یکی از تعالیم کمابیش پذیرفته شدهدر ادیان ابراهیمی این است: هدف خداوند از آفرینش، خلقت انسان است. مابقی مخلوقات طفیلی حضور اویند و برای مسخر انسانها بودن و استفادهی آنها آفریده شدهاند. جهانی را فرض کنید که تنها شامل مغز همهی انسانها، یک کامپیوتر مرکزی که با الکترودهایی به همهی مغزها وصل است، باشد (این جهان را «جهان خمرهای» مینامم). تا آنجا که از چشم انسانها نگریسته میشود، «جهان خمرهای» با جهانی که شامل بسیاری موجودات غیر انسانی است (این جهان را «واقعی» (برابر با real و نه (actual مینامم)، تفاوتی ندارد. فرض کنید که حتی تعامل انسانها در دو «جهان واقعی» و «جهان خمرهای» مانند هم است. با این تفاوت که در یکی واسطهی این تعاملات امور واقعی هستند و در دیگری کامپیوتر و الکترودها. اگر سه استدلال زیر درست باشد، و البته با فرض وجود خدا و خالق جهان بودن خدا، جهان ما «جهان واقعی» نیست.
1- -یک- هدف اصلی خداوند از آفرینش خلق انسان است.
دو- انسان ساکن در «جهان خمرهای» دقیقاً جهان را همانگونه مییابد که انسان ساکن «جهان واقعی».
سه- اگر خدا بتواند هدفی را، بی از دست دادن هیچ مزیتی، با خلق موجودات کمتر به دست آورد، باید جهان خلوتتر را خلق کند.
پس:
خدا باید خلق «جهان خمرهای» را به «جهان واقعی» ترجیح دهد.
2- -فکر میکنم معقول است که بپذیریم که حیوانات هم مانند انسانها درد و رنج میکشند. در این صورت:
یک- هدف اصلی خداوند از آفرینش خلق انسان است.
دو- انسان ساکن در «جهان خمرهای» دقیقاً جهان را همانگونه مییابد که انسان ساکن «جهان واقعی».
سه- مجموع رنج «جهان خمرهای» ،حداقل به اندازهی رنج حیوانات، از مجموع رنج «جهان واقعی» کمتر است.
چهار- اگر خدا بتواند هدف خود را با رنج کمتر محقق کند، بی از دست دادن هیچ مزیتی، باید چنین کند.
پس:
خدا باید خلق «جهان خمرهای» را به خلق «جهان واقعی» ترجیح دهد.
3- یکی از براهین اقامه شده علیه وجود خدا ، برهان شر است. (این برهان به طور خلاصه از این قرار است: یک- خدا قادر مطلق است. دو- خدا خیر مطلق است. سه- شر در جهان وجود دارد. پس: خدا وجود ندارد). در مقابل خداباوران میگویتد شر لازمهی خیرهای دیگری چون اختیار است. اختیار خیر کثیری است که هر شری در برابر آن قلیل است. اختیار یک فرد همچنین میتواند موجب شر قابل توجهی برای دیگران شود. مثلاً مختار بودن هیتلر موجب مرگ و درد و گرسنگی و آوارگی بسیاری شد. فرض کنید جهانی وجود دارد که از همهی جهات مشابه «جهان خمرهای» است، مگر این که هیچ دو مغزی با هم تعامل ندارند. به عبارت دیگر هر مغزی در عالمی متمایز از مغزهای دیگری زندگی میکند (این جهان را «جهان خمرهای1» مینامم). مثلاً هیتلر در این جهان اختیار دارد، و ظاهراً موجب شر بسیاری میشود، اما هیچ فرد/مغز واقعیای از اعمال او متضرر نمیشود. در این صورت:
یک- خیر کثیر اختیار در «جهان واقعی» و «جهان خمرهای» دقیقاً اینهمان با خیر کثیر اختیار «جهان خمرهای1» است.
دو- حداقل برخی شروری که در «جهان واقعی» و «جهان خمرهای» رخ میدهند، در «جهان خمرهای1» رخ نمیدهد.
سه- خدا باید بین دو جهان که خیرهای مساوی دارند ولی شر یکی کمتر است، دومی را خلق کند.
پس:
خدا باید خلق «جهان خمرهای1» را به خلق «جهان واقعی» و خلق «جهان خمرهای» ترجیح دهد.
(روایتی اولیه از این براهین را با عالمی دینی مطرح کردم. ایشان فرمودند مشابهتی بین نتیجهی این برهانها با رای برخی عرفا، که جهان را نمود صرف میدانند، وجود دارد).
سلام
پاسخحذفوبلاگ روند نو به بررسی و انتشار آرای دکتر محمد مجتهد شبستری اختصاص دارد. خوشحال می شویم ضمن بازدید از نقطه نظرات آگاهانه شما دوست عزیز بهره مند شویم
اگر اصل دعا را به اين شكل معرفي كنيم:خداوند انسان را به گونه اي خلق مي كند كه وقتي به درگاه الهي دعا كند مرجع كلمه "خدا" خداوند باشد،
پاسخحذفآن گاه خداوند جهان مغزهاي درون خمره را خلق نمي كند چرا كه در هر سه سناريو، مرجع "بارالهي"، در هر دعايي صرفاً يك رشته فايل هاي رايانه اي خواهد بود.
اگر فرض کنیم که خداوند بندگانش را نمی فریبد چی؟ به نظر فرض معقولی می رسد. ضمنا واقعا هدف خداوند از آفرینش، خلقت انسان بوده است؟
پاسخحذفnot enough evidence god! not enough evidence.
پاسخحذفberterand russell, upon being asked what he would reply if, after dying, he were brought into the presence of god and asked why he had not been a belivier
سلام
پاسخحذفمن دانشجوي رشته مكانيك (سيالات) هستم و البته علاقه مند مسائل فلسفي و امسال قصد شركت در كنكور كارشناسي ارشد فلسفه علم دارم ممكنه راهنمايي كنيد كه در هر قسمت از كدام كتاب شروع كنم
منطق:
خوانساري//دكتر موحد(پنج فصل اول)
فلسفه:
پاپكين و استرول//محمد علي فروغي//دروس آيت الله مصباح(اين يك كتابه يا منظور نظرات ايشون به طور كلي هست؟)
فلسفه علم:
كاپالدي//آلن چالرز// جان لازي
برا فيزيك و رياضي منبع خاصي رو پيشنهاد مي كنيد؟
سوالات زبان به چه نحوي هست ؟ مخصوصا سوالات زبان تخصصي...
متاسفانه با اين مقاله شما حسابي نسبت به دانشگاه شريف ناميد شدم...(البته تنها دليلي كه مي گويم شريف همين عكسي است كه در وبلاگ خود گذاشتيد)
پاسخحذفاين مقاله سراسر حاوي اشكالات فاحش و البته بسيار سطحي و مبتديانه مي باشد...
اول... در جهان خمره اي جناب عالي انسان يك موجود تك بعدي فرض شده است كه تنها به در يافت و انتقال اطلاعات مي پردازد.
اول موردي كه در مورد خلقت ساير موجودات فرموديد : ساير موجودات نيز در جهان واقعي نيز يك سري اطلاعاتي هستند كه به انسان مي رسند، مثل اطلاع از وجود آنها، اطلاعاتي به نام سير شدن بعد از خوردن آنها ، اطلاعاتي مانند لذت بردن بعذ از ديدن زيبايي آنها و...و...پس اگر ادعا مي كنيد هيچ تفاوتي در دنياي واقعي و خمره اي از ديدگاه انسان وجود ندارد پس اين موجودات نيز بايستي به صورت اطلاعاتي در سيستم مركزي وجود داشته باشند و با توجه به اين كه شما پذيرفته ايد انسان در دنياي خمره اي داراي درد است پس حال كه اين حيوانات نيز در اين دنيا وجود دارند داراي درد هستند پس اداي اول شما كذب مطلق است!
دوم آيا شما هدف از خلقت را مي دانيد كه تنها آن را به دريافت و انتقال اطلاعات انسان از عالم محدود مي كنيد!!!بر فرض هم كه تنها هدف خدا همين دريافت ها باشدمگر اين جهان با آنچه كه شما مي گوييد تفاوتي دارد در آنجا يك سري اطلاعات وجود دارد و در اينجا هم همان اطلاعات موجود است...به گفته خود شما هم انسان هيچ تفاوتي بين اين دو جهان نمي يابد پس مطرح كردن بحث تعداد يك حرف سطحي بيش نيست....
