۱۳۸۸ دی ۱۲, شنبه

کانت، کارل اشمیت وعلی پایا

در حالی که همچنان منتظر دریافت نظرات احتمالی مخاطبان برای مسئله های پست قبلی هستم، این پست را دلم نیامد نگذارم. من روز گذشته به مقاله کوتاهی از علی پایا در راه سبز برخوردم که به علت نگاه فلسفی آن به قضایای امروز قسمت هائی از آن را عیناً نقل می کنم. عنوان یادداشت پایا "امام حسین(ع)، ایمانوئل کانت و کارل اشمیت" است. پایا معتقد است که نمایندگان اصلی دو جریانی "که در جریانات ماه های اخیر در تقابل با یکدیگر قرار گرفته اند، یعنی گروهی که با نام "جنبش سبز" شهرت یافته است و گروهی که "اصولگرا" لقب دارد"، "دانسته یا ندانسته، با الگو ها و آموزه هایی که به وسیله دو متفکر سرشناس در حوزه فلسفه سیاسی، یعنی کارل اشمیت و ایمانوئل کانت مطرح شده است، همدلی نشان می دهند و در حوزه سیاست و امر سیاسی بر وفق آن نظر می ورزند و عمل می کنند" (علی پایا، امام حسین(ع)، ایمانوئل کانت و کارل اشمیت)
احتمالاً برخی خوانندگان که امکان غلبه بر مشکل فیلترینگ را دارند اصل مقاله پایا را خوانده باشند، ولی از آنجا که مقاله پایا بر روی محل نزاع مهمی در مبانی نظری نزاعهای سیاسی امروزدست می گذارد، باز هم قسمت های فلسفی تر آن را در اینجا نقل می کنم.
همانطور که پایا می گوید کانت و کارل اشمیت متفکران مهم و متضادی هستند. دراین مرکز ما در شهر رم در دوره دکترای نظریه سیاسی میان دانشجویان و اساتید هم کانت و هم کارل اشمیت طرفدارانی دارند. رئیس ایتالیائی مرکز و بعضی دانشجویان (شاید مثل خود من) در سیاست کانتی-راولزی هستند. یکی از استادان که هندی الاصل آمریکائی است و یکی از هم کلاسی ها هم به نظریات کارل اشمیت علاقه دارند. البته اشمیت-دوست های مرکز ما اصلاً اصول گرا یا حتی مذهبی نیستند، بلکه به اشمیت از آنرو علاقه دارند که اولاً در سیاست رئالیست یا واقع گرا است (با رئالیسم فلسفه علم اشتباه نشود)، یعنی قدرت را، و نه اخلاق و عقلانیت و حقوق بشر را، عامل اصلی و تعیین کننده در سیاست، چه داخلی و چه خارجی، می داند و ثانیاً منتقد جدی لیبرال-دموکراسی است. همانطور که پایا در توضیح اندیشه های سیاسی کارل اشمیت می آورد:
"اشمیت متفکری است که به تبعیت از هابز که انسان را گرگ انسان به شمار می آورد، با تاکید بر این که عرصه زندگی عرصه تخاصم و مقابله قهرآمیز میان افراد بر سر دستیابی به قدرت و حذف حریف است، این اندیشه را مطرح ساخت که جامعه تنها در پرتو در اختیار داشتن تصویری از یک "دشمن" شکل می گیرد. از دیدگاه اشمیت، در مبارزه بر سر کسب قدرت، گروه خودی می باید با بهره گیری از همه امکانات "غیر خودی" ها را از صحنه طرد کند. در عین حال حفظ همبستگی "خودی" ها در گرو آن است که مستمرا خطر "دشمن" که متمثل کننده "غیر خودی" ها است مورد تاکید قرار گیرد. جرج اورول در رمان درخشان هزار و نهصد و هشتاد و چهار (که این روزها بازخوانی آن بسیار مغتنم است) همین آموزه اشمیتی را با شیوایی هرچه تمامتر در قالب تاکید رهبران کشور اوسیانیا Oceania بر خطر دائمی دشمن که از آن با نام یورازیا Eurasia یاد می شود، بازگو می کند. اشمیت با دموکراسی میانه ای ندارد. به دولت مقتدر و مشت آهنین این لویاتان برای حفظ منافع "جامعه" (یعنی گروه خودی) اهمیت می دهد. در حوزه روابط بین الملل از این اصل پیروی می کند که آنچه برای منافع جمع مفید است می باید رعایت شود اما پیروی از اصول انتزاعی و عام نه ضرورت دارد و نه مفید فایده است. در دیدگاه اشمیت اصول عام و جهانشمول فاقد اعتبارند. همه آنچه که اهمیت دارد اصول انضمامی و خاص و نیز عملکرد های مشخص و انضمامی است که همبستگی و منافع گروه را تامین می کند. برای اشمیت، سیاست حوزه قدرت برهنه است و به هیچ روی نباید آن را با حوزه امور اخلاقی خلط کرد. اخلاقیات اشمیتی نیز، اخلاقیات درون گروهی و انضمامی و معطوف به فایده برای گروه است و نه آموزه های فراگیر و غیر زمانمند و عام و کلی. در دیدگاه اشمیت، فرد در میان جمع هویت می یابد و هویت شخصی مستقل از گروه، نه ممکن است و نه مطلوب."(پایا، همان)

