اکثر فیلسوفان سیاسی کلاسیک نظریه پرداز لیبرالیسم یعنی کسانی مثل لاک، کانت، هیوم و میل بسیار به علم تجربی علاقمند بوده اند؛ آنقدر که تقریباً همگی فیلسوف علم هم هستند. ولی علت این علاقه تومان به لیبرالیسم و علم چیست؟ آیا این مسئله صرفاً یک اتفاق است؟
دانیل دمبروسکی درفصل اول کتاب "راولز و دین" (Rawls and Religion, Daniel A.Dombrowski, State University of New York Press, 2001) سه عامل را درظهور لیبرالیسم در مغرب زمین بسیار موثر می داند که خصوصاً سومین آنها تا حد زیادی پاسخ دهنده به پرسش ما و نافی اتفاقی بودن علاقه همزمان به علم و لیبرالیسم دراندیشه فیلسوفان فوق است.
دمبروسکی می گوید اولین عاملی که به تولد لیبرالیسم انجامید اصلاحات دینی در قرن شانزدهم میلادی بود که یکدستی دینی سده های میانه و دوران باستان را شکست. یعنی اگر تکثر دینی با تولد پروتستانتیسم به واقعیتی بسیار جدی بدل نمی شد و همه مردم مانند قبل عملاً به "یک" دین (دین یونانی در یونان باستان، کاتولیسیسم در سده های میانه و یا دین زرتشتی در ایران باستان، مثال زرتشتی از من است) معتقد می ماندند، لیبرالیسم زاده نمی شد. عامل دوم تولد حکومت مدرن با یک دستگاه اداری مرکزگرا بود که باید در میان کشمکش طبقه سنتی مهان یا نخبگان (aristcracy) و طبقه متوسط که پس از رنسانس در اروپا بسیار در حال رشد و گسترش بود، راه خود را می گشود.
عامل سوم اما ظهور و تولد علم مدرن بود. چرا ظهور علم مدرن به تولد لیبرالیسم کمک کرد؟ علم نوعی کنجکاوی نسبت به طبیعت با خودش ایجاد می کند که ارضا و بسط آن محتاج "آزادی" درپژوهش و تحقیق است و می دانیم آزادی خواهی گوهر لیبرالیسم است. علم اگر میان مردمانی از مرحله ای بیشتر پیشرفت کند، لاجرم آزادی خواهی را با خودش به سیاست تحمیل می کند.
جالب آنکه تمام عوامل فوق در"ایران امروز" کم و بیش وجود دارند یا در حال شکل گرفتن اند. یعنی هم جامعه امروز ایران از نظر دینی و فکری و عقیدتی متکثر و متفاوت با مثلاً پنجاه سال پیش است، حکومتی در ایران سرکار است که هم مدرن است و هم در آن طبقه "مهان" و طبقه متوسط شهری در حال کشمکش جدی اند و هم اینکه سرانجام طیف گسترده ای از فارغ التحصیلان علوم جدید دانشگاهها در ایران وجود دارند که برای تداوم و تحقق پژوهش در رشته های علمی مطبوع خود (بر خلاف پروژه های بومی سازی و قشری سازی) محتاج فضای باز و غیر استکباری علمی اند که در آن آزادی تحقیق برای هر پژوهشگری تامین و تضمین شود.
ممنونم. نکته ی خيلی مهمی است.
پاسخحذفحتماً بين علم و ليبراليسم در روش، شباهتهای زيادی وجود دارد. به نظر من حلقه ی اشتراک آنها "تفکر انتقادی" است. به نظر می رسد کانت در "روشنگری چيست" پسر عمو های سياسی همان غولهايی را هدف قرار می دهد که پيش از آن فرانسيس بيکن در علم عليهشان تاخته بود.
اين بحث را می توان به بحث پيشين شما در مورد پوپر هم مربوط کرد. فلسفه ی علم پوپر بر فلسفه ی سياسی او تاثير گذار بود(اگر چه شايد آقای شفا مايلند عکس آن را صحيح بدانند)
جان استوارت ميل در اثبات لزوم "آزادی بيان برای اقليت" چنين استدلال می کتد که ای بسا حق با اقليت باشد. و مثالی که می زند مثال گاليله است. يعنی حق با گاليله بود اگر چه او تنها صدايی بود که می گفت زمين به دور خود و به دور خورشيد می چرخد.
تحلیل جالبی بود. اما مثل یک ایده ی خام، حسابی چکش کاری لازم دارد:
پاسخحذف1.آزادی خواهی مساوی است با لیبرالیسم؟
2.هر نوع تکثری به لیبرالیسم می انجامد؟ یا جوانه های لیبرالیسم را در خود دارد؟
3.لیبرالیسم زمینه را برای علم فراهم کرد یا علم زمینه را برای ظهور لیبرالیسم هموارتر کرد؟ یا دیالکتیک هر دو درست تر است؟
ممثلاً "استیو فولر" (استاد مطالعات علم) معقد است که نوعی تکثر گرایی حاضر در سیستم فتودالیسم اروپایی بود که باعث ظهور علم شد. نهاد علم را اساساً وابسته به ظهور نوعی تکثرگرایی نهادی در تاریخ اروپا می داند.
ممنون از هر دو کامنت بالا. جالب و دقیق اند.
پاسخحذف