سوم چرا ادعا مي كنيد خدا بايد جهاني با درد و رنج كمتر خلق مي كرد؟!!! اين نشئات گرفته از آن نيست كه شما جهان را تنها همين دنيا مادي مي دانيد ؟!
پسر خوب ابتدا شما شر و خير را تعريف كن بعد اقامه ادله !!! كدام عقل سليم ادعا كرده است كه كشتار هيتلر براي عالم شر بوده است؟؟!!شر را وقتي مي تواني تعريف كني كه هدف را بيان كني ! هدف نهايي خلقت را چه مي داني؟!
لطفا مسائل زاده ذهن رو به اهلش عرضه كن ، دليلي ندارد هركه عالم دين خواندند آنچه كه تو براي ارشاد بهش نياز داري را بداند...
سلام
پاسخحذفقبل از هر چیز باید بگیم به نظرم استدلال سوم از بقیه بهتر بود.
و اما بعد:
1- به عنوان مقدمه اول استدلال اول گفته شده "هدف اصلی خداوند از آفرینش خلق انسان است" اما این مقدمه برای اینکه استدلال ها معتبر باشند کافی نیست. توضیح اینکه شاید سایر ویژگی های جهان واقعی برای دستیابی به اهداف فرعی (نه هدف اصلی) لازم باشد.
2- به صورت ضمنی فرض کرده ای مغز های درون خمره در جهان های دیگر انسان هستند یعنی با چیزهایی که در این جهان هدف اصلی خدا از آفرینش هستند این همان هستند. به نظرم این فرض مناقشه برانگیز است. اصلاً بدیهی نیست موجوداتی که از جهت حالات پدیداری ذهن از انسان ها تمایزناپذیر هستند الزاماً انسان باشد.
3- مقدمه دوم استدلال اول بی ربط است (اگر لازم است توضیح بدهم؟) (ذکر این مقدمه احتمالاً ناشی از این است که به طور ضمنی چیز دیگری غیر از خلق انسان را هدف اصلی در نظر گرفته ای)
4- مقدمه سوم استدلال اول احتباج به دلیل دارد. توضیح اینکه لزومی ندارد خداوند ملزم باشد از نرم های عقلانیت انسان پیروی کند. خصوصاً اینکه نرم ذکر شده در مقدمه سوم از این واقعیت ناشی شده است که منابع و قدت ما محدود است. درحالی که با توجه به قادر مطبق بودن خداوند این موضع در مورد خداوند صدق نمی کند.
فکر میکنم استلال اول غیر از اینهایی که گفتم مشکل دیگری ندارد!
کشف مشکلات استدلال های دیگر به عنوان تمرین به خواننده واگذار میشود.
(ضمناً به نظرم یکی از مقدمات برهان شر (اینکه خداوند عالم مطلق است) جا افتاده.)
سلام مصطفی و ممنون از توجهات. با تو هم عقیدهام که استدلال سوم، شاید چون مبتنی بر فرضهای اخلاقی است، مقنعتراست. اگر حیوانات را هم موضوع اخلاق بدانی، وضعیت استدلال دوم هم بد نیست. اما نکاتی که دربارهی اشکالاتی که مطرح کردی به ذهنام میرسد:
پاسخحذف1- اشکال مصطفی: به عنوان مقدمه اول استدلال اول گفته شده "هدف اصلی خداوند از آفرینش خلق انسان است" اما این مقدمه برای اینکه استدلال ها معتبر باشند کافی نیست . توضیح اینکه شاید سایر ویژگی های جهان واقعی برای دستیابی به اهداف فرعی (نه هدف اصلی) لازم باشد.
پاسخ من: چنین فرض کردهام، هر چند تصریح نکردهام، که اهداف فرعی اهدافی هستند که تنها چون مقدمهی لازم اهداف اصلی هستند مطلوباند. پس اگر نشان دهم «سایر ویژگیهای جهان واقعی» برای رسیدن به هدف اصلی «لازم» نیستند، اصلاً نمیتوانند هدف فرعی باشند.