و اما به روایت پایا کانت در سیاست اینگونه می اندیشد: "ایمانوئل کانت در حوزه امر سیاسی شاید دورترین فاصله را با اشمیت داشته باشد. برای کانت امر سیاسی می باید با امر اخلاقی هم عنان باشد. غرض از سیاست ورزی، صرف کسب قدرت و تامین منافع گروه نیست. هدف غایی حکومت ایجاد شرایطی است که در آن افراد بتوانند بدون زور و اجبار و اکراه غایات خود را به نحو دلخواه اختیار کنند و البته عالی ترین غایت که به آدمی شانی در خور اعطاء می کند کسب استعداد و آمادگی برای حضور در آنچه که کانت آن را "ملکوت غایات Kingdom of Ends" می نامد است. در حالی که هابز و به تبع او اشمیت، دولت را اژدهایی می دانند که برای جلوگیری از آن که افراد شکم یکدیگر را بدرند، حضورش ضرورت دارد، برهان کانت در دفاع از ضرورت دولت و حکومت بر این بنیاد استوار است که در غیاب نظمی که حکومت و دولت برقرار می سازد دستیابی به آزادی که حق منحصر و اصیلی است که به هر فرد به واسطه انسان بودن تعلق دارد، غیر ممکن می شود. در حالی که اشمیت بر نقش دولت ملی تاکید دارد، کانت بر این باور است که برای فراهم آوردن بالاترین درجه آزادی برای همه افراد، می باید زمینه برای ایجاد یک حکومت جهانی و فرا-ملی فراهم شود. اندیشه های کانت در این زمینه که در قرن هجدهم مطرح شدند، زمینه ساز تشکیل مجمع ملل و پس از آن سازمان ملل در قرن بیستم شدند. اخلاقیات کانت، که درهمه فعالییت های کنشگر، از جمله کنش های سیاسی او ظهور و بروز می یابد، اخلاقیاتی وظیفه محور و متکی به اصول عام و کلی است. کانت، تقسیم افراد به "خودی" و غیر خودی" را عین بی اخلاقی تلقی می کند. از دیدگاه او تعلق به یک فرهنگ یا زبان یا جغرافیا یا تمدن و تاریخ خاص، امری عارضی و تصادفی است. آنچه که اصالت دارد گوهر انسانیت است که در همه آدمیان صرف نظر از زبان و جنسیت و دین و نژاد مشترک است. همین اشتراک مانع از آن می شود که هیچ انسانی بتواند انسان دیگر را "غیر خودی" تلقی کند و به این اعتبار او را از حقوق انسانی اش محروم سازد."(پایا، همان)

در نهایت پایا نتیجه می گیرد: "با نظر به مواضع سیاسی رهبران و نمایندگان دو جریان موسوم به جنبش سبز و اصولگرا می توان نتیجه گرفت که در حالی که اصولگرایان بیشتر به دیدگاه های اشمیت گرایش دارند (خواه از این امر مطلع باشند و خواه چنین نباشد)، طرفداران جنبش سبز عمدتا با دیدگاه های کانت همدل ترند. " (همان)

نتیجه گیری فکربرانگیز و جالبی در تحلیل تئوریک جنبش سبز و اصولگرایان است.

.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر