این پست را در تکمیل بند اول کامنت دکتر نسرین روی پست قبلی ام ، گذاشته ام:
مفهوم ناهم مقياسي از سال 1962 در فلسفه علم سر زبانها افتاد. در اين سال اين مفهوم توسط دو فيلسوف، فاير ابند و کوهن، به صورت مستقل و البته متفاوت معرفي شد. اولي در مقاله «تبيين، تقليل و تجربه گرايي»اين مفهوم را عليه شيوههاي يوزيتيوستي تقليل و تبيين (به خصوص با تقرير نيگل) به کار گرفت و دومي طي کتاب نافذ خود، «ساختار انقلابهاي علمي»، اين مفهوم را به نحوي به کار برد تا بتواند بوسيله ي آن چيستي انقلابهاي علمي را توضيح دهد. هرکدام از دو فيلسوف تقريباً تا پايان زندگي فلسفي شان در بسط و اصلاح اين مفهوم کوشيدند و البته هر يک آن را در سنت متفاوت فلسفي خود تعريف کرده و پيش بردند. در حالي که کوهن بي کم و کاست متاثر از ويتگنشتاين متاخر بود، فايرابند علاوه بر تاثير از ويتگنشتاين دوم، حلقه ي کرافت (به سرپرستي ويکتور کرافت و يکي از اعضاي سابق حلقه وين) و سپس فعاليت در سنت ابطالگرايي پاپر را در کارنامه خود داشت که اين تفاوت لاجرم منجر به تشکيل و بسط متفاوت مفهوم ناهممقياسي نزد آن دو شد.
سرچشمه هاي تاريخي « ناهم مقياسي»
آنگونه که مشهور است « ناهم مقياسي» اولين بار ايده اي در رياضيات بود که سرچشمه مفهوم اعداد اصم نيز شد و آن عبارت بود از اينکه در يک مثلث قائم الزاويه با اضلاع برابر نميتوان وتر را با يکي از اضلاع و يا هر کسري از آن شمرد. گويا اين مطلب را نخستين بار فيثاغوريان دريافتند و چون رياضيات و اعداد براي آنان جنبه ديني، سري و نيز سياسي داشت، کشف اين حقيقت به بحراني در ميان آنان بدل شد زيرا گمان مي کردند همه ي اعداد از يک پديده آمده اند و همه ي عالم از اعداد اما اکنون با کمياتي روبرو بودند که به هيچ وجه نميتوانست از واحد يا هر کسر يا ضريبي از آن به وجود آمده باشد. آنها اعضاي خود را مجبور ميکردند تا اين واقعيت را همچون سري مرموز در سينه خود نگه دارند. در قصه ها آمده است که مجازات فاش کننده اين راز غرق شدن در دريا بود. اما قصه تازه تري نيز هست که ميگويد استفاده ي مدرن اصطلاح « ناهم مقياسي» بر ساخته گفتگويي ميان کوهن و فايرابند در خيابان تلگراف کاليفرنيا در برکلي است که حول و حوش 1960 به وقوع پيوسته است (ابرهايم، 2005، 365). به هر حال چنانکه فايرابند ميگويد پيش نويس کتاب کوهن را در 1960 يا 1961 خوانده و ميدانيم که رهنمودهاي درخوري هم به کوهن داده است (فايرابند، 1995). از سوي ديگر کوهن مينويسد: «من معتقدم که توجه فايرابند و من به «ناهم مقياسي» مستقل بوده است و من خاطره ي نه چندان روشني از پل دارم که گويا آن را در دست نوشته پيش نويس من [از کتاب ساختار] پيدا کرد و به من گفت که او هم [عبارت ناهم مقياسي را] به کار گرفته است» (کوهن، 1982، 684).
هر چند که اين مفهوم را توماس کوهن و پل فايرابند به فلسفه علم وارد کردند اما مدتها پيش از آن اين مفهوم در علوم انساني وارد شده بود. کوهن معتقد است که ناهم مقياسي مهمترين نوآوري او در کتاب ساختار است؛ اما آگاسي که از اين ادعاي کوهن «دچار سردرگمي» است اين ايده را از آن دوهم دانسته و ميگويد: «کلمه [ناهم مقياسي] بر ايده مهمي دلالت دارد که دوهم آن را در برخي جزئياتش شرح داده است. و آن اينکه ما نظريه هاي قديمي را حتي پس از آنکه منسوخ شدند فراموش نميکنيم» (ابرهايم، 2005، 365). آگاسي تاکيد ميکند که همه ي اعضاي «حلقه کنانت» از جمله کوهن به خوبي با آثار دوهم آشنا هستند (ابرهايم، 2005، 365). به وضوح آشکار است که آنچه آگاسي از دوهم نقل کرده فاصله زيادي با مفهوم «ناهم مقياسي» نزد کوهن (و نيز فايرابند) دارد. شاگردان پاپر از جمله آگاسي تلاشهاي زيادي را صرف کردند تا از اضمحلال انديشه هايشان در اثر نفوذ اين مفهوم جلوگيري کنند اما يقيناً موفق ترين دفاع از ابطالگرايي از آن لاکاتوش دوست نزديک فايرابند و پيرو اصيل و وفادار پاپر بود. او به جاي انکار يا تاويل نادرست مفهوم «ناهم مقياسي» تلاشهاي ارزشمندي به خرج داد تا بتواند فلسفه ابطالگرايانه اي براي دوران پس از ظهور اين مفهوم باز تعريف کند.
از سوي ديگر «اشتراوس ژاکوبس» اخيراً با رد ادعاي آگاسي اين نظر را طرح کرده که هم کوهن و هم فايرابند ايده «ناهممقياسي» را که از آن «مايکل پلاني» بوده به اسم خود جا زده اند! (ابرهايم، 2005، 366). در اين حال ابرهايم معتقد است که هر چند شباهتهايي ميان مفهومي از «ناهم مقياسي» که در سال 1958 توسط پلاني بسط داده شده با مفهوم مورد نظر کوهن وجود دارد، اما کوهن در طرح اين مفهوم بيش از هر کسي مديون «لودويک فلک» است (ابرهايم، 2005، 366) و در اين رابطه هيچ گونه پنهان کاري نيز به خرج نداده، بالعکس ضمن ابراز تشکر از او در کتاب خود بيان داشته که از وي تاثير فراوان گرفته و جاهايي نيز مستقيماً به او ارجاع داده است. دين کوهن به فلک علاوه بر مفاهيم ديگرش مانند «پارادايم» که با «سبک تفکر» فلک قرابتهايي دارد مستقيماً به مفهوم «ناهم مقياسي» مربوط است. کتاب «اصول و بسط يک واقعيت علمي» اثر فلک که نخستين بار در سال 1953 انتشار يافت درباره تغيير مفاهيم در طول زمان بحث ميکند. کوهن حتي برخي از مثالهاي مورد استفاده فلک را در کتاب خودش آورده تا تغييرات مفاهيم را بنماياند(ابرهايم، 2005، 366).
اما اينجا راهي به عقب تر باز ميشود. بيشک تغيير مفاهيم به تنهايي مقصود کوهن از «ناهم مقياسي» را بيان نميکند. بلکه تنها در پرتو توجه کوهن به «روانشناسي گشتالت» است که مفهوم مذکور معناي خودش را به درستي باز مييابد. جالب اينکه هم فلک و هم کوهن هر دو بر نظريه بار بودن مشاهدات به عنوان نتيجه اصلي بررسي تصاوير گشتالتي تاکيد کرده و هر دو از «ولفگانگ کوهلر» در اين زمينه سپاسگزاري کرده اند (ابرهايم، 2005، 366).
فلک در 1927 اصطلاح «ناهم مقياس» را براي توضيح تفاوتهاي اصول «تفکر پزشکي» و «تفکر علمي» به کار برده است و نيز آن را در 1935 براي توضيح جايگزيني مفاهيم در انتقال از يک نظريه به نظريه ديگر به کار گرفته است (ابرهايم، 2005، 367). کوهن به عنوان کسي که در ترجمه و انتشار کتاب اخير الذکر فلک به انگليسي نقش موثر داشته تاکيد ميکند که کشف «ناهم مقياسي» بوسيله ي او سالها پيش از آنکه کتاب فلک را در 1949 يا 1950 بخواند روي داده بود و در واقع همين کشف او را به سوي فلک کشانده است. او در ضمن تاکيد ميکند که در آن زمان بيش از هر چيز درگير خواندن آثار کوهلر و کافکا در روانشناسي گشتالت بوده است (ابرهايم، 2005، 367).
از سوي ديگر در حالي که پرستون ايده «ناهممقياسي» فايرابند را محصول بدفهمي «تحقيقات فلسفي» ويتگنشتاين ميشمرد (پرستون، 1997، 23)، خود فايرابند در توضيح نحوه ی شکل گيري اين مفهوم در انديشه اش به شدت با فيلسوفاني که تحت تاثير ويتگنشتاين به اين ايده روي آورده اند مرزبندي ميکند:
«در يک کلام: جمله هاي مشاهدتي نه تنها باردار از نظريه ها هستند (ديدگاه تولمين،هانسون و به طور واضحي نيز کوهن) بلکه تماماً نظري هستند و تمايز ميان جملات مشاهدتي (به اصطلاح حلقه وين «جملات پروتکل») و جملات نظري تمايزي کارکردي است و نه يک تمايزمعنايي؛ هيچ «معناي مشاهدتي» ويژه اي وجود ندارد. بنابراين همزمان با هنسون («الگوي اکتشاف علمي» هنسون در 1958 چاپ شد) و چهار سال پيش از کوهن آموزه اي را صورت بندي کردم که شکل ضعيف تر آن بعدها عمومي شد»(فايرابند، 1993، 12-211).
او تصريح ميکند:
«... در حالي که تولمين و هنسون از تحقيقات فلسفي ويتگنشتاين تاثير پذيرفته بودند، نقطه ي آغاز و پايان من ايده اي بود که در حلقه وين بسط يافت و من آن را گفتم» (فايرابند، 1993، 212).
اما او در جاي ديگر ميگويد که تحت تاثير سوالات استادانه اليزابت آنسکومب در مباحثه اي درباره ي آثار ويتگنشتاين «... حدس زدم که چنين اصولي نقش بسيار مهمي در علم بازي ميکنند، و ممکن است در خلال انقلابها تغيير کنند و بنابراين روابط استنتاجي ميان نظريه هاي قبل از انقلاب و پس از انقلاب ممکن است منتفي شود. من اين نسخه ابتدايي « ناهم مقياسي» را در سمينار پاپر (1952) و نيز نزد گروه کوچکي از افراد در آپارتمان آنسکومب در آکسفورد (همچنين در 1952 با حضور گيچ، فن رايت و ال. الهارت) تشريح کردم اما توانايي آن را نداشتم در هيچ کدام از آن موقعيتها شوق وشوري برانگيزم»(فايرابند1993، 260).
به هر حال فايرابند مفهوم ناهم مقياسي خود را در مقاله 1962 اظهار ميکند و بوسيله آن به نگرش نيگل درباره ي شرايط صوري تقليل حمله ميکند. نيگل اين بحث را در فصل يازدهم «تقليل نظريه ها»، آورده است. در همان فصل نيگل «کلهاي منفرد» يا «واحدهاي ارگانيک» (واحدهايي که قابل تقليل به اجزايشان نيستند) را طي هفتاد صفحه از کتابش بررسي کرده است. نيگل در اين باره مستقيماً به «کوهلر» ارجاع داده است! در حالي که کوهن از طريق پلاني، فلک و ويتگنشتاين که هر سه تحت تاثير عميق کارهاي کوهلر در روانشناسي گشتالت بودند قرار گرفته است، فايرابند پيش از 1962 با پلاني يا فلک و آثار آنها آشنا نبوده است. کوهلر در کتابي که در 1920 درباره ي ارتباط مفاهيم «ذهني» و مفاهيم «مادي» نوشته است عبارتي دارد که در ترجمه ي انگليسي آن کلمه ي « ناهم مقياس» در صفحه اولش ديده ميشود! در حالي که در اصل آلماني کتاب اثري از "Inkommensurable" نيست و ميتوان گفت که اين کلمه محصول ترجمه اليس است! از همه اينها عجيب تر اينکه نيگل دقيقاً همين عبارت شامل کلمه « ناهم مقياس» را از کوهلر نقل کرده است و فايرابند نيز در انتهاي مقاله ي 1962 تلاش ميکند تا مسئله ي مفاهيم «ذهني» و «مادي» را از طريق مفهوم ناهممقياسي حل کند. او بعدها مکرراً اين مسئله را هم پاي بحث ناهم مقياسي طرح کرده است (ابرهايم، 2005، 374). ابرهايم بر اين اساس احتمال ميدهد که فايرابند از طريق ديدن عبارت کوهلر در کتاب نيگل به سمت طرح مفهوم «ناهم مقياسي» براي نقد فلسفه علم پوزيتيوسيتي کشيده شده باشد!* (ابرهايم، 2005، 374)
* براي شرح کاملي از اين حدس و دلايل آن رجوع کنيد به (ابرهايم، 2005)
منابع:
Feyerabend, P. (1993). Against Method. Outline of an Anarchistic Theory of Knowledge. London, Verso
Feyerabend, P. (1995). "Two Letters of Paul Feyerabend to Thomas S. Kuhn on a Draft of The Structure of Scientific Revolutions." P. Hoyningen-Huene (ed.). Studies in History and Philosophy of Science 26: 353-387
Kuhn, T. (1982). "Commensurability, Comparability, Communicability." PSA 1982. Proceedings of the 1982 Biennial Meeting of the Philosophy of Science Association. P. D. Asquith and T. Nickles (eds.). East Lansing, Philosophy of Science Association: 669-688
Preston, J. (1997). Feyerabend. Philosophy, Science and Society. Oxford, Blackwell
Oberheim, E. (2005). "On the historical origins of the contemporary notion of incommensurability: Paul Feyerabend's assault on conceptual conservativism." Studies in the History and Philosophy o f Science 36: 363-390
1- پوپر رئالیست است و باید آراء او را در کل آثارش بیابید نه در دو تا پاورقی!
پاسخحذف2- قراردادگرا لزوماً نسبی گرا نیست.
3- بحث قراردادگرایی پوپر در مورد جملات پایه که مطرح کردید (هم در اینجا و هم در آن مقاله بی مناسبت!) مأخوذ از تفسیر غلط زیباکلام در درسهای فلسفه علم است.البته پوپر قراردادگراست ولی نه به معنایی که زیباکلام "می خواهد". این تنها قراردادگرایی پوپر هم نیست که فکر کرده اید کشف بزرگی کرده اید. پوپر اساساً در کل روش شناسی قراردادگراست.
4-گفتنی است: فقط مرکز سیاستگذاری چیزهای عجیب و غریب ندارد. از این چیزها زیاد است . مثلاً جامعه اسلامی "دانشجویان" کلی اعضاء غیردانشجو دارد. البته عیب ندارد "قرارداد" است.
