عجل حکومت سابق مهلت نداده و این طرح به انقلاب خورده وعملاً لغو شده است. من از طرف مادری شیرازی ام و بر این اساس کمی تعصب شیرازی هم دارم! حیف که همشهری های ما از داشتن یک مرکز پژوهشی خوب در فلسفه در شهرشان با وقوع انقلاب محروم شدند. شهری که ملاصدرا از آن برخواسته بود و در سی سال پایانی عمرش با زندگی دوباره در آنجا آثار اصلیش مانند (قسمت اعظم) اسفار را نوشت.
پی نوشت 2: کتاب مورد اشاره در اینجا از دکتر نصر با عنوان "صدرالمتعالهین شیرازی و حکمت متعالیه" به ترجمه حسین سوزنچی به فارسی روان ترجمه شده و توسط دفتر پژوهش و نشرسهروردی چاپ گردیده است. مشخصات نسخه انگلیسی مورد استفاده من که از پژوهشگاه علوم انسانی خریدمش این است: Seyyed Hossein Nasr, Sadr al-Din Shirazi and his Transcendent Theosophy; Background, Life and Works, Institute for Humanities and Cultural Studies, Tehran, 1997.
پی نوشت 3: این عکس ها متعلق به نماهای مختلف از مدرسه خان در شیراز است و بر گرفته از این وب گاه است. اسم کامل عکاس را پیدا نکردم که اینجا ذکر کنم. با تشکر از عکاس هنرمند و با اجازه از ایشان از این طریق.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر