ما
نگوییم بد و میل به نا حق نکنیم / جامۀ کس سیه و دلق خود ازرق نکنیم
عیب
درویش و توانگر به کم و بیش بد است / کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم
حافظ!
ار خصم خطا گفت نگیریم بر او / ور به حق گفت جدل با سخن حق نکنیم
حول و
حوش سالهای 1386 و 1387 به صورت آزاد یا از باب تکلیف دانشگاهی در درسهای دکتر
محمود خاتمی شرکت میکردم؛ از جمله درسهای هوسرل، هگل، دکارت، اگزیستانسیالیسم و
فلسفۀ ذهن. دانشجویان فلسفه معمولاً کمتر استادی سراغ دارند که چنین مباحث متنوعی
را برایشان تدریس کند؛ بیشتر استادها معمولاً در حد دکارت و کانت، آن هم با مضامین
تکراری و بدون آشنایی با تحقیقات جدید دربارۀ این فیلسوفان، متوقف شدهاند. وجود
آقای خاتمی از این جهت برای بسیاری از دانشجویان مغتنم بود که ایشان باب آشنایی با
بسیاری از مباحث و فیلسوفانی را میگشودند که در دیگر اساتید یافت نمیشد. من
شخصاً از درسهای هوسرل و هگل ایشان کمابیش بهره بردم، گرچه این سخن بدین معنا
نیست که درس ایشان بینقص بوده است. خاتمی در درسهایش (دست کم آن زمان که من شرکت
میکردم) روایتی پیوسته از یک فیلسوف به دست میداد، برخلاف بسیاری استادان دیگر،
به حاشیه نمیرفت، معمولاً نقشهای کلی از موضوع درس به دانشجویان ارائه میداد و
با حوصله به پرسشها پاسخ میگفت. البته برخلاف انتظاری که از یک کلاس دانشگاهی
فلسفه میرود، بحثهایش به صورت کلی باقی میماند و به ندرت وارد جزئیات یک مسئله
میشد. من شخصاً ارادت و علاقۀ زیادی به ایشان داشتم و بسیار علاقهمند بودم که با
کارهای اصیل فلسفی خود ایشان هم آشنا شوم و چون برایم خواندن متون تحلیلیتر آسانتر
بود، به سراغ مقالهای از ایشان در مجلۀ Transcendent Philosophy
(به سردبیری سید قهرمان صفوی و وابسته به آکادمی مطالعات ایرانی در
لندن؛ این مجله عمدتاً نوشتههای استادان و دانشجویان ایرانی را منتشر میکند) رفتم
با عنوان «آیا تلقی صدرائی از علیت ذهنی میتواند سردرگمی فلسفۀ ذهن معاصر را
دربارۀ علیت ذهنی حل کند؟». این مقاله را ترجمه کردم و برای آقای خاتمی فرستادم. ایشان
این مقاله را در مجموعهای با عنوان ذهن، آگاهی و خود (در کنار ترجمۀ برخی
دیگر از مقالات ایشان) منتشر کردند (تهران: نشر علم، 1386).
ایشان در
ترم بعد از آن به من پیشنهاد ترجمۀ مقالهای از خودشان را دربارۀ علمالنفس اسلامی
دادند. فایل wordای حدوداً 20 صفحهای بود و من
هم پذیرفتم. ایشان گفتند که این مقاله بخشی از کتاب مفصلی است که کار کردهاند و
بخشهای دیگر آن شامل موضوعاتی است از قبیل زمان، متافیزیک، اخلاق و غیره. گفتند
که قرار است انگلیسی آن هم با عنوان Living Issues
in Islamic Philosophy به زودی منتشر شود (که البته به نظر میرسد
که هرگز انگلیسی آن منتشر نشد). و نیز گفتند که اگر دوستان دیگر سایر موضوعات را
ترجمه کنند، همه در یک مجلد چاپ خواهند شد. من شروع به ترجمۀ مقاله کردم اما متوجه
شدم که تعداد کلمات با تعداد صفحات تناسب ندارد. فایل word را در notepad کپی
کردم و دیدم که فایل بیش از صد صفحه است (روشن نبود که در تنظیمات word چه اتفاقی رخ داده است که چنین شده است). موضوع را با آقای خاتمی
در میان گذاشتم؛ ایشان گفتند که میتوان این را به صورت کتابی مستقل منتشر کرد. من
کار ترجمه را انجام دادم و نشر علم آن را در سال 1387 منتشر کرد (من عمدتاً از باب
ارادت به آقای محمود خاتمی ترجمه را انجام دادم و بهرهای مالی برای بنده نداشت).