هوالحق
پاسخحذفبرای ناشناس:
1- عزیزم! من کجا گفتم پاپر (نه پوپر!)رئالیست نیست؟ پست قبلی ونیز پاسخ به کامنت دکتر نسرین در پست قبلی مرا دوباره با دقت بخوان.
2- رفیق شفیق! من قراردادگرایی پاپر را به نسبی گرایی ربط دادم؟(البته ممکن است مرتبط باشد!)
3- در مورد بند سوم نظرت به قول بچه ها "پا کارتم اساسی!" پاپر اساسا در کل روش شناسی قراردادگراست. بیا اصلا اینو تیترش کنیم:
«پاپر در کل روش شناسی اش قراردادگراست»
4- باز که سیاسی شد؟!
1- اسم كوچك پولاني در اين متن بايد "مايكل" باشد. او شهروند مجارستان، اتريش و انگلستان بوده و در همه اين كشورها مايكل، مايكل خوانده مي شود. اين عادت فرانسوي هاست كه روي آدم يك اسم ديگر بگذراند و مثلاً مياكل را ميشل بخوانند!
پاسخحذف2- هنوز روشن نشده است تلقي كوهن و فايرابند از نا هم مقياسي اساساً چه تفاوتي با هم دارد. در اين متن صرفاً به اين نكته اشاره شده كه هر يك از اين دو فيلسوف،اين مفهوم را براي به دست آوردن نتيجه اي متفاوت خرج كرده است. آيا مثلاً كوهن نمي توانست با تلقي فايرابندي از نا هم مقياسي به آن جايي كه مي خواست در كتاب ساختار برسد؟
برای دکتر نسرین:
پاسخحذفممنون از توجهتان
1-این اشتباه در ترجمه از من بوده نه از فرانسویها. لذا از جناب پولانی، فرانسویها، اتریشیها ، مجارها و انگلیسیها و نیز دیگر حضار(!) عذر خواهی میکنم! :)
متن رامطابق تذکر جنابعالی تغییر دادم.
2-آنچه من در بالا آوردم صرفا پیشینه تاریخی مفهوم ناهم مقیاسی بود. روی چشم! پست بعدی را درباره مقایسه ناهم مقیاسی نزد کوهن و فایرابند مینویسم.
3-ارادات خاصه!
"روی چشم! پست بعدی را درباره مقایسه ناهم مقیاسی نزد کوهن و فایرابند مینویسم."
پاسخحذفمثله این که علیرضا به سفارشی نوشتن خیلی عادت کرده هر موضوعی که سفارش بدی بلافاصله مطلبش رو برات می نویسه. علیرضاشفاه! فکر کنم اشتباه گرفتی اینجا وبلاگه نه روزنامه!
1- مثل اینکه خیلی علاقه دارید در همه چیز حتی تلفظ اسامی از زیباکلام تقلید کنید!و مثل او و محبوبش احمدی بر سر هر مطلب بی اهمیت لجاجت کنید و این لجاجت را نیز به "صراحت" بیان کنید و این را یک "موضع محکم" تلقی کنید!در مورد تلفظ "پوپر" یا "پاپر" به مقدمه کتاب مصاحبه جیانکالرلو بوزتی با پوپر (یا پاپر) ترجمه پایا مراجعه کنید.البته اگر در به تبع زیباکلام، بدجوری از پایا بیزارید. می توانید به فرهنگ تلفظ اسامی خاص مراجعه کنید.هر چند در کل اهمیتی ندارد.
پاسخحذف2- تأکید مجدد: پوپر، رئالیست است به این معنا که نسبی گرا نیست. خود پوپر (یا پاپر) صریحاً نسبی گرایی را رد می کند. حالا ممکن است شما معتقد باشید حرف های او به نسبی گرایی می انجامد. پس یا او اشتباه می کند یا شما (یعنی زیباکلام) دیدگاه او را نفهمیده است.شق دوم درست است. برای این منظور کتاب جامعه باز را بخوانید و فقط به فصل اول منطق اکتشاف بسنده نکنید. شما موضع "عقل گرایی انتقادی" وی را با "نسبی گرایی" خلط کرده اید. او در این موضع تنها نیست. بارتلی هم با وجود نقدهای زیادی که به او دارد در این موضع با او هم داستان است. او هم نسبی گرا نیست!
4- "باز که سیاسی شد؟!" "شد"؟!!! یا "بود" و "همیشه هست"؟ مثل اینکه شماخودتان هم به حرف های فایرابند اعتقاد ندارید؟ شاید هم فقط در مورد دیگران اعتقاد دارید؟
سلام. وبلاگ بسيار جالبي داريد. اگر اجازه بديد لينكتون رو در وبلاگم قرار بدم. شما هم اگر مايل بوديد لينك من رو در وبلاگتون قرار بديد خوشحال ميشم (يه خبر بهم بديد)
پاسخحذفبا سپاس
هوالحق
پاسخحذف1- "ناشناس" عزیز! لحن ایدئولوژیک شما از موانع گفتگو میان ماست. به ویژه که هر بار به جای اینکه کامنت بگذارید بیانیه صادر میکنید. در خلال بیانیه تان هربار به من تهمت هم میزنید! یقینا از من ژورنالیست تر هم هستید(بالاخره ما خودمون اهل بخیه ایم و جنس رو میشناسیم :) ).