2- اشکال مصطفی: به صورت ضمنی فرض کرده ای مغز های درون خمره در جهان های دیگر انسان هستند؛ یعنی با چیزهایی که در این جهان هدف اصلی خدا از آفرینش هستند این همان هستند. به نظرم این فرض مناقشه برانگیز است. اصلاً بدیهی نیست موجوداتی که از جهت حالات پدیداری ذهن از انسان ها تمایزناپذیر هستند الزاماً انسان باشد.
پاسخ من: به نظرام این مهمترین و مشکلآفرینترین اشکال است. تا شرایط اینهمانی انسان را چه بدانی پاسخ به اشکال دوم تو متفاوت خواهد بود: الف- اگر آنچه مقوم و ذاتی و شرایط اینهمانی انسان بودن است، کد ژنتیک باشد، به نظرام کد ژنتیک مغز انسان با انسان یکی است. اما ناخن انسان م با انسان هم کد ژنتیک است. (مصطفی متذکر این نکته شد) ب- شاید «انسان بودن» را با جایگاهاش در تاریخ تکاملی اینهمان بدانی. در این صورت کار من مشکل خواهد شد. یک طریق نه چندان مطلوب این است که دست به دامن «تکامل خمرهای» شوم. به این صورت که هر خمره که اکنون مسکن انسانی است، پیش از این مسکن نیاکان تکاملیاش هم بوده است. در این حالت صفات درونی موجوداتی که در «جهان واقعی» متکامل میشوند دقیقاً با موجوداتی که درون خمرهها متکامل میشوند، یکی است، اما محیط مجازی است. به عبارت دیگر در تکامل خمرهای، موجودات واقعی در محیطی مجازی ( و درون خمرههایی)، که ورودیها و خروجیهااش دقیقاً با ورودیها و خروجیهای محیط واقعی یکی است، تکامل مییابند (این جهان شامل مغزهای در خمره نیست، بلکه شامل انسانهای در خمره است). اما این پیشنهاد مشکل را حل نمیکند. مثلاً مواردی را در نظر بگیر که انتقال همه یا بخشی از بدن موجودی به موجود دیگر نیاز باشد. (مانند لقاح دو موجود و خوردن موجودی موجود دیگر را). باید انتقال واقعی بین خمرهها رخ دهد. اگر همین مسیر را ادامه دهیم، دیگر تفاوت معناداری بین «جهان واقعی» و «جهان خمرهای» نخواهد بود. اول وسوسه شده که بگویم موضوع «تکامل خمرهای» فقط «مغزها» است. اما اولاً شاید این تکامل مغزی-خمرهای همان تکامل واقعی نباشد تا شرایط اینهمانی انسان حفظ شود. ثانیاً مغز خود از ابتدای فرآیند تکامل به وجود نیامده است. به هر حال در این صورت استدلال من شکست میخورد. سه- برگردیم به تعریف سنتی از انسان، یعنی حیوان ناطق. حیواناش را هم تخفیف بده و بگو موجود آگاه. به عبارت دیگر فرض کنیم که آنچه موجب انسان شدن انسان است آگاهی، و یا دقیقتر، این نحو آگاهی است. با این فرض سناریوی خلقت این گونه بوده است: خدا موجوداتی که به نحو خاصی آگاه هستند را آفرید و سپس آنها را برای ابتلاء و آزمایش مهبوط کرد، تا آگاهی آنها با اموری چنین و چنان مواجه شود و فلان و بهمان شود و .... چون از نظر آگاهی (منظورام محتوای آگاهی نیست، که برونگرای معناشناختی برایام مشکلزا شود، نوع آگاهی و شرایط درونی آگاهی و قوانین حاکم بر آن است) فرقی بین «موجود آگاه» ساکن «جهان خمرهای» و «موجود آگاه» ساکن «جهان واقعی» نیست، پس موجودات ساکن «جهان خمرهای» انساناند. احتمالاً یک خداباور تلقی سوم از انسان را پسندیدهتر میداند. (ای برادر تو همه اندیشهای).
