۱۳۸۸ آبان ۱۶, شنبه

فلسفه ذهن در جهان سوم - قسمت اول

"در این جا مارهای بوآیی وجود دارد که می توانند انسان را یک لقمه چپ کنند. ملالی نیست جز دوری شما!" رومن گاری - پرندگان می روند و در پرو می میرند

مطابق نظریه اینهمانی نوعی، هر نوع حالت ذهنی - مثل درد - معادل یک نوع حالت فیزیکی بدن - مانند تحریک نسوج C – است. نسوج C نسوجی هستند که وسیله انتقال سیگنال های مربوط به درد و گرما به مغز هستند. مشکل این نظریه که گاهی آن را فیزیکالیسم نوعی نیز می خوانند در بین فلاسفه ذهن از کفر ابلیس هم مشهورتر است: به نظر می رسد موجوداتی که به لحاظ ساختار فیزیکی با هم متفاوت هستند می توانند در یک حالت ذهنی واحد قرار بگیرند. مثلاً عجیب نیست اگر فرض کنیم موجوداتی چون اختاپوس ها که فاقد نسوج C هستند نیز بتوانند درد بکشند. به این می گویند قابلیت تحقق یک حالت ذهنی در دستگاه های فیزیکی متفاوت یا به اختصار تحقق پذیری چندگانه.
یکی از انگیزه های اساسی کارکردگرایان، در فلسفه ذهن، از مطرح کردن نظریه شان این بود که شرحی از ماهیت حالات ذهنی بیان کنند که در قبال مسئله تحقق پذیری چندگانه کفایت داشته باشد؛ یعنی شرحی که اجازه بدهد یک حالت ذهنی در دستگاه های فیزیکی متعدد تحقق یابد. مطابق دست کم بعضی انواع کارکرد گرایی آنچه یک حالت ذهنی را آن حالت ذهنی می کند، نه تحقق فیزیکی آن حالت بلکه، نقش کارکردی آن حالت در شبکه ورودی های حسی، خروجی های رفتاری و سایر حالات ذهنی موجود است. به این ترتیب، چون عناصر مختلفی می توانند این نقش کارکردی را ایفا کنند، یک حالت ذهنی – مثل درد –می تواند در ارگانیزم های متفاوتی (که بعضی اصلاً نسوج C ندارند) تحقق یابد.
متأسفانه من در رساله کارشناسی ارشدم با عنوان "کارکردگرایی و ارزیابی روش شناشانه آن"، که تحت نظارت زنده یاد دکتر علی آبادی نوشته شده بود، مثالی از توصیف کارکردی یک حالت ذهنی آورده ام که ربطی به تاریخ و جغرافیایی که ما در آن زندگی می کنیم ندارد. مطابق آن نوشته، درد حالتی است که بر اثر ضربه شدید ایجاد می شود و منجر به تلاش برای جدا شدن از منبع درد می گردد. اما در سیزدهم آبان ١٣٨٨کمی قبل از ساعت ١٣ درنزدیکی داروخانه سیزدهم آبان، در روز جهانی مبارزه با استکبار ملی، شخصاً متوجه نادرستی این توصیف که از روی منابع معتبر فلسفه ذهن، اما بدون تأمل کافی، در پایان نامه کذایی آورده بودم شدم. توصیف درست این است که درد حالتی است که بر اثر ضربه شدید ایجاد می شود و در دم منجر به گزارش زبانی بسیار بلند از نحوه معیشت برخی بستگان درجه اول شخص باتوم زننده می گردد و این گزارش در ادامه آن روز و حتی چند روز بعد، البته با شدت کمتری، چندین بار تکرار می شود.
درعین حال فکر می کنم وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی با همکاری وزارت علوم، تحقیقات و فن آوری باید از طریق پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، هر چه سریع تر آموزش نظریه اینهمانی نوعی را در کلاس های فلسفه ذهن معاصر ممنوع اعلام کند. تصور کنید در گزارشی از همان حالت ذهنی در روز یاد شده اعلام کنیم که نسوج C مان بدجوری تحریک شده است! همان طور که وا ژه "پرطمطراق" خود پرطمطراق است و واژه "دلفریب" حود دلفریب است عبارت زبانی فوق الذکر نیز تحریک کننده به نظر می رسد و وظیفه ذاتی وزارت ارشاد ممانعت از رواج الفاظ تحریک آمیز است. پیشنهاد من این است که در کلاس های فلسفه ذهن صرفاً نظریه حذف گرایی ذهن تدریس شود که با روحیات باتوم زنندگان نیز بیشتر همخوانی داشته باشد.
پی نوشت: خالی از لطف نیست که بدانید ما سیزده هزار تومان هم از سوی همکاران برگه چسبان آن باتوم زنندگان جریمه شدیم. من عمیقاً باور دارم که دست کم یک عدد حقیقی نحس وجود دارد. نکته منحصر به فرد در مورد فرضیه نحسی اعداد این است که موضوع آن ریاضیات است ولی با داده های تجربی رد یا تأیید می شود.

۵ نظر:

  1. طرفای ما یه سری کارای تلئولوژیک هم انجام شد
    بعضیا مستقیم آقا رو هدف میگرفتن

    پاسخحذف
  2. حالا چرا فقط بستگان درجه يک، ناراحت نباش، خانوادگی مشغولند...

    پاسخحذف
  3. در مورد ممدجواد لاريجاني هم نظريه اولويت زبان بر تفكر را مي شود مطرح كرد.

    پاسخحذف
  4. باسلام
    آدرس rss جام جم فلسفه تغيير كرده است. آدرس جديد rss جام جم فلسفه را لطفا در سايت قرار دهيد. باتشكر

    پاسخحذف