این پست من تنها طرح چند مسئله مربوط به هم در اخلاق کاربردی و نظریه سیاسی و نه پاسخ به آنها است. مسائلی که احتمالاً گریبانگیر بسیاری خوانندگان این وبلاگ در شرایط کنونی مملکت مان هم می باشد. بر این اساس از خوانندگان این پست می خواهم در صورت امکان نظرات خودشان را، ولو مختصر که باشد، در قسمت نظرات و یا به آدرس ایمیل نویسنده ارسال کنند تا با تشریک مساعی و بحث به یک نظریه و راه حل اقلاً نسبی بین خودمان برسیم. پیشاپیش بگویم خوبی نظر در قسمت کامنت ها آن است که همه خوانندگان از نظرات داده شده مستقیماً بهره می برند و خوبی ارسال به ایمیل نگارنده هم آنست که خوانندگان می توانند با نام خودشان با خیال راحت نظر بدهند و نگارنده هم از شانس مخاطب مستقیم شدن با دوستانش بهره مند می گردد. البته اگر خوانندگان جواب هایشان را به بنده ایمیل کنند، من باز خلاصه ای از نظرات را بدون ذکر نام نگارنده یا با اسم مستعار آنها (اگر نویسندگان مایل به آشکار شدن نام شان نباشند) در این وبلاگ در پست های بعدی می آورم.
و اما مسئله ما با توجه به شرایط روز:
فرض کنید حکومتی وجود دارد که ناعادل و جائر بودن آن بر اساس تئوری های مبتنی بر دموکراسی در نظریه سیاسی قطعی است. به علاوه فرض کنید این حکومت تصمیم گرفته است از مرحله ای به بعد از خشن ترین روش ها برای سرکوب معترضان به دموکراتیک نبودن حکومت در خیابان ها استفاده کند. یعنی به این نتیجه رسیده که سیاست النصر بالرعب بهترین روش برای سرکوب معترضان دموکراسی خواه است. به علاوه فرض کنید به نحوی مطمئن هستیم که درصورت کوتاه آمدن در برابر این حکومت یک دیکتاتوری نظامی بدتر از گذشته و یا یک نظان استبدادی مانند گذشته برای مدتی طولانی در کشور تثبیت خواهد شد. به علاوه تصور کنید چون معترضان هدف نهائی شان استقرار دموکراسی واقعی است، می خواهند در هر صورت و به هر قیمتی به روش های مبارزه مسالمت آمیز و عدم خشونت پایبند بمانند.
از دیگرفرض هایمان این فکت بر گرفته از تجربه تاریخی است که در اکثر موارد خشونت خشونت می آورد و شعله کینه و تخاصم اجتماعی را بیشتر می کند. به علاوه می دانیم که در یک حکومت دموکراتیک و حتی هر حکومتی پایداری (stability) یک شرط عمده است و باید فراموش نکنیم که پس از استقرار دموکراسی هم قرار است با نظامیان و سرکوب کنندگان امروزین (لااقل اکثرشان) در یک جامعه واقعاً زندگی کنیم و نمی توان آنها را به خارج از کشور تبعید (!) و یا همه شان را حبس ابد کرد. پس باید تا آنجا که ممکن است کینه را در وجود آنها به مهر و صلح دوستی بدل کرد.
با این توصیفات و فرض ها اگر گروهی از نظامی ها برای متفرق کردن تظاهر کنندگان به شدت و خشونت به آنها حمله ور شوند تکلیف تظاهر کنندگان چیست؟ چگونه آنها می توانند در عین پایبندی به اصل عدم خشونت از خود دفاع کنند و به مبارزاتشان ادامه دهند؟ آیا می توان مثلاً به کسی که به تو یا برادرت شلیک می کند صبور ماند و گل داد؟
سئوال مهم دیگر آنست که چقدر در ایران امروز می توان روش های مارتین لوتر کینگ و گاندی و ماندلا را در مبارزات مدنی به کار برد؟ چون ممکن است ادعا شود گاندی و ماندلا و مارتین لوتر کینگ در حکومت ها و بسترهائی مبارزه می کردند که "مدنی" بودند و حداقلی از لوازم دموکراسی را رعایت می کردند و ما قادر نیستیم طابق النعل بالنعل از آنها تبعیت کنیم. ( من خودم در مورد تفاوت ها و شباهت های محیط گاندی و ماندلا با ایران امروز اطلاعات دقیقی الان ندارم ولی این سخن را در مورد مارتین لوتر کینگ تا حدی صادق می دانم چرا که او در بستر آمریکائی مبارزه می کرد که قنون اساسی آن ولو آنکه کاملاً به آن عمل نمی شد از ابتدا لیبرال بود. اگرچه جنبش مبارزه مدنی کینگ متعلق به 50 سال قبل از امروز است.)
