۱۳۸۸ مهر ۱۱, شنبه

عجالتا

هوالحق
قبل از تفصیل ماجرا دو تا منبع معرفی میکنم برای کسانی که نمی دانم چرا فکر میکنند ماجرای هدف علم و نقش بنیادین آن در فلسفه علم را من از خودم درآورده ام(!) در حالیکه شاید بنیادی ترین آموزه پاپر باشد. در این دو منبع شما با ابعاد عمیقتری از ماجرا مواجه خواهید شد و چون که صد آمد نود هم پیش ماست.
1- فایرابند در 1962 مقاله ای مینویسد و برای اولین بار کلمه Incommensurability را به کار می برد. نام این مقاله Explanation, Reduction and Empiricism است. پاپر ادعا میکند که همه این حرفها را قبلا خودش گفته و با هم دعوایشان می شود که برای تفصیلش نه تنها می توانید به پاورقی خود فایرابند درمقاله اش (مجموعه مقالات فلسفیش را ببینید زیرا در ورژن اول مقاله این پاورقی موجود نیست) رجوع کنید بلکه تفصیل خواندنی آن را می توانید در کتاب Feyerabend's Philosophy نوشته Eric oberheim و نیز زندگی نامه خودنوشت فایرابند (Killing Time) بخوانید.
به راستی چه چیزی باعث می شود خاتم الفلاسفه ادعا کند همه آنچه فایرابند گفته بود را گفته (نگذارید به پای دغل بازیش لطفا). فایرابند شاگرد پاپر بود و پایان نامه اش را زیر نظر پاپر نوشته. می توانید چکیده ای از آن را در مقاله مفصل فایرابند تحت عنوان An Attempt at a Realistic Interpretation of Experience بخوانید و تعجب کنید.[یادم آمد که می توانید از اینکه من زیر نظر دکتر نسرین درباره فایرابند پایان نامه نوشتم هم تعجب کنید. اما گمانم چیزی که مرا به سوی دکتر نسرین کشاند این بود که هیچکدام برخلاف پاپر در فلسفه محافظه کار نبودیم. به راستی اگر نسرین نبود هرگز عظمت پوزیتیویسم را درنمی یافتم.]

2- پاپر و نوپاپریهایی مثل فایرابند، پوزیتیویستها و نیز کوهن را متهم به ذات گرایی در کشف گوهر علم میکردند. مثلا:
«... ضابطه ای را که من برای تمییز علم از متافیزیک آورده ام باید پیشنهادی برای مصالحه یا یک مواضعه دانست. چه بسا درباره ی شایستگی چنین مواضعه ای عقیده ها مختلف باشد. بحث و گفتگوی معقول بر سر چنین مسایلی فقط در میان کسانی باید برود که اهدافی مشترک داشته باشند. انتخاب آن اهداف در تحلیل آخر،منوط به تصمیم و توافق است و به صرف احتجاج عقلنی حاصل نمیشود. کسی که غایت علم را نیل به دستگاهی از گزاره های مسلم بدیهی الصدق می انگارد، مسلما پیشنهاد مرا نمی پذیرد... اهدافی که من در ذهن خود برای علم قایلم، غیر از اینهاست. اما به هر حال نمی کوشم که برای توجیهشان، آنها را اهداف حقیقی و ذاتی علم قلمداد کنم. این کار یعنی طرح نادرست مطالب و افتادن در دام تعصب پوزیتیویستی...»
برای دیدن همین مضمون در معارضات کوهن و فایرابند رجوع کنید به نامه های فایرابند به کوهن که بعد از مرگ فایرابند توسط هوینینگن هون کشف و منتشر شد.