انگلیسی این کتاب گویا هرگز منتشر نشد، گرچه در ترجمۀ کتاب مقدمهای به قلم خاتمی
هست که امضای «منچستر 1996» را بر خود دارد.
اخیراً در وبلاگ dailynous، افراد گمنامی مطلبی مبنی بر سرقت علمی گستردۀ محمود خاتمی منتشر کرده کردهاند. از طریق دوستان متوجه شدم که اتهام مشابهی متوجه برخی دیگر از آثار ایشان نیز است (اینجا و اینجا و اینجا را ببنید). با کمک یکی از دوستان دریافتم که کتابی که من از محمود خاتمی با عنوان روانشناسی فلسفی ترجمه کردم نیز بدین مشکل دچار است. با جستجوی جملات متن انگلیسیای که خاتمی به من داد در گوگل، متوجه شدم که کل مطلب کپیشده از کتابی است با مشخصات زیر:
Mercier, Désiré, et al. 1916. A Manual of
Modern Scholastic Philosophy. London: Kegan Paul, Trench, Trubner & Co.
Ltd.
این کتاب به دلیل قدیمی بودن و انقضای کپیرایتاش، به طور قانونی از طریق سایت زیر قابل دانلود است:
آقای
خاتمی متن "نوشتۀ" خود را از طریق ایمیل برای من فرستاد و همانطور که
گفتم به نظر میرسد هرگز به انگلیسی منتشر نشده باشد. فایلی که محمود خاتمی به
عنوان نوشتۀ خودش به من داد تا من ترجمه کنم، کپی کلمه به کلمهای است از فصل psychology همین کتاب (از ص 161 تا 329). جالب اینکه این کتاب بخشهای دیگری
هم دارد مانند کیهانشناسی، زمان و مکان، مباحث معرفتشناسی (با عنوان criteriology)، و متافیزیک. جلد دوم این کتابش شامل موضوعات زیر میشود: الهیات
طبیعی و تئودیسه، منطق، اخلاق، و تاریخ فلسفه. هر بخشی از کتاب نویسندۀ جداگانهای
دارد؛ بخش روانشناسی این کتاب را Cardinal Mercier نوشته است. در واقع، من متن خاتمی را ترجمه نکردهام بلکه متن
کاردینال مرسیه را ترجمه کردم. مقایسۀ چند مورد:
1. خاتمی:
1. مرسیه:
1. خاتمی:
1. Object of Psychology.—Psychology (‘ilm al-nafs) is that department of
philosophy which contemplates the human soul. The soul, understood in its most general
sense, denotes that which makes a being live; it is the first principle of life in a living being. If
regard be paid only to the etymology of the word, the object of psychology should be
co-extensive with
all living beings, vegetable and animal as well as man. Custom, however, has
restricted it at the present day, so that psychology is limited to the study of man.
1. Object of Psychology.—Psychology (ψυχή, λογός) is that department of philosophy which contemplates the human soul. The soul, understood in its most general sense, denotes that which makes a being live; it is the first principle of life in a living being. If regard be paid only to the etymology of the word, the object of psychology should be co-extensive with all living beings, vegetable and animal as well as man. Custom, however, has restricted it at the present day, so that psychology is limited to the study of man.