2-آقای/خانم "ناشناس"! رئالیست بودن الزاما مغایر نسبی گرا بودن نیست. فایرابند رئالیستی دو آتشه است (و آنرا عمدتا از پاپر به ارث برده است). تا آنجا که چرچلند تحت تاثیر او رئالیسمش را سامان میدهد. با اینهمه او در دوره دوم فکریش صریحا نسبی گرا است. من نگفتم پاپر رئالیست نیست و نگفتم نسبی گراست. گفتم:
« برخلاف ادعای پایا رئالیست بودن پاپر ردی بر نسبی گرایی نیست بلکه حتی موضع خود او بوی نسبی گرایی میدهد».نمیدهد؟
3-مگر خودت نگفتی پاپر قراردادگراست؟ علی پایا در همان مقاله موضع پاپر را موضعی علیه قرارداد گرایی میخواند! بابا بی خیال. اوضاع درام تر از این حرفهاست! من نمیخواهم بعضی روضه ها را فاش بخوانم. حقیقتا توصیه میکنم بهت که بی خیال!
4-من نه پاپری ام نه فایرابندی و نه کوهنی و نه چیز دیگر. اولین درس فلسفه این است:از همه بیاموز و مقلد هیچ کس نباش!
-جامعه باز فلسفه سیاسی پاپر را شرح میکند و خوب نیست آدم مثل بیشتر افراد در ایران آرای فلسفه علمی پاپر را از روی جامعه باز یاد بگیرد(اگر امکان پذیر باشد!). یقینا در این مناظره «منطق اکتشاف علمی» جایگاه ویژه ای دارد و نباید از آن گذشت. با اینهمه صرف اسم آوردن از یک اثر منجر به بحث علمی نمیشود. حقیقتا و بدون اینکه طعنه بزنم دوست دارم فکت بیاورید تا بحث بهتری صورت بگیرد.
درمورد قسمتهای خله زنکی کامنتت اول چیزهایی نوشتم اما پاک کردم و ترجیح دادم در دام عملیات روانی شما نیفتم و بحث از علی پایا به سمت دیگران منحرف نشود. آسیاب به نوبت!
پاسخحذفهر چند ايران پيش از اين نيز در ردههای پايانی جدول ردهبندی آزادی مطبوعات در جهان قرار داشت، در گزارش سال جاری گزارشگران بدون مرز ايران به «پشت دروازه سه کشور جهمنی برای آزادی مطبوعات يعنی ترکمنستان، کره شمالی و اريتره» رسيده است.
پاسخحذفدر جدول ردهبندی آزادی مطبوعات در جهان اين سه کشور پس از ايران به ترتيب در ردههای انتهايی قرار گرفتهاند و بدترين وضعيت را از نظر آزادی مطبوعات به خود اختصاص دادهاند.
در جواب شما به ناشناس این جمله جالب بود" لحن ایدئولوژیک شما از موانع گفتگو میان ماست." ... آفرین. این یکی از آموزه های پاپر علیه ایدئولوژی اندیشی است. همان چیزی که در جواب نامه سروش به مسخره گرفته بودی.
پاسخحذفشما همه چیز را باهم قاطی می کنید. من نگفتم پوپر قراردادگراست. گفتم در "روش شناسی" قراردادگراست. او صریحاً مخالف قراردادگرایی است. در همان منطق اکتشاف هم این را گفته:
پاسخحذفI regard conventionalism as a system which is self-contained and defensible. Attempts to detect inconsistencies in it are not likely to succeed. "Yet in spite of all this I find it quite unacceptable
قراردادگرایی پوپر در روش شناسی حکایت دیگریست و دلایلی دیگر دارد. نسبی گرایی هم نیست "بوی" ! آن را هم نمی دهد. همانطور که دکتر نسرین گفت معنای نسبی بودن در اینجا چیز دیگریست. وگرنه لابد کانت هم نسبی گراست. پوپر این همه مطلب علیه نسبی گرایی دارد اینقدر می فهمیده که متناقض حرف نزند. سر پروژۀ truthlikeness خودش را جر داد چطور نسبی گراست یا متمایل به آن است.
در ضمن ما "مناظره" نمی کنیم. "گفتمان" می کنیم. "مناظره مال سال 57 تا 60 است.
سلام.
پاسخحذفيه نکته ي غيرفلسفي خواستم بگم و اون اين که گفتمان معادل discourseاست و به لحن و فضاي متن برميگردد و هيچ ربطي به صحبت کردن ندارد که بعد بياييم فعل «گفتمان کردن» بسازيم.
برای رضا:
پاسخحذفاین نکته غیر فلسفی شما نیاز به یک توضیح دارد:
discourse
• noun /diskorss/ 1 written or spoken communication or debate. 2 a formal discussion of a topic in speech or writing.