این فقره هم جالب است:
«قواعد روش علمی کدام است و فایده آنها چیست؟ آیا می توان نظریه ای مدون درباره روش شناسی ایجاد کرد و این قواعد را در آن جا داد؟
هر کس به این سوالات به نحوی جواب می دهد که با طرز تلقّیش از علم سازگار افتد. کسی که همچون پوزیتیویستها تصور می کند علم تجربی دستگاهی از گزاره هاست که باید به معیارهایی منطقی، از قبیل معناداری یا اثبات پذیری وفا کند، جوابی دارد بسیار متفاوت با جواب کسانی (همچون من)...من برآنم تا قواعد یا ضوابطی به دست دهم که در طریق پژوهش یا اکتشاف علمی (به معنایی که در اینجا مورد نظر است)، راهنمای دانشمندان باشد
3- چه باک که گفتم دو منبع معرفی میکنم (و تازه وقتی شروع کردم به نوشتن می خواستم دومی دعواهای پاپر باشد با کوهن که در دو مقاله که هر دو به فارسی ترجمه شده متجلی است. آنجا، هم کوهن و هم پاپر بر وجوه مشترک جالبی از افکار شان تاکید میکنند. حد صحت این شباهتها البته بحث دقیقتری می طلبد که در آن دو مقاله نیامده). میخواهم یک نشانی دیگر هم بدهم. تفاوت مهم پاپر با پوزیتیویستها و نیز فایرابند و کوهن این است که او عمدتا و در وهله اول میخواهد بداند کدام گزاره ها را باید رد کرد و کدام را بایستی پذیرفت. به همین خاطر شروع بحث او از سه راهی فریز است. سه راهی فریز(محسوسات بالذات، تسلسل، جزم) کلا مربوط به پذیرش و رد گزاره هاست و کاری با معنای گزاره ها یا مفاهیم و نیز تغییر این معانی در نظریه های مختلف (CONTEXTUALISM) ندارد. (منطق اکتشاف علمی، 1384، صفحه 120). در نتیجه علم برای او مجموعه ای از گزاره هاست که ما مطابق روش پیشنهادی او می پذیریم. از سوی دیگر این روش مطابق دو بند بالا وابسته یا متناسب با تصمیم و مصالحهجامعه علمی است. نتیجه مستقیم: مجموع گزاره های مذکور (من در مقاله روزنامه گفته بودم محتوای علم) وابسته به هنجارها و روشهایی است که ما پذیرفته ایم. معقولیت این روشها نیز (مطابق نقل قول اولی که آوردم) وابسته به هدفی است که ما برای علم بر میگزینیم.
اینها را نباید از توافقی بودن گزاره های پایه جدا دید. حرف خاتم الفلاسفه این است که هیچ گزاره ای حتی گزاره های پایه را نمی توان بر اساس مشاهدات و محسوسات بالذات پذیرفت یا رد کرد. آنها تنها می توانند مورد توافق جامعه علمی قرار گیرند.[به اشکالاتی که به این نظریه میتوان گرفت و گرفته ام فعلا کاری ندارم]. در همین زمینه:
«در همین آغاز اذعان میکنم که کسب "معرفت راجع به امور واقع"، فقط از راه مشاهده میسر است ... لیکن این دریافت ما، و معرفتی که کسب کرده ایم، مجوز تصویب یا تثبیتهیچ گزاره ای نیست.» (همان، ص125)
«پذیرش گزاره های پایه، منوط به توافق یا عزم عالمان یا قبول آنهاست: از این جهت گزاره های پایه ازجنس مواضعات به حساب می آیند». قاعده این مواضعه همان روش علمی نزد پاپر است که تابع هدف جامعه علمی است: «چنان عزمی از شیوه قاعده مند پیروی می کند ... در هر علمی، باید نظرگاه داشت و مسائل نظری .
اصولا توافق بر سر رد یا قبول گزاره های پایه، در اثناء کاربرد تئوریها حاصل می شود: بلکه نیل به توافق، خود بخشی از کاربرد و امتحان هر تئوری است. توافق بر سر گزاره های پایه، مانند دیگر افعال ارادی، فعلی است غایتمند که ملاحظات نظری بسیار مسیرش را رقم می زند. » (همان، ص135و136)
«(1) استعمال لفظ مبنا کنایت آمیز است: مبنا هیچگاه محکم نیست. (2) نظرگاهی که اختیار کرده ام واقع گرا و عینیت گراست: کوشیده ام تا امتحان آمیخته به نقد را به جای ادراکات، مبنا قرار دهم. (3) دریافتهای مشاهداتی ما هرگز ورای حد امتحان نیستند؛ و همیشه از تئوریها آبستند. (4) "گزاره های پایه" در نزد ما "گزاره های آزمونی" اند و همچون تمامی زبان از تئوریها آبستند (حتی زبانهای به اصطلاح "پدیداری" نیز که عباراتی از قبیل "اینک اینجا سرخ" را مجاز می شمارند، از تئوریهایی درباره زمان و فضا و رنگ آبستن اند.) (آخر فصل پنج)
دیگه خسته شدم، نصف شبه بریم بخوابیم.