در این
متن صرفاً در پرانتز، معادل یونانی جای خود را به معادل عربی داده است.
2. خاتمی:
2. خاتمی:
4. According
to popular ideas the ordinary sign of life is movement without any
apparent external cause. A bird on the
wing, a creeping insect, a fish darting up
stream, all awaken in us the idea of
life. The untrained mind of the savage
and the child fondly imagines that
even any piece of automatic mechanism
is gifted with life ; the child, for
instance, wants to see the little
animal that makes the ticking inside the watch. On the other hand, as soon as an
object that was once seen to live has ceased to move, we consider its
life to have departed and immediately
declare it dead.
2. مرسیه:
4. According to popular ideas the ordinary sign of life is
movement without any apparent external cause. A bird on the wing, a creeping
insect, a fish darting up stream, all awaken in us the idea of life. The
untrained mind of the savage and the child fondly imagines that even any piece
of automatic mechanism is gifted with life ; the child, for instance, wants to
see the little animal that makes the ticking inside the watch. On the other
hand, as soon as an object that was once seen to live has ceased to move, we
consider its life to have departed and immediately declare it dead.
3. خاتمی:
93.
Answers to Certain Objections.—First objection: The power of abstraction
we have been claiming for the intellect is objected to by Berkeley as unreal. According to him, I can
consider the hand,
the eye, the nose, each by itself abstracted or separately from the rest of the
body. But then whatever hand or eye I imagine, it must have some particular shape and
colour. Likewise the idea of
man that I frame to myself must be either a white, or a black, or a tawny, or a straight,
or a crooked, a tall, or a low, or a middle-sized man.
3. مرسیه (ص 247):
93. Answers to Certain Objections.—First objection : The power
of abstraction we have been claiming for the intellect is objected to by
Berkeley as unreal. 'I can consider the hand, the eye, the nose, each by itself
abstracted or separately from the rest of the body. But then whatever hand or
eye I imagine, it must have some particular shape and colour. Likewise the idea
of man that I frame to myself must be either a white, or a black, or a tawny,
or a straight, or a crooked, a tall, or a low, or a middle-sized man ' 32.
4.
آخرین جملات خاتمی:
The object that is
best suited to the
imperfect conditions of our feeble intelligence is what is knowable through the
medium of the senses, the intelligible presented in the sensible. Hence the soul's natural activity can be most
perfectly exercised only when the soul is united to the body; and therefore a
resurrection or reunion with the body is natural to man.
4. مرسیه (ص 327):
The object that is best suited to the imperfect
conditions of our feeble intelligence is what is knowable through the medium of
the senses, the intelligible presented in the sensible. Hence the soul's
natural activity can be most perfectly exercised only when the soul is united
to the body ; and therefore a resurrection or reunion with the body is natural
to man.
گمان
نمیکنم که باید کل هر دو متن را از اول تا به آخر مقایسه کنم تا "ثابت
شود" که در اینجا تقلبی صورت گرفته است. کسانی که ترجمۀ فارسی کتاب را در
اختیار دارند میتوانند از طریق مقایسۀ آن با متن اصلی کتاب A
manual of modern Scholastic philosophy
متوجه تطابق کامل این دو نوشته با یکدیگر شوند.
با
توجه به ارادتی که به آقای خاتمی داشتهام، برای من چنین اتفاقی باورنکردنی بود؛ اما
در مورد کاری که خود ایشان به عنوان نوشتۀ خود به من دادند تا من ترجمه کنم، «تقلب
کامل» محرز است. من به آقای خاتمی ایمیلی زدم (که بیجواب ماند) و به ایشان عرض
کردم که اصلاً مایل نبودم که ارادتی که به ایشان داشتهام مخدوش شود، اما بسیار
بسیار بهتزده و ناراحتام از اینکه ایشان متن نویسندهای دیگر را به عنوان نوشتۀ
خود به من دادند تا ترجمه کنم. اگر ایشان پاسخ قانعکنندهای به ایمیل من میدادند
این یادداشت را منتشر نمیکردم، اما نمیدانم پاسخی قانعکننده به چنین مسئلهای
چه میتواند باشد.