پرسش دیگر را بر مبنای فرضی اضافه تر مطرح می کنم. فرض کنید مراکزی در حکومت وجود دارند که برایمان ثابت شده کانون اصلی استبداد هستند و در عین حال شعار دادن علیه آنها سرکوب معترضان را واقعاً خشن ترو شدیدتر می کند. یعنی واقعاً هزینه بر است. با این حساب معترضان سطح شعارهایشان را باید چگونه تنظیم کنند که هم در نهایت استبداد تا حد بسیار زیادی از میان بر داشته شود و هم حتی الامکان هزینه بیشتر داده نشود؟
مسئله نهائی آنکه اهمیت و نقش اقتصاد در حکومت ها را نباید فراموش کنیم. چگونه اعتراض را در شرایط اقتصاد رانتی وابسته به پول نفت یک کشورمی توان پیش برد؟ آیا چیزی به نام نافرمانی اقتصادی ممکن است؟ آیا اقتصاد رانتی و نفتی قابل ترک برداشتن با اعتراضات مردم است و اگر نه راه حل چیست؟ دیگر آنکه آیا امکان اعتصاب عمومی در شرایط کنونی هست؟
بر برخی از مسئله های فوق می توان دو مدل عمده در اخلاق هنجاری، یعنی مدل نتیجه گرا(به عنوان مثال فایده باوری جان استوارت میل) و مدل وظیفه گرا(به عنوان مثال وظیفه گرائی کانت) را اعمال کرد و جویای نتیجه شد که البته برای خودش پروژه ای است. به علاوه نظریه های مختلف نافرمانی مدنی احتمالاً می توانند پاسخ های مناسبی برای بعضی از پرسش های فوق فراهم آورند. (مثلاً نظریات جان راولز یا ژوزف راز یا هانا آرنت) من این روزها شدیداً به پرسش های فوق می اندیشم. خوانندگان این وبلاگ اگرچه ممکن است پژوهشگر فلسفه سیاست یا اخلاق یا اقتصاد نباشند، ولی قطعاً اکثراً دستی در این زمینه ها بر اساس مطالعاتشان دارند و می توانند در پرسش های فوق ژرف بیندیشند و ما را هم از پاسخ هایشان بهره مند کنند.
به نظر من مسئله ی نفت مسئله ی مهمی است. اساسن تا نفت دست حکومت است، اعتراض مدنی بی معنا است. چون حکومت دو کار را با هم می کند. اول این که سرکوب می کند و دوم این که اکثریت را به میمنت نفت با خود نگه می دارد. بنابراین ما باید در فروض خود اقلیت بودن را هم لحاظ کنیم. یعنی ما اقلیتی هستیم که حکومتی دموکراتیک می خواهیم به این معنا که حقوق اقلیت در آن رعایت شود. حالا باید پرسید که اقلیت چه می تواند بکند؟
پاسخحذفبه نظر من اقلیت تنها و تنها یک کار ازش بر می آید و آن این که اکثریت شود. این چه طور ممکن است؟ یا این که خواسته های آن اکثریت رارشد دهد. یا این که شرایطی ایجاد کند که خواسته های تامین شده ی اکثریت برای مدتی تامین نشود. خوب دومی که نامردی است پس به سراغ اولی می رویم.
خواسته های اکثریت چیست؟ در صدر جدول خواسته های کوتاه مدت شخصی است که همان مسایل ابتدایی اقتصادی است. اگر بتوان به نحوی نشان داد که امکان وجود وضعیت بهتری با همین شرایط موجود برای اکثریت وجود دارد(یعنی دارد به لحاظ اقتصادی به آنان ظلم می شود) می توان حساسیت اکثریت را بر انگیخت. بنابراین به ترین کار چرخش شعارهای اقلیت به سمت شعارهای اقتصادی است که اکثریت را پوشش می دهد. مثلن تمرکز بر هدف مند سازی یارانه ها!