۶ نظر:

  1. علیرضا شفاه هم دانشکده ای سال بالایی من
    تو دقیقا یک مصداق عینی از مفهوم "جمهوری اسلامی" هستی. یک مقاله ی سیاسی (آن هم از نوع سیاست چاقو و باتوم و تجاوز) در صفحه اندیشه یک روزنامه چاپ کردی و بعد میگویی " اجازه دهید بحث بر سر مقاله من فلسفی باقی بماند و نه سیاسی" !!!. تو دقیقا همانطور می توانی خودت را "محصل فلسفه" بنامی که اربابت "معلم دانشگاه".

    پاسخحذف
  2. ای ول علی سروی. به نظر من هم وقیحانه ترین جمله ای که تو همه این ماجرا شفاه گفته همین جمله بود. کاش مقاله سیاسی چاپ کرده بود. یه فحشنامه تمام بود. به نظر من علیرضا همونقدر می تونه خودش رو با شرف بنامه که اربابش می تونه ایران رو آزادترین کشور دنیا بنامه.

    پاسخحذف
  3. سلام هم دانشکده ای های سال پایینی من
    1-من فقط خواستم حرمت این وبلاگ حفظ شود و به همین جهت با بدسلیقگیهایی که باعث می شد وسط این وبلاگ فلسفی خونریزی سیاسی بین بچه ها راه بیفتد مخالفت کردم. هرکدام از شما آزادید هرکجا که خواستید به من فحش سیاسی بدهید و با من معارضه کنید . من هم همان وقتی که خود را موظف به دفاع از انقلاب اسلامی دیدم پیه بدتر از اینها را به تنم مالیدم. باز هم پیشنهاد میکنم وسط وبلاگ خونریزی سیاسی راه نیندازیم. من حتی به حرمت دوستیها از گذاشتن هرگونه پست فلسفی و غیر فلسفی در دوران دشواری که بر ما حاکم است در این وبلاگ خود داری کرده بودم. در پاسخ به ای میل استاد عزیزم آقای دکتر نسرین که بوی سیاست می داد نوشتم سکوت در این شرایط بهترین راه حفظ دوستیهای من است. اما گویا شما قصد دارید مرا به جای رییس جمهور و رهبر ذبح کنید. موردی ندارد، هستیم!

    2- من هیچ اربابی ندارم ولی این تصور خیال شما رو راحت میکنه تا کمتر فکر کنید. چون آدم با دیوها بحث نمیکنه براتون راحت تره که من دیو باشم. اگر بگردید حتما راهش رو پیدا میکنید(زیادم ناموفق نبودید). به هر حال فلسفی فکر کردن کار سختیه! میدونم چون علی رغم میل شما زیاد فکر میکنم!

    3-ظاهرا این همه ی جوابی بود که به نوشته بالا و ادعای صرفا فلسفی من داشتید! اگر فلسفه پژوهش حقیقت است حاضرم این حقیقت که تصویر ارایه شده در ایران از افکار پاپر دچار نقصان است را به بحث بگذارم.

    4- منتظر جوابهای فلسفی ترتان نه به این کامنت و نه به مقالات و کامنتها و پستهای دیگرم بلکه به این پست هستم.

    پاسخحذف
  4. 1- شما میخواهید رهبر و رئیس جمهور را ذبح کنید
    2- من از انقلاب اسلامی دفاع میکنم
    3- من فقط دارم کار فلسفی میکنم
    4- به هیچ کدام از موارد بالا جواب ندهید فقط به حرفهای من در مورد پاپر جواب دهید


    نه آقای شفاه من حوصله اینجور فلسفیدن رو ندارم

    پاسخحذف
  5. عبدالکريم سروش۱۷ مهر ۱۳۸۸ ساعت ۲۳:۴۵

    هرکس من بعد به من فحش بده جوابشو ميدم! با توام آقای عليرضا شفاه!

    پاسخحذف
  6. برای سروش
    بحث فلسفی هم حاضری بکنی؟

    پاسخحذف