بسیار ناراحتکننده است، و البته که این حکایتی است با--به قول بیهقی--بسیار عبرت. از عبرتها مسلماً یکی این است که مبهوت «اساتید» نباشیم و درستی ادعاهایشان را بسنجیم.
پاسخحذفو به نظرم از این نوشته میشود چیز دیگری هم یاد گرفت. کسانی هستند که این روزها دارند جامه میدرند و با الفاظ خشن در مورد آقای دکتر خاتمی صحبت میکنند (و حتی از استعمال «آقا» هم مضایقه میکنند). نمیدانم این افراد آیا یک هفته قبل هم که این مسائل مطرح نشده بود جرئت داشتند با اسم خودشان اینطور (یا حتی بسیار ملایمتر) صحبت کنند یا نه. علی ای حال، ما در این پست با کسی مواجهیم که شخصاً و دقیقاً «قربانی»ی رفتاری نادرست بوده است و وقت عظیمی را که صرف کرده تباهشده مییابد و لابد احساس بسیار ناخوشایندی دارد از اینکه همین اواخر در گفتگویی در مورد همین کتاب مسرقه مصاحبه کرده است، اما باز هم ادب را فراموش نمیکند. امیدوارم آقای پوراسماعیل همواره با همین وقار و متانت و پختگی سخن بگویند.
دقت شود که "با توجه به ارادتی که به آقای خاتمی داشتهام" ماضی نقلی است. چقدر ادب خوب است. چقدر خشونت بد است. چقدر "آقا" بودن خوب است. چقدر این موضوع "ناراحتکننده" است و چقدر خشن هستند آنان که اسم این موضوع را رسوایی و بی آبرویی میگذارند و نمیدانند بردن آبروی مؤمن مانند ریختنِ خونِ اوست.
پاسخحذفهم کاوه ۀاجوردی، هم محسن زمانی، هم یاسرپور اسماعیل (هر سه بدونِ آقا) قاتلاند.
آقای محترم ، این مساله شرم آور است. مومن دزدی ممکن است بکند ، اما دروغ نمی گوید. این کار خاتمی ترکیب دروغ و دزدی است و کم و بیش با کلاه برداری به یک معنی است. اگر شما این مساله را نمی توانی متوجه شوی ، لااقل این را سعی کن متوجه باشی که خلط مباحث علمی و دینی هرگز راه گشا نبوده و نیست.
حذفبه گمانم جناب پوراسماعیل نکتهای را به دیده نگرفتهاند: مترجم کتاب اخلاقا در برابر خوانندگانش مسئول است و آنچه جناب پوراسماعیل در این یادداشت بر آن همت بستهاند آن چیزی نیست که از مترجم انتظار میرفته است. اگر نویسندهی کتاب کسی به جز محمود خاتمی بوده باشد نیاز است که مترجم رسما از خوانندگانش برای اعلان نادرست نام نویسنده عذر بخواهد. این که چرا مترجم نام نویسنده را اشتباه آورده است، که در واقع روایتی است که در این یادداشت آمده است، در برابر پوزشخواهی ارزشی درجهی دوم دارد. اخلاق حرفهای حکم میکند که مترجم کوتاهیاش را به گردن بگیرد. این که وی به محمود خاتمی اطمینان داشته است و حال اطمینانش از وی سلب شده است همه و همه بعد از آن مینشیند که مترجم بیاید و به خطایش اعتراف کند و حسن نیت خود را نشان دهد.
پاسخحذفنمیخواهم دربارهی پوراسماعیل قضاوتی کنم اما شایسته است ایشان نوبت خویش را به جای بیاورند و از آن بعد ما منتظر خاتمی بنشینیم.
