۱۳۹۱ مهر ۱, شنبه

نردبان اندر بیابان

گزاره هاي من بدين راه روشن کننده اند: آن کس که نگريسته مرا دريابد، هنگامي که طي گزاره هاي من يعني برپايه آنها از گزاره هاي من بالا رود، آنها را بي معنا مي يابد. (به يک تعبير او پس از بالا رفتن از نردبان ، بايد نردبان را به دور افکند) – ویتگنشتاین رساله منطقی فلسفی : فقره 6.54

هندوهاي هندوستان و مسلمانان پاكستاني در مورد برخي از مفاهيم مجرد با يكديگر اختلاف اساسي دارند. مثلاً می شود به این نمونه ها به عنوان مسائل مورد اختلاف این عزیزان اشاره کرد: تعداد خدايان موجود در كائنات چندتاست؟ اين كه بهترين شيوه حكومت، دموكراسي ليبرال است يا ديكتاتوري نظامي؟ و اين كه علت خلق برخي چهارپايان دم دار سم دار شاخ دار توسط خالق ما پرستيده شدن است يا كباب شدن؟ عليرغم همه اين اختلافات نظري غيرقابل رفع، هر دو گروه معتقدند بيل براي بيل زدن است، پول براي داد و ستد است و چاقو براي بريدن. از اين رو محتواي صفحات دانشنامه آزاد ويكیپديا به زبان هندي يا اردو در مورد مفاهيمي كه قابل اطلاق بر اشياء ملموس روزمره هستند چندان فرقي با يكديگر ندارند.
در بين همه ملل جهان نردبان وسيله اي است با دو كاركرد مشخص. بالا رفتن و پايين آمدن. هيچ قومي وجود ندارد كه كاركرد اول نردبان – يعني بالا رفتن – را ناديده گرفته باشد. حتی هنوهای هندوستان ومسلمانان پاکستان بر این نکته اتفاق نظر دارند. اما در بين برخي اقوام كاركرد دوم نردبان با آن كاركردي كه ما مي شناسيم فرق دارد. براي اين گروه كاركرد دوم نردبان لگد خوردن است. يعني نردبان وسيله اي است كه مي شود بعضي اوقات به آن لگد زد و آن را به دور انداخت. اين گروه افرادي هستند كه از نردبان صرفاً براي رسيدن به پشت بام استفاده نمي كنند و در ساعات و زمان هاي مختلف به دلايل مختلف به آن لگد هم مي زنند. بعضي از اين بزرگان اما درست بعد از آن كه به كمك نردبان بالاي پشت بام مي رسند با لگدي نرده بان را به دور مي افكنند و با اين كار تاريخ يك رشته را از نو مي نويسند.
 واقعن حالت ذهني فردي كه با استفاده از نردبان به پشت بام مي رسد و بعد با لگدي آن را دور مي كند چه است؟ مي خواهد در برابر وسوسه پايين آمدن مقاومت كند؟ خب حالا اگر زد و كارش به جايي رسيد كه هوس كرد  دوباره پايين بيايد چه غلطی بايد كند؟ حسرت بخورد؟ از آن بالا شيرجه بزند پايين؟ دعا کند یکی پیدا شود با نردبان بیاید بالا؟
آدم پايين كه باشد مي تواند نردبان بسازد كه برود بالا. اما از آن جا كه روي اكثر پشت بام هاي جهان كارگاه نجاري مستقر نيست، نردبان فروشي سيار هم نداريم، اگر نرده بان را دور بیاندازیم. ما مي مانيم و باممان.
اصلاٌ من مانده ام آدم عاقل چرا بايد تمام پل ها پشت سرش را خراب و تمام نردبان هاي زيرپاش را دور بیاندازد. خب مي رفتي بالاي بام يك چرخي مي زدي مي ديدي چي از تويش در مي آيد. ملتي كه كاركرد نردبان  برايش بالارفتن و دور انداختن است ملت عجيبي است. فلسفه اش هم فلسفه عجيبي است.
باری به هر جهت، چون من چند وقتی است که به هر زور و زحمتی شده است از نردبان پایین آمده ام  از این وبلاگ نقل مکان می کنم و تأملات شخصی را در وبلاگ شخصی می نویسم:  mehditationsss.blogspot.com

۱۳۹۱ شهریور ۲۱, سه‌شنبه

هیچی در خود می هیچد


يك خانم سرخپوستي هست به اسم رز كه، به دنبال عارضه قلبي برای مادرم و تا پیش از درگذشتش، از طرف دولت كانادا موظف شده بود به او در كارهاى خانه كمك كند.

رز: شنیدم این دفعه تو فرودگاه خیلی بهت گیر دادن؟
من: آره رز. چند روز از انقضای کارت اقامتم بیشتر باقی نمانده بود. این چند وفت هم که نبودم. دقیقن مثل یک مهاجر غیرقانونی باهام رفتار کردند. کلی هم سین جیمم کردند. جالب اینه که دفعات قبل، کار به جاهای باریک که می رسید می گفتم دکترای فلسفه دارم و درها همه باز می شدند. ولی این دفعه اصلاً براشون اهمیت نداشت که دکترای فلسفه دارم.
رز: خب دیگه باید این چیزها رو یاد گرفته باشی. این جا اگر کاغذات درست نباشه، هیچی نیستی. چیزی هم که هیچ چیز نیست، هیچ چیزی رو باز نمی کنه. حالا قبلاً هر تخم دو زرده ای هم گذاشته باشد.

۱۳۹۱ شهریور ۱۴, سه‌شنبه

پيشنهاد بي صبرانه

يك خانم سرخپوستي هست به اسم رز كه، به دنبال عارضه قلبي برای مادرم و تا پیش از درگذشتش، از طرف دولت كانادا موظف شده بود به او در كارهاى خانه كمك كند 
.
رز: مهدي، اين بحث ها كه هفته پيش با محسن و رفقات راجع به مرگ مولف مي كرديد جدي بود؟
من: بله رز. موضوع رو گرفتي؟
رز: خب من هي مي رفتم و مي آمدم. ولي كل موضوع برام جالب بود. با توجه به اين كه  آهي در بساط نداري و صبر هم كه نمي توني بكني يواش يواش پول دربياري، مي خواستم يك پيشنهاد كاري بهت بدهم.
من: كه راجع به اين موضوع درس بدم؟ رز، اين موضوع ديگه نخ نما شده. كلي آدم همين الان دارن درسش مي دن. منو بابت اين موضوع استخدام نمي كنن.
رز: پسر، تو مگه شش ماهه به دنيا آمدي؟ چرا صبر نداري مردم حرفشون تموم شه؟ ببين من مي گم چون اين جا بر خلاف كشور تو مولف زياده، مي توني يك شركت بيمه بزني و بيمه عمر مولف بفروشي. كارت حتمن مي گيره. به خصوص كه اين جا مردم با بيمه عمر راحت تر از طرفهاي شما كنار ميان.