۱۳۸۸ مهر ۴, شنبه

درباب مزخرف گويي

هري فرانكفورت يكي از مهمترين فلسفه اي است كه در اين سالها در باب اخلاق در سنت فلسفه تحليلي مطلب نوشته است. او دكترايش را از دانشگاه جان هاپكينز در سال 1945 دريافت كرده (لازم به تذكر است كه پيش از دريافت دكترا، ليسانس هم داشته) و پيش از بازنشستگي (واقعاً) در دانشگاه پرينستون مشغول به تدريس بوده است.
سنتاً دو شرط براي اسناد مسئوليت اخلاقي در انجام يك عمل به يك فرد ضروري به نظر مي رسيده است. اول اين كه آن فرد به راستي مسبب يا علت وقوع آن عمل باشد و ديگر اين كه در انجام آن عمل مختار بوده باشد. معمولاً نيز اختيار اين گونه توضيح داده مي شود كه شخص بتواند (يا مي توانست) جز آن عمل كار ديگري هم انجام دهد. فرانكفورت در مقاله اي كلاسيك كه به سال 1969 در ‍ژورنال فلسفه به چاپ رساند (و البته تا اين لحظه هم به سرقت آكادميك متهم نشده است) با طرح يك آزمايش فكري در ضرورت شرط دوم ترديد وارد مي كند. لب كلام او اين است كه حتي اگر شرايط به شكلي طراحي شوند كه خروجي رفتاري يك شخص، چه تصميم به كاري داشته باشد چه نداشته باشد، ثابت بماند، باز هم او در حالتي كه واقعاً تصميم به انجام عمل گرفته است مسئول است. براي روشن شدن بحث مثال مي زنيم. يك جامعه غيرآزاد را تصور كنيد (مي دانم براي ما كه در آزادترين كشور جهان زندگي مي كنيم، اين كار سختي است). فرض كنيد در اين جامعه انتخاباتي برگزار مي شود ، در حالي كه نتيجه آن از پيش تعيين شده است (بله، اين هم فرض طاقت فرسايي است، لطفاً تحمل كنيد). در واقع چه راي دهندگان به نامزد مورد نظر حكومت راي دهند چه ندهند او انتخاب مي شود. اما نكته فرانكفورت اين است كه در حالتي كه را ي دهندگان واقعاً به او راي دهند مسئول اين انتخاب هستند و اگر راي ندهند مسئول نيستند (هرچند خروجي در هر دو حالت يكي است). پس ممكن است شما چاره اي جز انجام آن عمل كه انجام داده ايد نداشته باشيد ولي اين موضوع لزوماً مسئوليت اخلاقي را از شما ساقط نمي كند.
فرانكفورت از آن دسته فلاسفه اي است كه (مانند كارل پاپر مشهور به خاتم الفلاسفه) اعتبار، شهرت و ثروتي براي خود در خارج از دانشكده ها و حلقه هاي فلسفه تحليلي كسب كرده است و البته مانند بسياري از فلاسفه و غيرهم اين موقعيت را مديون مزخرف گويي است. او مقاله اي درباره مزخرف گويي نوشت و سپس آن را در سال 2005به صورت كتابي منتشر كرد كه به يكي از پرفروش ترين كتاب هاي آن روزها تبديل شد. در اين كتاب-مقاله فرانكفورت مفهوم مزخرف گويي را معرفي و تحليل مي كند.
نكته اصلي فرانكفورت اين است كه گرچه دروغگو (منظور هيچ شخص يا روزنامه اي نيست) عامدانه حقيقت را وارونه جلوه مي دهد و از اين رو نوعي تعهد حداقلي به حقيقت دارد مزخرف گو كوچكترين توجهي به حقيقت ندارد و حتي لزومي ندارد همه حرف هايش نادرست باشند. همه هم و غم مزخرف گو تحت تأثير قرار دادن مخاطب، فتيله پيچ كردن مخاطب، ضربه فني كردن مخاطب، ناك اوت كردن مخاطب، مقهور و مرعوب و منكوب كردن مخاطب است.