ایبسا دشواری اولیهای که در اشکال تو به نظر میرسد، از تقریر بد مدعای من ناشی شده باشد. خداباوری که سه استدلال مرا بپذیرد، انسانهای این جهان را مغز در خمره میداند. پس دیگر دغدغهی اینهمانی انسانهای خمرهای را با انسانهای این جهان ندارد. رویکرد او، مثلاً ، با معرفتشناسی که جهان ما را «جهان واقعی» میداند، و در جستجوی شواهذی است که ما را در باور به گزارهی صادق «اشیاء جهان خارج وجود دارند»، موجه کند متفاوت است. اگر استدلالات مرا بپذیری، اینهمان بودن انسان در جهان ما با انسان خمرهای به نحو پیشپاافتادهای (trivially) اثبات میشود.
3
3-- اشکال مصطفی: مقدمه دوم استدلال اول بی ربط است (اگر لازم است توضیح بدهم؟) (ذکر این مقدمه احتمالاً ناشی از این است که به طور ضمنی چیز دیگری غیر از خلق انسان را هدف اصلی در نظر گرفته ای)
پاسخحذفپاسخ من: مقدمهی دوم از این قرار بود: «انسان ساکن در «جهان خمرهای» دقیقاً جهان را همانگونه مییابد که انسان ساکن «جهان واقعی»». نمیدانم چرا مقدمهی دوم را بیربط دانستهای. اگر هدف خلقت انسان است و انسانهای ساکن دو جهان خمرهای و واقعی هیچ تفاوتی بین خود حس نمیکنند (به عبارت دقیقتر اگر انسان واقعی بدل به مغز در خمره شود، هرگز نمیتواند بفهمد تغییری در او یا حهان رخ داده است و بالعکس) پس هدف خداوند در هر دو جهان تحقق یافته است. برای اطمینان قلب، اگر روایت خلقت را در قسمت سهی بند قبل بپذیری، سناریوی خدا میتواند در «جهان خمرهای»، بی از دست رفتن چیزی، رخ دهد. دقیقاً به این دلیل که هدف خلقت، انسان، چیزی را از دست رفته نمییابد. در مقابل اگر انسان به گونهای آفریده میشد که با همتای واقعیاش تفاوتی حس میکرد، مثلاً اگرفاقد اختیار انجام شرهای بزرگ بود، هدف خدا محقق نمیشد.
دیگر این که اگر پیشنهاد بند قبل را بپذیری که «این نوع آگاهی» ذاتی انسان ، و تنها صفت ذاتی انسان، است، تنها وقتی هدف خدا از خلقت محقق میشود که دقیقاً همین نوع آگاهی را داشته باشد. در این صورت نحوهای که انسان جهان را مییابد، در موفقیت یا عدم توفیق خداوند در خلقت مدخلیت مییابد.
4- اشکال مصطفی: مقدمه سوم استدلال اول احتیاج به دلیل دارد. توضیح اینکه لزومی ندارد خداوند ملزم باشد از نرم های عقلانیت انسان پیروی کند. خصوصاً اینکه نرم ذکر شده در مقدمه سوم از این واقعیت ناشی شده است که منابع و قدرت ما محدود است. درحالی که با توجه به قادر مطلق بودن خداوند این موضع در مورد خداوند صدق نمی کند.
پاسخ من: قبول دارم که نرمهای عقلانیت انسان را به خداوند فراافکنی کردهام، اما راه دیگری هم برای شناخت نرمهای عقلانیت خداوند نمیشناسم. گو این که بخش دوم بند چهار تو را قبول ندارم. اتفاقاً چون منابع و قدرت ما محدود است، برای رسیدن به اهداف خود ملزم به رسیدن اهداف فرعیای هستیم که اگر توانا بودیم، ملزم به تحقق آنها نبودیم. مثلاً چون نمیتوانیم بیهوا به حیات خود ادامه دهیم، برای تحقق هدف به فضا رفتن محکوم به تحقق اهداف فرعیای هستیم که برای موجودی که برای زنده ماندن به هوا محتاج نیست، لازم نیستند. یعنی ناتوانی ما کسب برخی اهداف فرعی را لازم میکند که موجودی تواناتر از آنها بینیاز است. پس موجود تواناتر به مقدمات کمتری برای نیل به اهداف خود نیازمند است. خداوند چون تواناترین است، کمترین مقدمات را نیاز دارد.
چرا نظرات به صورت نصفه می آیند
پاسخحذف