• verb /diskorss/ 1 speak or write authoritatively about a topic. 2 engage in conversation
اما :
context
–noun
1.
the parts of a written or spoken statement that precede or follow a specific word or passage, usually influencing its meaning or effect: You have misinterpreted my remark because you took it out of context.
2.
the set of circumstances or facts that surround a particular event, situation, etc.
3.
Mycology. the fleshy fibrous body of the pileus in mushrooms.
اما از اینها گذشته یک توضیح فلسفی:
" ...
هيچ ربطي به صحبت کردن ندارد که بعد بياييم فعل «گفتمان کردن» بسازيم. "
زیاد مطمئن نباش. به قولی "ما کردیم شد". یاد یکی از شعرهای رضا براهنی افتادم که واژۀ "کلاغیده شدن" را برای ریدن کلاغ روی کسی به کار برده بود. حالا تو بگو نمیشه هیچ ربطی نداره.!!
البته همه اینها به کنار حرف اصلی اینکه یاد صحبت مهندس بازرگان افتادم. یکی از خانم های مجلس اومد بهش گیر داد. بازرگان هم حاضر جواب بود پشت تریبون گفت: "اونکه به ما نریده بود کلاغ ]…[ دریده بود"!!!
واژه گفتمان معانی مختلف و متعددی دارد؛ برخی از محققان و مترجمان گفتمان را معادل (Discourse)، بررسی سیستماتیک یک موضوع مشخص به کار برده اند. وبرخی ان را به معنای کلام، رای و عقیده می دانند و ...(فرهنگ علوم سیاسی، سازمان اطلاعات و مدارک کلی کشور، ص 17)
پاسخحذفسردستي بنويسم و اين که:
پاسخحذفيکم. بد نبود از فضايل خويش بيشتر ميگفت که من هم متقاعد ميشدم به بازرگان ميماند.
دوم. بهتر بود باز از سرنوشت شعر براهني چيزکي ميدانست و دست کم از بي رونقي آن چيزکي شنيده بود تا چنين قياس نميکرد.
سوم. کاش اندکي درباره ي خصلت جمعي زبان شنيده بود تا اين اندازه به کاربردهاي خودش مطمئن نميشد(بد نبود ويتگنشتاين متاخر بخواند و برهان زبان خصوصي آن را تمرين کند).
چهارم. شايد اگر اندککي شم زباني داشت ميدانست که «ما» به جمع اشاره ميکند و نه خود او به تنهايي. شايد هم دليلش پنج باشد که:
پنجم. اخلاق و ادب پيشزمينه ي بحث است نه فرع بر آن. و اين البته با کتاب و مفاله به دست نمي آيد.
ششم. اين دو پيوند را مميگذارم که اگر حوصله داشت ببيند، گو اين که سر اثبات چيزي ندارم و مهمتر آن که فرصتش را هم نه. اينها را هم تنها به اين جهت ميگذارم که ببيند، شايد که از نخوتش بکاهد:
http://imayan.blogsky.com/1387/11/19/post-771/
http://en.wikipedia.org/wiki/Discourse
یک کامنت گذاشتم به این بزرگی! لعنتی پرید! خلاصه اش را دوباره سردستی مینویسم:
پاسخحذفپاپر قراردادگرا نیست یعنی چطوری نیست؟ روش علمی که قراردادی است. گزاره های پایه که متکی به تصمیم جامعه علمی است. هدف علم را که ما انتخاب میکنیم. علم که مجموعه گزاره هایی است که مطابق روش قرارداد شده علمی تلقی شده اند و تابع هدفی است که ما برای علم برگزیده ایم...!!!
پی نوشت:
1-من حسین را نمیشناسم اما آنچه "ناشناس" درباره او نوشته سرشار از خشونت و حاوی توهین وقیحی نسبت به او بود. ظاهرا ایشان نگران توهین به دیگران بود!امیدوارم درستش بکند.
2- گفتمان را داریوش آشوری برای دیسکورس در معنایی که فوکو به کار میبرد وضع کردوگرنه کلمه گفتگو کفایت میکرد. استفاده از این کلمه به صورت فعلی مبتذل ترین مصداق قلمبه گویی است.
3- آنچه برخی برای زبان تجویز کرده اند زبان را (مثل خیلی چیزهای دیگر) روسپی کرده است. نیچه تیزبین بود:«اینکه هرکس خواندن تواند آموخت نه تنها نوشتن که اندیشیدن را تباه خواهد کرد».
1- پس اگر کسی معتقد بود پوپر مخالف قراردادگرایی است، چندان خطا نگفته است که مورد عتاب قرار گیرد. ادعای صریح پوپر در مورد خودش را مطرح کرده است.
پاسخحذف2- اینکه "شما" معتقدید در عین اینکه او به صراحت قراردادگرایی را رد می کند، قرارداد گراست، نشان می دهد که |شما| فلسفه پوپر را متناقض می دانید. خوب این ادعای خیلی بزرگی است چون نشان دادن تناقض در یک دیدگاه فلسفی حمله بنیان کنی است. ولی به همان اندازه که ادعای بزرگی است دشوار است. راه متواضعانه تر همین است که شما تازه در پیش گرفته اید. "چطور" می شود اینطور می شود؟!