مزخرف گويي يكي از برجسته ترين جنبه هاي فرهنگي است كه ما در آن زندگي مي كنيم (اين جمله نقل قول مستقيم از فرانكفورت است و مدلول "ما" در عبارت "فرهنگ ما"، افراد منحطي چون خود اوست. اما صفحه كليد من دچار مشكل شده است و علامت " را نمي زند در نتيجه مجبور شدم اين جمله را خارج از " قرار دهم). هريك از ما سهم خودمان را در مزخرف گويي ايفا مي كنيم و البته تقريباً همه مان معتقديم توانايي تشخيص اين را داريم كه چه كسي مزخرف مي گويد. اما با اين حال يك نظريه منسجم درباره اين كه شر و ور يعني چه، چه كارايي دارد و چگونه نقش خود را در مناسبات اجتماعي ايفا مي كند نداريم. به دست دادن چنين نظريه اي به كمك بصيرت هاي فلسفي، روان شناختي، اجتماعي و تاريخي كاري است كه فرانكفورت در اين كتاب كرده است (و از قبل آن هم پول خوبي نصيبش شده).
مزخرف گو آگاهانه قواعد حاكم بر گفتگو را تغيير مي دهد و آن را به صورتي در مي آورد كه ديگر بحث از درستي و نادرستي محلي از اعراب نخواهد داشت. حتي جايي براي صدق نسبي يا ساخت حقيقت هم نمي ماند و موضوع ديگر اين نيست كه چيزي كه براي فردي درست است شايد براي فرد ديگري درست نباشد. ماجرا اين است كه هنگام مزخرف گويي قرار نيست حقيقت براي هيچكس – و از جمله مزخرف گو – روشن شود.
پرسش مهمي كه فرانكفورت مطرح مي كند اين است كه شرح با كفايتي از مفهوم مزخرف گويي تا چه حد وابسته به حالات ذهني گوينده است. مطابق برخي نظريه ها، ابراز يك گزاره نادرست شرط لازم در دروغ گفتن است؛ اما نظريات ديگري هم هستند كه ادعا مي كنند اگر گوينده باور به درستي گزاره اي داشته باشد و نقيض آن را ادا كند (مستقل از اين كه گزاره يا نقيضش كدام واقعاً درست است) دروغ گفته است. آيا همين وضعيت درباب مزخرف گويي هم برقرار است. آيا آن چه گفته هاي فردي را تبديل به چرت و پرت مي كند حالات ذهني اوست؟ تلاش او در مجاب كردن ديگران به جاي درگير شدن در يك مكالمه واقعي براي روشن شدن حقيقت؟
فرانكفورت به نكته اي در نحوه نوشتن ويتگنشتاين اشاره مي دارد. ويتگنشتاين از قول شاعري نقل مي كند كه سابق بر اين، معماران در كار قسمت هاي خارج از ديد عمارات همان دقتي را به خرج مي دادند كه در سردر و نما، چون بر اين باور بودند اگر چه كسي آن جاها را نمي بيند خدا كه مي بيند (از قرار در بعضي بلاد تعداد خداترسان رو به نزول گذاشته است). ويتگنشتاين اين قطعه شعر را شعار خود قرار داده است. در يك مقاله، كتاب، فيلم، سخنراني يا گفتگو هدف تنها به كرسي نشاندن جمله آخر نيست. از مزخرف گويي در هر قسمتي از نوشته و كلام بايد پرهيز كرد. چنان كه زماني فانيا پاسكال به او مي گويد "من مانند سگي كه زيرش گرفته باشند حالم گرفته است" و ويتگنشتاين دلخورانه پاسخ مي دهد: "مزخرف نگو! تو كه نمي داني حال سگي كه زيرش گرفته اند چگونه است" (مثل اين كه كليد " دگرباره كار مي كند). ويتگنشتاين، فابيا رابه دروغگويي متهم نمي سازد بلكه به او گوشزد مي كند از چيزي كه نمي داند صحبت نكند. آسمان و ريسمان به هم نبافد. چيزهاي بي ربط را به هم گره نزند. راست و پوست كنده بگويد به چه فكر مي كند و دليلش براي اين ادعا چيست.