فعلن این به ذهن من می رسد
فهم رابطه خشونت بار حکومت جمهوری اسلامی سهل و ممتنع است. سهل است از این بابت که از فرمول ساده و عموما جواب پس داده خشونت حداکثری و رافت حداقلی استفاده می شود ( خشونت سیستماتیک است و آزادی های با قید وثیقه و فراری دادن از مرز و رحم آوردن بر مردم ، تنها نتیجه طبیعی بی نهایت فاسد بودن سیستم قضایی ست ) و دشوار است از این بابت که چنین حکومتی در جغرافیایی امروزین دنیا ، بی مثال است. حکومتی که رییس پلیس ش در جلوی دوربین خبرنگاران سئوال کردن را جرم می داند از محدوده های تئوریک و تعریف گذشته است و دشوار بتوان در قالبی مواجه - چه خشونت آمیز چه غیر خشونت آمیز - با آن را تفسیر کرد.
پاسخحذفبا این حال ، اندیشیدن در کنار عمل کردن به یک اندازه در همه مراحل مفید و ضروری ست.
فرض های شما هوشمندانه انتخاب شده است ولی به یاد داشته باشید که سیستم هایی پیچیده همچون نظامات اجتماعی انسان ، تقریبا همه پیش بینی ناپذیر اند. در مدل خود تنها یک عامل مداخله نظامی ، دست یابی ناگهانی به سلاحی مخرب توسط حکومت زورگو ، تغییرات ناگهانی در موقعیت منطقه یا هر پارامتر دیگری که دلخواه تان است را دخیل کنید تا ببینید اوضاع چقدر می تواند پیچیده شود.
شخصا علی رغم مشغولیت دایمی ذهنی با نظام فرضی شما ، هنوز راه حلی نیافته ام.
موفق باشید
مثلا میتونیم فردا شعار بدیم:
پاسخحذفمرگ بر تاخیر فراوان دولت در ارائه لوایح بودجه سال آینده و برنامه پنجم توسعه
ادامه ی روند کنونی در بعضی از سیاست های جنبش به نظر اشتباه می آید. این سیاست ها تا پیش از امروز بسیار نافع و کارآمد بوده اند و توانستند از جریانات سیاسی پس از انتخابات ابهام زدایی کنند و تقابل ها و جبهه بندی ها را مشخص کنند ولی ما باید متناسب با اهداف جنبش تصمیم گیری کنیم و تغییر مسیرهای لازم را اعمال کنیم. و در این جریان باید این نکته که رهبری جنبش خوشبختانه یا متاسفانه کاریزماتیک نیستند را نیز در نظر بگیریم و گرنه با اعمال تغییرات کلی ممکن است فقط باعث ایجاد شکاف شویم.
پاسخحذفتوجه کنید که منظور من از سیاست های اشتباه بیشتر تجمع ها و اعتراض های خیابانی به شکل جاری است چرا که :
- رفتار ما تا به امروز با نوعی شتاب و عجله همراه بوده است که می تواند مسیر حرکت را تغییر داده و حتی روی به نابودی ببرد.
- همین طور حکومت نیز می تواند با شوراندن عده ای که وابسته گی مادی و معنوی زیادی به حکومت دارند مردم را در مقابل هم قرار دهد و به خوبی بهره مند گردد.
- خشونت حکومتی در حال افزایش است. خشونت موجب ایجاد ترس می شود؛ و رعب و وحشت می تواند بدنه ی جنبش را دچار ریزش کند.
- علاوه بر این به تعداد روزنامه نگاران و فعالین سیاسی زبده در بند که راهبری قسمت های مختلف جنبش را به عهده داشته اند هر روز اضافه می شود. و مواردی دیگر...
در ضمن ما باید توجه کنیم که بیشتر افرادی که به نوعی با شبکه های ارتباطی درگیر هستند و رسانه های جمعی (غیر از صدا و سیما و نشریات هم سو) را پی گیری می کنند همراه ما در این جنبش اند. و مثلاً نباید کثرتی که در اینترنت ویا دانشگاه همیشه با ما بوده ما را فریب دهد و بیش از اندازه روی اینجمعیت معترض حساب کنیم. حتی تمام افرادی که به اصلاحات رای دادند نیز در میدان مبارزه با ما نیستند و خیلی ها تماشاچی اند.
