قبل از طرح سوال چند جمله دربارهی واژهگزینی بنویسم. اگر وبلاگ خودم بود این همه مقدمهچینی نمیکردم و خیلی راحت واژه مورد نظرم را به کار میبردم. اما در این وبلاگ یک سری فیلسوف متشخص و آبرومند رفت و آمد میکنند و مینویسند که جلوی در و همسایه و استاد یا دانشجویشان برو بیایی دارند. خوب نیست در همین اولین یادداشتم برای این وبلاگ ذهن این عزیزان را مشوش کنم! برای همین برای مسئله مورد بحث، همان "باد شکم" را به کار خواهم برد.
مسئله آن است که من و دوستی در اتاقی نشستهایم و بادی از شکم او خارج میشود، یا حداقل من فکر میکنم کار او بوده است. بوی بدی است و من دماغام را با انگشت میگیرم تا بو را حس نکنم. دوست عزیز من بر میگردد و میگوید مسخره بازی در نیاور، بو نمیآید. اما من واقعا بو را حس کردهام و دروغ هم نمیگویم.
ممکن است این دوست من واقعا منشا بوی بد نبوده باشد، اما حس بویاییاش هم ضعیف باشد و بو را حس نکند. اما مشکل وقتی حاد میشود که منشا خودش باشد و حتی اگر بویاییاش ضعیف باشد هم میداند که بویی در اتاق پخش شده است. در این حالت او آگاهانه دارد من را به دروغگویی متهم میکند و مسئله آن است که من چطور میتوانم نشان دهم واقعا بوی بد را حس کردهام.
مسئله خیلی شبیه احساس درد است. فرض کنید جایی از بدنتان درد میکند. اما دوست، پدر یا مادر، شریک زندگی، پزشک یا بازجویتان به هر دلیلی به شما میگوید واقعا درد ندارید. او شما را به دروغگویی یا متوهم بودن متهم میکند و ادعایش آن است که شما وانمود به درد کشیدن میکنید. در این حالت شما چطور میتواند نشان دهید که واقعا درد دارید و دروغگو نیستید؟
در این دو مثال و در سطح ادراک حسی به نظر میرسد که میتوان غائله را با توسل به فیزیکالیسم و مابه ازای فیزیکی بو یا درد فیصله داد. مثلا با یک دستگاه مخصوص نشان داد که عصب بویایی یا نسوج C در شخص تحریک شدهاند و بنابراین او واقعا بو و درد را حس کرده است و دروغگو نیست.
اما اگر این اتهام دروغگویی به سطح باورهای من تعمیم پیدا کند، تکلیف چیست. مثلا من بگویم که به گزاره الف باور دارم، اما بازجو یا هر فرد دیگری ادعا کند من دروغ میگویم. ادعای او آن است که من واقعا به گزاره الف باور ندارم و تنها دارم به باور داشتن الف تظاهر میکنم. حال در این شرایط من چطور میتوانم نشان دهم واقعا به گزاره الف باور دارم.
در اینجا مسئله خیلی شبیه موقعیتهای بازی مافیا میشود. در این بازی شهروندان یا اعضای مافیا یا هر نقش دیگری چطور میتوانند چیزی را که میخواهند ثابت کنند؟ برای شباهت با مثالهای که در این یادداشت بحث کردم فقط موقعیت را شهروندی را در نظر بگیریم که به او اتهام مافیا بودن زدهاند و میخواهد ثابت کند واقعا شهروند است. او چطور میتواند نشان دهد واقعا همان نقشی را دارد که ادعا میکند؟
مثال دیگر خیلی شبیه به این مورد مسئله زامبی است. مثلا شما را متهم میکنند که واقعا انسان نیستید و در واقع یک زامبی هستید. در این حالت چطور میتوانید ثابت کنید واقعا انسان هستید و یک زامبی نیستید که وانمود میکند انسان است. در همه مثالهای طرح شده سوال آن است که چطور میتوانم ثابت کنم دروغ نمیگویم؟
این یادداشت فقط طرح مسئله بود. امیدوارم در یادداشتهای بعدی خودم یا دوستان دیگر این بحث ادامه پیدا کند.
متاسفانه نوشتۀ کم ادعایی است و چندان جایی برای گیر دادن باقی نمیگذارد. اما به هر حال تلاش خودم را میکنم:
پاسخحذفدر پاراگراف سوم مرقوم فرموده اید: "و شما را به دروغگویی یا متوهم بودن متهم میکند و ادعایش آن است که شما وانمود به درد کشیدن میکنید." به گمانم در این جمله اتهام دروغ گویی و متوهم بودن را مانند هم دانسته اید. در حالی که به نظر میرسد این دو متفاوت هستند. توضیح اینکه مثلاً اگر کسی توهم کند که هاله نور دارد و بگوید "هالۀ نوری مرا فرا گرفته بود" دروغ نگفته است، هر چند خلاف واقع گفته یا جملۀ کذبی را بیان کرده است. با این توضح به نظرم روشن است که اتهام متوهم بودن و دروغ گویی را هم به صورت های متفاوتی باید پاسخ داد. مثلاً اگر موضوع بحث باور باشد در مقابلِ اتهامِ اول (متوهم بودن) باید نشان دهید ادعایتان مطابق واقع است و در مقابلِ اتهامِ دوم (دروغ گویی) باید نشان دهید خودتان هم به ادعایتان باور دارید. حدس میزنم شما بیشتر به موضوعِ دوم توجه داشته اید.