3- آیا هر وقت "انسان" چیزی را "انتخاب" کرد یا در موردی "تصمیم" گرفت، "قرارداد" کرده است؟ اینکه "هدف علم را که ما انتخاب میکنیم"، به معنی این است که "قرارداد" می کنیم؟ مثلاً شما اگر بخواهید بیایید آی پی ام چند راه دارید ، قرار داد می کنید؟اگر این طور باشد که همه مکاتب فلسفی قراردادگرا هستند! چون همه از یک مبانی شروع می کنند! شاید شما چنین بگویید ولی پوپر این را نمی گوید. اینکه چطور؟ بر می گردد به موضع رئالیستی و عقل گرایی انتقادی پوپر، خوشبینی معرفتی epistemic optimism او، و در نهایت "اخلاق" (همونی که من ندارم). چه طوریش را باید در آثار وی خصوصاً منطق اکتشاف، objective knowledge، و جامعه باز (اگر بدت نیاید) ببینید. خصوصاً در مورد پوپر، روش شناسی وی به دیدگاه سیاسی او ارتباط نزدیکی دارد: روش شناسی را طوری طراحی کنم که مارکسیسم، "علمی" نشود!
1. "من هم همان وقتی که خود را موظف به دفاع از انقلاب اسلامی دیدم پیه بدتر از اینها را به تنم مالیدم."
پاسخحذف2. " ناشناس عزیز! لحن ایدئولوژیک شما از موانع گفتگو میان ماست."
برای ناشناس
پاسخحذف1-پاپر قراردادگراست. عقل حکم میکند که دم خروس را بر قسم حضرت عباس ترجیح دهیم. اگر من بگویم طرفدار پر و پا قرص علی پایا هستم شما باور میکنید؟ وقتی میپرسم "چطور ممکن است؟" فروتنی نمیکنم، محاجه میکنم. میدانم که ممکن نیست و البته گوشم را تیز کرده ام تا شاید چیزی بشنوم که هرگز ندانسته بودم. هنوز هم منتظرم اگر چیزی باشد. چطوری به پاپری که همه چیز علم را از هدف تا محتوا تابع تصمیم و توافق جمعی میداند نگوییم قراردادگرا؟ (یعنی مجبوریم بگوییم!)
2- اولا نشان دادن تناقض در یک دستگاه فلسفی ارزشهای معرفتی آن را نمیکاهد(جای تفصیلش نیست)
3- از آنجا که آدرس نقل قولی که از پاپر آوردید را ننوشتید لطف شما ناقص مانده است.
4-عزیز دلم! اولا که پاپر خودش کلمه تصمیم و توافق را به جای هم به کار میبرد. ثانیا یه کم اگر دقت کنی متوجه میشوی که تصمیم جمعی نیاز به توافق و مصالحه دارد. چیزی که پاپر به آن تصریح کرده را داری لای یک بحث لفظی میپیچانی!
4- اصلا گیریم اعتقاد به توافق جمعی در سرتاپای روش و محتوای علم "قراردادگرایی" نباشد. اصلا اسمش را میگذاریم آنتی رئالیسم نسبی گرا یا عقلانیت انتقادی یا حتی میتوانیم یک کلمه برایش اختراع کنیم. مثلا الجایتو! در اینکه پوپر ایرانی مخالف ایدئولوژی است اما پاپر مطابق گفته شما (و صد البته من) اهداف فلسفه اش را با اغراض سیاسیش تنظیم میکرده و مثلا طوری فلسفه علم میگفته که مارکسیسم علمی نشود هم حرفی هست!؟
سلام
پاسخحذفببخشيد مجبور شدم اينجا بنويسم...
من فارغ التحصيل فيزك هستم و امسال ميخوام فلسفه ي علم امتحان بدم، كسي ميتونه كمك ام كنه/؟؟
خيلي خوشحال ميشم من رو راهنمايي كنيد.......
s_zamani64@yahoo.com
ممنونم..
1- "عقل حکم میکند که دم خروس را بر قسم حضرت عباس ترجیح دهیم." به همین دلیل هم شما قبول دارید که پوپر در "روش شناسی" قرار دادگراست نه در کل معرفت شناسی. منتها علیرغم تصریحی که کردید دارید تواضع می کنید...شکست نفسی می کنی میرزا ...
پاسخحذف2- چه فرقی می کند که آدرس نقل قول چه باشد پوپر "قسم حضرت عباس" گفته است. اصلاً مزخرف گفته است.احتمالاً آن موقع عرق خورده بوده..
3- بابا... خارجی ... . ایول یکم از پاپر خارجی بگو ...