باید اعتراض های مدنی در شکل جدیدی را وارد کنیم و هر کسی در این راه باید از نیروی خلاقیت خود استفاده کند روزنه هایی که حکومت نتواند به راحتی وارد شود باید پیدا شوند. آگاه سازی نه فقط در دانشگاه بلکه در تمام شبکه های اجتماعی باید وارد شود. ایجاد گرو ه هایی برای هم اندیشی ، نوشتن مقالات ، حتی نقاشی و هنر های دیگر باید بیش از هر موقعی رونق بگیرد. شاید جامعه ی ایران و حکومت حاکم دموکراتیک و لیبرال نباشد ولی خوب ویژگی های خاص خودش را دارد ؛ مزهبی است پای بند به احساس است و خیلی زود جو گیر می شود. باید از این حالات استفاده کرد. فکر نمی کنم امروز ما لازم باشد با دین مردم درگیر شویم بلکه باید در کمال احتیاط از آن استفاده کنیم.
وارد کرد نهادهای بین الملل برای در فشار قرار دادن حکومت می تواند یکی دیگر از این روشهای جدید باشد. وارد شدن کشور های دیگر به این معرکه شاید درست نباشد ولی در صورت اعمال تحریم ما می توانیم از داخل و خارج حکومت را تحدید کنیم. این تحریم ها اگر هم زمان با بالا رفتن قیمت ها در اثر هدفمدسازی یارانه ها باشد میتواند به وارد شدن دیگر اقشار جامعه کمک کند.
بوف شباهنگ
http://avazeboof.blogfa.com/
من نظرهای ارسالی به ایمیل ام را هم بدون ذکر نامشان اینجا می گذارم تا همه نظرها در بخش کامنت ها موجود باشند:
پاسخحذفنظر ارسالی 1) "استبداد هر چه زودتر تنها شود بهتر مي توان باهاش مبارزه كرد. ما الان مشكلمون اينه كه استبداد و دين را با هم داريم. بايد اول آن دسته از آدمهايي كه روز 4 شنبه پا شدند رفتند تظاهرات را از دور و بر استبداد پر بدهيم. اين هم كار خيلي مي برد. يعني شايد بشود با سي دي و اطلاع رساني به آدمهايي كه هنوز دو دل اند يا ناآگاه كم كم جو را به نفع خودمان عوض كنيم. راه بي خشونت طولاني ترين راه است. بايد روي فكرها كار بشود. روي عقايد"
این خشونت حکومتی که اینطور جدی دارین روش سرمایه گذاری میکنید:
پاسخحذف1) به هزار و یک دلیل که من حداکثر دو تاشو میدونم، بیشتر یه بلوف به نظر میرسه، دست کم امکان اعمال طولانی مدتش با این شدت (برای نمونه و در سطح خیابونی چیزی در حد "رزمایش" روز 5 شنبه) وجود نداره
2) سرش به [...] [...] که نمیخوره، یا به عبارت دیگه، الی ماشاالله نیست، و با توجه به مضحکه محاربه ای که راه انداختن، تا حد نهایت خشونتی که میتونن به کار ببرن و طمع و توجه جدی فرصت طلبای خودی و غیرخودی گوشه کنار دنیا رو به وضعیت بحرانی مملکت جلب نکنن (یه نمونه کوچیکش اینه که مثلا سازمان مجاهدین (نه چندان به ناحق) احساس خاهند کرد که امکان حمایت (هر چند منفعلانه) و همدلی مردم با مبارزات مسلحانه وجود داره، حالا داستان استقلال طلبهای کرد و ترک و ... برنامه هایی که اون طرفا خاهیم داشت، یا موضعگیری کشورهای دوست و دشمن در اون شرایط هم بماند)، یا در حقیقت تا رسیدن به حد خشونت قبل از سقوط (با توجه به شرایط بومی) یه قدم بیشتر فاصله ندارن، که قاعدتا بیشتر از ما، برای اونا حیاتیه که این یه گام حداقل به این زودیها پیموده نشه
پاسخحذفنیش زنبور عسل و ات سترا
پ.ن: بعد از خبر مالیدن امتحانات پایان ترم امیر کبیر (جزئی کلیشو نمیدونم) یه رفیقی پاس فحشو کشیده بود که لعنت به این مملکت مسخره، دانشگاههای مسخره، دانشجوهای مسخره، مردم مسخره
پاسخحذفکاشف به عمل اومد که برنامه دفاع و کارای اداری اپلای کردنشون به طریق مجهولی به گند کشیده شده
من از یکی دو تا از دوستانی که بیشتر از گاندی به سمت چه گوارا تمایل دارن، تقاضا دارم یکی دو روز با بنده همکاری کنن، در مورد این دوستمون یه اعدام انقلابی کوچیک اجرا کنیم، بعد با اعصاب راحت برگردین سر کار فکری فرهنگیتون
پیشاپیش از همکاری همکاران متشکرم