سلام
پاسخحذفنمی دانم چطور باید در مقابل این اتهام از خود دفاع کنید. اما یک اصل حقوقی از دوران قدیم (فکر کنم به حقوق رم باستان بازمی گردد) وجود دارد که امروز هم معتبر است. می گوید (به قول آلمانی ها) «بار ارایه سند بر دوش اتهام زننده است».
قضیه دقیقا همین اتهام دروغگویی است که مصطفی هم نوشته- من نمی خواهم متهم به دروغگویی شوم- حتی در مسئله کوچکی مثل باد شکم در مقابل دوستم
پاسخحذفبه نظر من نکته ی این مبحث اینجاست که در متهم شدن به دروغگویی «من» معنا ندارد که شما سوال اساسی خودتون رو «چطور ثابت کنم دروغگو نیستم» قرار داده اید. بلکه این رابطه یک رابطه ی 2 طرفه است و بنابراین ما 2 مجهول داریم:
پاسخحذف- چطور ثابت کنم که دروغگو نیستم
- چطور اتهام زننده قانع می شود که من دروغگو نیستم.
پس به جای «من» ، این بار «ما» است که مطرح می شود و مسلماً قضایایی که در مورد «من» صادق است در مورد لزوما در مورد «ما» صادق نیستند.
و در آخر باید گفت که در مورد «ما» اون چیزی که بیشتر موثره، «توافق اخلاقیه» تا «اثبات فلسفی». بنابراین ما نیاز به «اثبات» موضوع خاصی نداریم بلکه نیاز به «توافق» با اتهام زننده داریم.
حالا اگر این جناب بازجو (یا هر کس دیگه ای ) در موضوع مورد بحث با ما «توافق اخلاقی» نداشته باشه، عملاً راه رو برای «اثبات عدم دروغگویی» ما می بنده.
و به نظر من مهم ترین نکته در مورد دروغگویی که می تونه منجر به «توافق اخلاقی» بشه «اثبات صداقت» هستش.به طوری که صداقت فرد به عنوان یک «توافق اخلاقی» پیشاپیش پذیرفته بشه.
و همین طور که می دونید؛ «صداقت» ناخودآگاه و به طور ذاتی «عدم دروغگویی» را در خودش دارد و بنابراین :
پیش گیری بهتر از درمانه...
حالا اگر این جناب بازجو به طور پیش فرض ما رو به «عدم صداقت» می شناسد، مسلماً ما رو دروغگو فرض می کند. چه این که ما دروغ بگوییم و چه نگوییم. لهذا برای این که ذهنیت فرد مقابل نسبت به «دروغگویی» یا «عدم دروغگویی» ما عوض بشود نیاز به بازگشت به مرحله ی «توافق اخلاقی» داریم که در این مورد همان «اثبات صداقت» می باشد.
====
ببخشید اگر ویرایش نشده و با غلط غولوط فراوان همراه است...
اتفاقا همین بحث اثبات مافیا نبودن بعد از یه بازی با یه گروه نا آشنا باعث یه بحث خوب با یه دوست شد و اینکه این مثال رو اینجا استفاده کنم
پاسخحذفیکی از افراد بازی اصرار داشت که باید استدلال بیاری، اینا که می گی استدلال نیست
حرف من و دوستم هم این بود که "استدلال" یا "اثبات" واژه درستی نیست اینجا- قضیه اینه که توی اتهام زننده رو قانع کنم به چیزی که می گم- قضیه رسیدن به همون توافق هست
مثال بو و مثال زامبی را می توان با اسکن مغزی حل کرد. می توان به قول شما ما به ازای فیزیکی ماجرا را پیدا کرد و دعوا تمام می شود. البته مگر اینکه منظور شما از مثال زامبی بحث آگاهی و کوآلیا باشد. آنوقت کل مساله با چیزی که شما مطرح کردید فرق می کند. مساله می شود همان معمای قدیمی آگاهی.
پاسخحذفاما اینکه آیا من ادعا می کنم که به فلان چیز معتقدم یا واقعن معتقدم مشکل دیگری است. تکنیک هایی وجود دارد که نشان دهد فرد واقعن دروغ می گوید یا حقیقت را می گوید. اما هرگز به قدر کافی دقیق نیستند.
چیزی که در مورد انسان قابل دیدن است رفتار است. ما نمی توانیم عقاید را ببینیم، ما تنها نمود رفتاری اش را می بینیم. رفتار را تا حد قابل قبولی می توان تغییر داد و دروغ گفت.
به نظر من تنها زمانی می توان فهمید که کسی واقعن چطور فکر می کند و به چه چیزی معتقد است که بتوانیم همان ما به ازای فیزیکی اش را مغز پیدا کنیم. افکار ما به صورت شبکه ی پیچیده ای از نورون ها کد گذاری شده اند. شاید روزی که توانستیم ساختار پیچیده ی مغز را کشف کنیم به این سئوال هم توانستیم جواب بدهیم. اما آن روز به نظر خیلی دور می رسد. پس فعلا به همین تکنیک های دروغ سنج اکتفا کنیم!
می تونید از بازجویان محترم جمهوری اسلامی کمک بخواهید. اون وقت هر چی که بخواین بهش اثبات می شه. اگه دروغ هم بگین مشکلی پیش نمیاد.
پاسخحذفمادرم دقیق صحبت نمی کند. ما به صداقت همدیگر ایمان داریم. او به سادگی به چیزی معتقد می شود و آنرا به عنوان گزاره ی درستی به من می گوید.
پاسخحذفمادرم به جرم نادقیقی در این ماجرا حق اظهار نظر ندارد؟ یعنی اظهار نظر او کاملا مردود است؟
اگر نیست پس؟