يك خانم سرخپوستي هست به اسم رز كه، به دنبال عارضه قلبي برای مادرم، از طرف دولت كانادا موظف شده است به او در كارهاى خانه كمك كند. اوجين - شوهر رز - هم از بوميان آمريكاى شمالي است.
رز: مهدى، مي گم نكنه حالا كه دارى بر مي گردى ايران حملات اضطرابت عود كنه؟
من: امكانش كه هست ولي نگران نباش. بهش عادت دارم.
رز: به ايران يا حمله اضطراب؟
من: فكر كنم به هردو.
رز: به هر حال اوجين هم تا همين اواخر دچار اين حملات مي شد. پارسال كه براي مراسم رقص سالانه رفته بوديم شمال اونتاريو پزشك قبيله مون يك جوشانده برايش تجويزكرد كه از اون موقع به بعد ديگه اضطراب نمى گيره. درست كردنش كارى نداره. مي توني تو ايران هم درست كني. يك كاغذ بيار برات بنويسم.
من: رز، اميدوار بهت برنخوره ولي من چندان اعتقادي به طب هاى جايگزين ندارم.
رز: بهم بربخوره؟ خوشحال هم شدم. من و اوجين هم به طب هاى جايگزين اعتقادى نداريم . به همين دليل هم جوشانده هاى خودمون رو با اين قرص و كپسول ها عوض نمي كنيم.
هنوز قبايل سرخپوست وجود دارن؟! اگر اين خانم اومدن ايران اگر كه ممكن بود خوب ميشه كه بتونيم ببينيمشون!
پاسخحذف