مسئولیت تراشیهای بیدلیل و اتهام سازی بر اساس آن به هیچ عنوان قابل قبول نیست. مترجم موظف نیست هر متنی را که دست به ترجمهاش میزند از لحاظ سرقت ادبی بررسی کند. به خصوص زمانی که نویسنده متن شخصی «معتبر» باشد. اتهام پراکنی و سیاهکردن کارنامه همه کس نادرست و غیر اخلاقی است.
حذفسه پیشنهاد دارم: یک. یادداشت اول من را آهستهتر، دقیقتر و باحوصلهتر بخوانید. دو. اگر دوست داشتید میتوانید اندکی پایینتر جوابم را به جناب پوراسماعیل ببینید. سه. اگر دوست داشتید جواب من به جناب پوراسماعیل را بخوانید آن را نیز آهسته، دقیق و با حوصله بخوانید.
حذفپینوشت: خاطم رفت که ذکر کنم جواب بالا را برای آقای ناشناس ساعت 20:14 نوشتهام.
حذفبه: ناشناس۱۸ آبان ۱۳۹۳ ه.ش.، ساعت ۲۲:۵۲
پاسخحذفممنون از نظر شما. با توجه به روایت بالا، هنوز دلیل قانعکنندهای برای پذیرش مسئولیت از جانب خودم نمییابم؛ گمان میکنم که ناشر یا نویسندۀ ادعائی این مسئولیت را بر عهده دارند. استادی که در یکی از بهترین دانشگاههای ایران کاملاً شناخته شده است و مورد اعتماد چنین دانشگاهی است به من نوشتهای "از خود" داده است تا ترجمه کنم؛ من این کار را کردم و کار نشر را هم خود آن استاد انجام داد. واقعاً در آن موقعیت، هیچ دلیلی برای بررسی اصالت آن نوشته نداشتم. البته اگر شما یا کس دیگری دلیلی قانعکننده ارائه دهد که در این موضوع و با توجه به موقعیتی که من در آن زمان در آن قرار داشتم، مسئولیت یا تقصیری متوجه من است هیچ ابائی از عذرخواهی ندارم.
با سلام
پاسخحذفبا اینکه به شدت موافق با مبارزه با این گونه تقلب ها هستم اما این طرز برخورد شما صحیح نیست. البته این نظر شخصی من است. درست نیست که اینطور هیجانی دارید با این مسأله برخورد می کنید. شما چندین سال سکوت کردید و البته توضیح دادید که از جانب خودتون هم احساس مسئولیت نمی کنید برای علنی نکردن این موضوع. بعد حالا به محض اینکه کسی این موضوع را علنی کرد شماها با رفتار هیجانی دنبال این آدم راه افتادید و هر روز شلوغ ترش می کنید!
شما با این رفتار دارید موضوع را از حالت جدی بودن خارج می کنید و در حد یک اعتراض دانشجویی افراطی و هیجانی موضوع را دم دستی می کنید. خواهش می کنم از اینگونه اشتباهات که در تمام این سالها مانع پیشرفت ایرانی جماعت بوده پرهیز کنید. نگاهی به عقب بندازید و ببینید که همین رفتار مانع پیشرفت سیاسی و فرهنگی ما بوده.
تأکید می کنم که این نظر شخصی من است و قصد مجادله یا توهین ندارم.
سلام
حذفخیلی متوجه نمیشوم. من "چندین سال سکوت" نکردم؛ در همین چند روز است که متوجه این مشکل شدم. اگر فردای انتشار ترجمه متوجه میشدم که نویسندۀ کتاب کس دیگری است، حتماً همان زمان اطلاعرسانی میکردم.