۱۰ نظر:

  1. به نظر نمی رسد که این آزمایش فکری به این صورتی که مطرح شد، در آن شرط دوم تردید ایجاد کند. چرا که آن عملی که شخص انجام می دهد «یک رای به نامزد مورد نظر دادن است»، نه اینکه «نامزد مورد نظر را رئیس جمهور کردن». و چون «یک رای خود را به کسی دادن» یک امر اختیاری برای انتخاب کننده است، پس می توان گفت که حتی اگر بداند که این رای تاثیر گذار نخواهد بود مسؤولیت اخلاقی وی این است که به نامزدی که واقعا قبول دارد رأی دهد. لب کلام این است که «رئیس جمهور شدن یک شخص» فعل تک تک رأی دهندگان نیست (اگرچه اگر انتخابات واقعی باشد سهمی دارند ولی بازهم فعل یک شخص واحد نیست) و البته وقتی فعل آنها نباشد دیگر اختیار دربارة آن منتفی می شود. اما «انتخاب یک نامزد در انتخابات» یا فعل تک تک رأی دهندگان است و آن را مختارانه انجام می دهند. واقعا تصوری از یک فعل آگاهانه ولی اجباری به معنای واقعی، ندارم. آگاهی و اختیار دو روی یک سکه اند.

    پاسخحذف
  2. 1- من فکر می کنم در مثال مطرح شده یک چیز کم است و آن این که در حالت عمل اجباری تراشه ای در مغز ما کار گذاشته شده باشد که به محض این که ما شروع کردیم به نامزدی به جز نامزد مورد نظر حکومت فکر کردن آن تراشه عمل کند و تحریکی در مغز ما ایجاد کند که به رای دادن به نامزد حکومت منجر شود. در این صورت ما نمی توانیم کاری به جز رای دادن به نامزد حکومت بکنیم ولی این تأثیری در مسئولیت اخلاقی ما ندارد.
    2- یک سوال از دکتر نسرین: آیا در این جمله :
    هريك از ما سهم خودمان را در مزخرف گويي ايفا مي كنيم و البته تقريباً همه مان معتقديم توانايي تشخيص اين را داريم كه چه كسي مزخرف مي گويد.
    هم " صفحه کلید شما خراب شده بود؟
    3- یک پیشنهاد: این جمله"
    اجرا اين است كه هنگام مزخرف گويي قرار نيست حقيقت براي هيچكس – و از جمله مزخرف گو – روشن شود.
    این هم اضافه شود که: وقرار نیست حقیقت از کسی مخفی هم شود.

    پاسخحذف
  3. سلام.. امتحان می کنیم 1 2 3 ... امتحان می کنیم

    پاسخحذف
  4. در مملکت آزادانه ای که ما زندگی می کنیم چرا افرادی سعی می کنند با توسل به آسمان و ریسمان راجع به مزخرف گویی و مزخرف خوانی چیزهایی به هم ببافند تا بلکه دیگرانی از لا به لای این شر و ورها "حقیقت " مزخرف گویی و اهمیت آن را دریابند . پیوست :
    1- ترجمه bulshit به "شر و ور" عالی است .
    2- هری فرانکفورت کتاب جذاب قبلیش درباره عشق را به همسر اولش تقدیم می کند در حالیکه شر و ور را به همسر دومش . به نظر شما خودش توانایی تشخیص عمل مزخرف خودش را دارد؟

    پاسخحذف
  5. شما میگویید عمل رای دادن در این مثال اختیاری نیست در حالیکه هست. اینکه رای دهندگان مجبورند ریاست جمهوری یک فرد خاص(مثلا فرد الف) را تحمل کنند چه ربطی به این دارد که با اختیار خود دارند در کاغذهای رای نام یک کاندیدا را می نویسند!
    برای روشن شدن فرض کنید مغز رای دهندگان به وسیله امواج مغناطیسی طوری کنترل می شود که آنها همگی نام فرد الف را روی کاغذ رای مینویسند. آیا آنها باز هم مسئولند؟تفاوت مثال شما با این مثال در اختیار آدمها برای نوشتن نام فرد الف روی کاغذ است. به همین دلیل آدمها در این مثال از آنجا که مختار نیستند، مسئول هم نیستند در حالیکه در مثال شما چون مختارند مسئولند.

    پاسخحذف
  6. من هم فکر میکنم آن مثال یکم مشکل دارد.
    از ساجد و علی رضا هم ممنون چون هم به نظر میرسد مشکل این مثال را حل کرده اند هم مشکل انتخابات اخیر را (البته اگر مزخرف نگفته باشند!). توضیح اینکه به نظرم این سناریو هایی که دوستان میگویند ممکن است در انتخابات ایران اتفاق افتاده باشد. یعنی احتمالاً بهترین تبیینِ انتخابات همین است. چون از یک طرف بیشتر رای دهندگان فکر میکنند به موسوی (که رفتارش مثل مسعود ر. است) رای داده اند و از طرف دیگر "نظام اهل خیانت در آرای مردم نیست" و "تقلب به این بزرگی امکان ندارد". در نتیجه مشکل حل شد.
    باز هم بگویید فلسفه بدرد نمیخورد!

    پاسخحذف
  7. چون"ما در آزادترین کشور دنیا زندگی می کنیم" طبق برهان معرفت- جکسون- نمی توانیم مثال شما را درک کنیم، دستکم به نظر می رسد درک "کیفیت" زندگی در کشور مثال شما که مردم مزخرف می گویند و در انتخابات تقلب می شود ممکن نیست! مزخرف نیست که!؟

    پاسخحذف
  8. مثالي كه زدم بازسازي مثال فرانكفورت در سطح كلان است. منظورم از راي دهندگان تك تك ايشان نيست بلكه كل آنهاست؛ يعني فرض كنيم كل جامعه يك ارگانيزم است كه مي توان به كارها و تصميمات آن مسئوليت اخلاقي اسناد كرد (مثل وقتي كه مي گوييم جامعه آلمان در روي كار آمدن هيتلر مقصر بود). به اين ترتيب نرم افزار وزرات كشور نقش همان تراشه الكترونيكي فرانكفورت را ايفا مي كنند. اين براي عمار كلانتر و ساجد طيبي. اميدوارم ربط چيزها براي عليرضا هم كم كم روشن شود.

    پاسخحذف
  9. این نظر توسط نویسنده حذف شده است.

    پاسخحذف
  10. دکتر جان :
    تو كه نمي داني حال "سگي" كه زيرش گرفته اند چگونه است ...
    "مثل اینکه دکمه " باز هم کار کرد " ! قشنگ ترین و مانا ترین جمله نوشته ی خواندنی شما بود .

    پاسخحذف