يك خانم
سرخپوستي هست به اسم رز كه، به دنبال عارضه قلبي برای مادرم و تا پیش از درگذشتش،
از طرف دولت كانادا موظف شده بود به او در كارهاى خانه كمك كند
.
رز:
مهدي، اين بحث ها كه هفته پيش با محسن و رفقات راجع به مرگ مولف مي كرديد جدي بود؟
من:
بله رز. موضوع رو گرفتي؟
رز: خب
من هي مي رفتم و مي آمدم. ولي كل موضوع برام جالب بود. با توجه به اين كه آهي در بساط نداري و صبر هم كه نمي توني
بكني يواش يواش پول دربياري، مي خواستم يك پيشنهاد كاري بهت بدهم.
من:
كه راجع به اين موضوع درس بدم؟ رز، اين موضوع ديگه نخ نما شده. كلي آدم همين الان
دارن درسش مي دن. منو بابت اين موضوع استخدام نمي كنن.
رز:
پسر، تو مگه شش ماهه به دنيا آمدي؟ چرا صبر نداري مردم حرفشون تموم شه؟ ببين من مي
گم چون اين جا بر خلاف كشور تو مولف زياده، مي توني يك شركت بيمه بزني و بيمه
عمر مولف بفروشي. كارت حتمن مي گيره. به خصوص كه اين جا مردم با بيمه عمر راحت تر از طرفهاي شما كنار ميان.
مهدی، منظورت تدریس در مورد مرگه؟
پاسخحذفمولف مهمی اخیرا فوت شده؟
man ke chizi dastgiram nashod, moalef kie
پاسخحذفداستان همین چیزی دستگیر نشدن بود. بیچاره رز هم اگر هی نمی رفت و هی بیاد ، اگر آنجا که آن قظایا نخ نما شدند نبود . اینطور نقلش به میون نمیومد.
حذفاون هم به کدام میان؛ "به میان داستان دارایی نالایقان دارنده و پاپتیان داننده * "
*(فقیران فهیم هم میتونم بگم)
پ ن : از مینی مالییسم هم بهره ای دارد.