جناب پوراسماعیل سلام. برای پاسختان متشکرم. سعی میکنم توضیح دهم چرا فکر میکنم نیاز است مترجم اثر نوبت خویش را به جای بیاورد. فرض کنیم مترجم کتابی از دیویدسن ترجمه کرده بود و بعد معلوم میشد دیویدسن از کواین تقلب کرده است. آیا مترجم باید عذر میخواست؟ پاسخم منفی است. تنها و تنها نویسنده در برابر کارش مسئولیت اخلاقی و نیز حقوقی میداشت. حال آنچه در اینجا و در مورد کتاب خاتمی اتفاق افتاده است از این قرار است: مترجم کتابی را منتشر کرده است و اعلان کرده است نویسندهاش محمود خاتمی است. آنچه رخ داده است این است که مترجم اطلاعات نادرست و غلط به خواننده داده است و نویسنده را اشتباه معرفی کرده است. بنا به گفتهی مترجم (که من دلیلی ندارم که در صحت آن تردید کنم) دلیل این اشتباه آن بوده است که آقای محمود خاتمی (که مترجم دلیلی نمیداشته در صداقت ایشان تردید کند) یادداشتهای دیگران را به اسم خودش به ایشان داده است. داستان مترجم را میپذیرم اما نکتهای که من بر سر آن پای فشاری میکنم این است که مترجم در هنگام انتشار کتاب اطلاعات کاذب داده است (دلیل آن را اینک البته میدانیم و میدانیم که وی مقصر نبوده است) . حال سخن من آن است که صرف ارائهی اطلاعات نادرست (ولو که هیچ سوء نیتی در آن نبوده باشد) کاری است به جهت حقوقی و اخلاقی نادرست و مترجم (دست کم به جهت اخلاق حرفهای) موظف به اعلان اشتباه (کاری که مترجم انجام داده است) و عذرخواهی (کاری که به نظر من نیاز است انجام شود) است. باز از توجهتان و حوصلهتان متشکرم .
پاسخحذفنمیخواهم بحث خیلی طولانی شود و گفتم که اگر واقعاً عذرخواهی من در اینجا (علاوه بر اطلاعرسانی دربارۀ اشتباهی که رخ داده است) دردی را دوا میکند، از این کار بخل نمیورزم. اما هنوز قانع نیستم: در همان سناریوی نخستی که گفتید نیازی به عذرخواهی مترجم نیست: اگر کسی مثل دیویدسن که استاد دانشگاهی معتبر همچون میشیگان است و شما هیچ دلیلی برای تردید در اعتبار او ندارید و کاملاً در محافل علمی به خوبی شناختهشده است به شما نوشتههای منتشرنشدهای بدهد که شما ترجمه کنید و سپس معلوم شود که نوشتهها از کواین بوده، آیا علاوه بر دیویدسن، شما هم باید عذر بخواهید؟ شما به کل سیستم موجود اعتماد کردهاید و در موقعیتی که نوشتهها را از دیویدسن گرفتهاید واقعاً دلیلی برای تفحص دربارۀ اصالت نوشتهها نداشتهاید (اصلاً چنین چیزی به ذهنتان خطور نمیکرد).
حذفاینطور که من فهمیدم یاسر ترجمه را به خود خاتمی برگردانده و خاتمی و انتشارات ترجمهٔ او را منتشر کرده است. اگر کسی غیر از خاتمی هم باید به خاطر این موضوع عذرخواهی کند آن فرد یاسر نیست مسئول انتشارات است.
حذفاگر یاسر خودش به انتشارات مراجعه میکرد و میگفت من میخواهم این نوشتههای فلانی را ترجمه کنم و مسئول انتشارات را راضی میکرد که ترجمهٔ آنها را منتشر کند. من تا اندازهای با شما همدل بودم. تا این اندازه که یاسر باید از مدیر انتشارات که به او اطلاعات غلط داده است عذرخواهی میکرد. اما در شرایط فعلی که عاملیت تمام ماجرا با محمود خاتمی است مسئولیت این بخش هم با خود خاتمی است.
بسیار جای تأسف است و بهتآور.
پاسخحذفدر مطلب روزنامه اعتماد که به انتحال آقای محمود خاتمی پرداخته است به وبلاگ شما ارجاع داده شده است.
