۱۳۸۹ اردیبهشت ۲۸, سه‌شنبه

عدم تعين نظريه‌ها با مشاهدات

" مگسانند گرد شيريني" - سعدي به روايت كيارستمي

 گردش روزگار از اين ترفندها زياد در چنته دارد و يكي مثل من را وادار مي دارد در وبلاگ فلسفه علم (آن هم از نوع فيلتر شده اش) به جاي بستن آسمان با ريسمان يا آسمان به ريسمان چند كلمه اي راجع به فلسفه علم بنويسم. علت اين عدول از مواضع هم پستي با عنوان "عدم تعين نظريه با مشاهده" بود.

كساني كه فكر مي كنند من در اينجا مي خواهم به مثال درخشان آن پست نقدي وارد كنم و علاقه شان به نظريه پرواز مگس ها به قدري است كه باعث مي شود هيچ نوع مخالفتي را برنتابند  اين پاراگراف و پاراگراف بعدي را نخوانند. هدف من فقط تكميل آن پست است.

بايد توجه كرد كه اگر حقوق يكي از ابناي بشر – مثلاً رئيس جمهور كشوري (نظير زيمباوه) – در مملكتي (نظير زيمباوه) حفظ شود به معناي آن نيست كه حقوق بشر در آن كشور حفظ شده است. پس هر چند ما از لفظ "حقوق بشر" صحبت مي كنيم، منظورمان حقوق انسان ها ست و نه يك بشر. در فلسفه علم هم، هر چند اصطلاح عدم تعين نظريه با مشاهده مصطلح است، اما منظور عدم تعين نظريه ها با مشاهدات است.  هيچ نظريه اي به تنهايي دچار عدم تعين نمي شود! به اين ترتيب بايد – به صراحت  – اعلام شود نظريه ناشنوايي مگس ها در مقابل چه نظريه (يا نظريه هاي) ديگري قرار گرفته است، تا اصطلاح عدم تعين به صورت نامتعين به كار نرود. در توضيح پديده عدم پرواز مگس هاي بي بال در هنگام دستور پرواز دست كم سه نظريه رقيب وجود دارد:

١- نظريه ناشنوايي: مگس هايي كه بالشان را از دست مي دهند كر مي شوند (كه شرح آن در پست قبلي رفت).

٢- نظريه ماجولاريتي احترام در مگس ها: ماجول احترام گذاشتن به فرمان پريدن در مگس ها بر روي بال هايشان تحقق مي يابد (به اين ترتيب وقتي يك بال را از دست مي دهند كمي بي ادب و وقتي هر دو را از دست مي دهند واقعاً بي ادب مي شوند.)

٣- نظريه بالپر: بالپر خاصيتي است در جهان افلاطوني كه هر كس آن را داشته باشد تا قبل از سال ٣٠٠٠ پس از ميلاد مسيح اگر بگويند بپر مي پرد،  و بعد از سال ٣٠٠٠ ميلادي اگر بگويند بپر، عليه فرديد مقاله مي نويسد. مگس هايي كه بالشان را از دست مي دهند، بالپرشان را هم از دست مي دهند (يعني تا قبل از سال سه هزار نمي توانند بپرند و بعد از سال سه هزار نمي توانند عليه فرديد مقاله بنويسند).

به نظر مي رسد هر سه نظريه با شواهد مطرح شده در پست قبلي سازگار باشند و به اين معني اين نظريه ها در قبال آن مشاهدات نامتعين هستند. با توجه به اين كه نظريه دوم از هويت نظري "ماجول احترام" و نظريه سوم از هويت نظري "خاصيت بالپر" استفاده كرده اند، استفاده از نظريه اول اقتصادي تر است و بنا بر برخي اصول روش شناسيك بايد آن را انتخاب كرد.

در ضمن وارد شدن بحث مگس به مباحث فلسفه علم را بايد به فال نيك گرفت. ناكارآمدي مثال سنتي "همه كلاغ ها سياه هستند" كه از كتب غربي به عنوان نمونه تعميم استقرايي وارد فضاي فلسفه علمي ما شده بود بر همگان روشن است. چرا كه در ايران كلاغ ها هيچ كدام كاملاً سياه نيستند و معمولاً هم زير شكمشان خاكستري است (بر خلاف بريتانيا كه كلاغ هايش واقعاً سياهند). اما با توجه به اين كه مگس ها در اين جا همه سياهند و در انگلستان خيلي مگس وجود ندارد و با عنايت به پست قبلي پيشنهاد مي كنم مگس را به جاي كلاغ وارد ادبيات فلسفي خودمان بكنيم و دست از سر كلاغ ها برداريم. در ضمن روز ٢١ارديبهشت (روز قرار گرفتن پست قبلي در وبلاگ فلسفه علم) را در تقويم فلسفي به عنوان روز ملي مگس نامگذاري كنيم و هر سال در اين روز يك كلاغ را آزاد كنيم.

 

پي نوشت: اگر دست خودم بود نظريه سوم را انتخاب مي كردم. ولي متأسفانه دور افتاده است دست اصول (روش شناسيك)!

۲ نظر:

  1. با تشکر از دکتر نسرین
    باید اعتراف کنم وقتی پست قبل را می نوشتم نظریه ای که به عنوان نظریه رقیب به ذهنم رسیده بود این نظریه بود که مگس ها به وسیله بالهایشان میپرند و اگر بالهای آنها را بکنیم دیگر نمیتوانند پرواز کنند. ولی حالا که بیشتر فکر میکنم به نظرم میرسد که این نظریه اصلاً خلاقانه نیست و آنقدر مبتذل است که اصلاً ارزش ندارد آن را به عنوان یک بدیل زنده در نظر بگیریم. بنابر این درود بر نظریه بالپر.

    پاسخحذف
  2. شما که فلسفه میخوانید لطفاً به من کمک کنید و بگید این وبلاگ در چه مکتبی مینویسه!
    http://negative-particles.blogspot.com/
    ظاهرن نویسندهاش اقتصادخوان هستن اما معلوم نیست چجور مینویسن که از متن فلسفی هم سنگین تره. منتظر جواب هستم.

    پاسخحذف