آقای علیرضا شفاه شما که در ایران و رجانیوز در نقد نامه سروش به رهبری "راه رفتن مرد مرده" را می نویسید و از مطلب نویسی تان و دفاع تان از ولایت در اینجا و آنجا خرسندید چرا در این وبلاگ هویت خودتان را قایم می کنید و بجای علیرضا شفاه امضا می کنیدعلیرضا؟
پاسخحذفاگر داشتن چنان عقایدی و دفاع از احمدی نژاد و دیگران! افتخار دارد (که به نظر شما دارد)، دیگر پنهان کردن هویت چرا؟
برای علیرضا و "ناشناس":
پاسخحذفمی دانیم اصولاً نه پاپر و نه هیچ فیلسوف دیگری خاتم الافلاسفه نیست و خاتم افلاسفه دانستن فیلسوفی در عالم فلسفه جدی مزاحی بیش نیست. ولی ناشناس من هم در این مورد چون تو می اندیشم.
علیرضا (که در پر مطالعه بودنش شک ندارم) گویا نقدهای پاپر/پوپر از فاشیسم و نازیسم و تاریخ باوری و استبداد در "جامعه باز و دشمنان آن" خیلی خشمگین اش کرده که به نام کوهن و فایرابند و فلسفه علم دانی به جان پاپر و پایا و سروش افتاده و هل من مزید گویان حریفان جدیدی می طلبد تا از پاپر دفاع کنند و او روی ایشان را به خاک بمالد.
علیرضا حتی ظاهراً به دانستن تلفظ انگلیسی اسم پاپر و پاپر خواندن پوپر/پاپر پز می دهد که ته البته نابجا است واز نظر من مانند آن است که کسی به تلفظ آلمانی داشتن کارنپ یا هانا آرنت هنگام انگلیسی صحبت کردن بخندد. فکر نمی کنم که علیرضا خودش انگلیسی را با لهجه کیمبریج یا نیویورکی صحبت کند که حتی اگر می کرد فخری نداشت و همه شیرازی ها فارسی را به گویش شیرازی صحبت می کنند. این را هم بگویم بنا بر تجربه من اصولاً این گونه بحث ها و مضخکه افراد به خاطر گویش شان برای ما ایرانیان مطرح است و من اینجا کسان بسیاری دیده ام که به چند زبان مسلط اند و انگلیسی را مثل بلبل می دانند ولی هیچ مضحکه ای در غلط تلفظ کردن اسمی توسط کم زبان دانی مثل من نمی کنند. .
علیرضا جان کاش نظرت را در مورد کتاب "چامعه باز و دشمنان" پوپر قلمی می کردی. نه کوهن طرفدار ولایت فقیه بود و نه فایرابند و نه هیچ کدام از ایندو مثل رئیس دولت نهم و حامیان روحانی اش در قم و تهران خصومت با دموکراسی داشتند و اصولاً اگرچه نظراتشان در فلسفه علم بسیار متفاوت از پاپر بود در سیاست و نقد فاشیسم و نازیسم به نظرم ذره ای با پوپر/پاپر اختلاف نداشتند. جمله فایرابند در مورد رهائی از "سلطه علم" مانند رهائی از "سلطه دین" را در "چیستی علم" چالمرز (ترجمه زیباکلام) به یاد آورید که مترجم مجبور شده بود بر آن پاورقی بنویسد تا احتمالاً کتاب مشکل چاپ نیابد!
به هر حال باز هم از علیرضا و هم از "ناشناس" برای اینکه باب بحث مستدل را در اینجا باز کردند ممنونم و از هر دو می خواهم که با نام کامل شان اینجا مطلب بنویسند یا کامنت بنویسند، چون ما بحث علمی و فلسفی می کنیم و دلیلی ندارد هویت خودمان را مخفی کنیم.
از اینکه کامنت قبلی ام هم خطاب به علیرضا کمی لحن تندی داشت از او جداً معذرت می خواهم.
میثم بادامچی
1-سلام خدمت آشنای قدیمی میثم بادام چی.
پاسخحذف2- من هرگز نام خود را مخفی نکردم. من مطلبی را که در ایران در صفحه ای که زیر نظر خودم منتشر میشود(و نه در رجا) در نقد سروش نوشتم با نام خودم (در تیراژ بالای 300000 نسخه)چاپ کرده ام. نامی که اینجا پای مطالب میخورد را در واقع دوستان برای من انتخاب کرده اند و مثلا همانطور که من در نوشته هایم مهاجری را مصطفی و طیبی را ساجد و خوشنویس را یاسر خطاب میکنم آنها این نام را برای وبلاگ نویسی من در این وبلاگ گروهی انتخاب کرده اند و من هم در صدد تغییرش برنیامدم تا صمیمیتمان خدشه دار نشود. من در وبلاگ پیشانی سفید تر از اینها هستم که بتوانم جایی پشت نام کوچکم مخفی شوم. بچه های هم دوره ایم مرا از روی کلماتی که در متن نوشته هایم به کار میبرم و هم از روی لحن نوشته ام می شناسند. با خودم فکر میکنم که شاید به در گفته ای که دیوار بشنود و در واقع نه از من که از ناشناس خواسته ای که با نام خودش در بحثها شرکت کند. به هر حال ممنونم از توجهتان.