پاسخحذفلینک مطلب:
http://www.magiran.com/npview.asp?ID=3061398
ظاهراً خاتمی از بخشی از همین کتاب روانشناسی فلسفی در مقاله ای علمی پژوهشی در مجله فلسفه دانشگاه تهران هم استفاده کرده است:
پاسخحذفhttp://jop.ut.ac.ir/article_36399_4718.html
file:///C:/Users/yp/Desktop/downloads/JOP363991379795400.pdf
این مقاله بجز اندکی از ابتدای آن کاملاً برگرفته از روانشناسی فلسفی ص 157 به بعد است که خود آن هم کپی مقاله کاردینال مرسیه ص 363 به بعد است. البته در انتهای این مقاله (منتشر شده در فلسفه) آمده است: "اصل این نوشته به انگلیسی بوده و توسط آقای یاسر پوراسماعیل به فارسی ترجمه شده و اکنون با اصلاحاتی در مجله فلسفه منتشر میشود."
صفحه کاردینال مرسیه را اصلاح میکنم: 263. جالب اینکه مرسیه میگوید: ...The good is defined by Aristotle as و خاتمی به جای آن گفته است: "صدرالمتألهین خیر را به عنوان چیزی تعریف میکند..." (ص 157 کتاب روانشناسی فلسفی) اما در مقاله مزبور اسمی از صدرالمتألهین نمیبرد.
حذفمیدونم که این چیزی که میخوام بگم به مذاقتون خوش نمیاد ولی میگم به هر حال.
پاسخحذفعلت بروز این افتضاح علمی سطح پائین ضریب هوشی در کسانی هست که در ایران به سمت رشته های علوم انسانی میرن. در ایران بر خلاف خیلی از کشورهای پیشرفته کسانی جذب رشته های علوم انسانی میشن که کشش لازم برای رشته های مهندسی و پزشکی رو ندارن. از همچین افرادی انتظار نمیره تقلب علمی همکار یا استاد یا حتی دانشجوشون رو بتونن تشخیص بدن و مثلا باید ده بیست سال طول بکشه تا بطور اتفاقی متوجه بشن. یعنی اگه یکی از اساتید مهندسی برق یا کامپیوتر یا پزشکی همچین خبطی میکرد مطمئن باشین که به دو سوت رسواش میکردن و آبرو براش نمیذاشتن. کلا از شماست که بر شماست. از خودتون بیشتر از این انتظار نداشته باشین و خیلی هم خودتون رو ناراحت نکنین. عکس العمل درست به این واقعه اینه که بشینید و فکر کنید که چطور میشه کاری کرد که رغبت به رشته های علوم انسانی در ایران بیشتر بشه تا از همون نوجوونی دانش آموزهای نخبه بیشتری به این رشته ها علاقه نشون بدن. گرچه بعید میدونم عقلتون به این چیزا برسه.
از نظر شما پیداست که خودتون چه سطح بالایی از ضریب هوشی رو دارا هستید.
حذفموضوع، یک سرقت ادبی بسیار گسترده است. آن هم توسط استاد تمام دانشگاه مادر ایران. دفاع بعضی دوستان از محمود خاتمی یا «مصلحت اندیشی» (یا هر چیزی که اسمش را بگذارید) مضحک و کاملا به سبک برخی مسئولان دولتی ایران است. پراکنده کردن بحث و دنبال مقصرهای دیگر بودن (مانند مترجم؛ ولو اینکه ایشان مقصر باشد) فقط و فقط افتضاح علمی به بار آمده را به حاشیه رانده و جامعه ی دانشگاهی ایران را برای افتضاحات بیشتر توسط افراد دیگر در آینده آماده می کند. (اکنون سال 98 است و دکتر محمود خاتمی، دکتر حسین کلباسیاشتری و دکتر رضا اکبریان، متهمان سرقت ادبی گسترده، همچنان استاد تمام دانشگاه های تهران و علامه و تربیت مدرس هستند!)
پاسخحذف