۱۳۸۸ آذر ۹, دوشنبه

سانحه خبر نمی کند

"من ندانستم که عشق این رنگ داشت - وزجهان با جان من آهنگ داشت
ذسته گل بوذ از دورم نموذ - چون بدیدم آتش اندر چنگ داشت"
احمد غزالی -سوانح

این روزها مد شده است که عده ای حروف اول از اسامی برخی افراد مشهور را بردارند و با این حروف لفظی بسازند، و به آن شخص با این لفظ ارجاع دهند. اگرچه استفاده از این اسامی مخفف در محیط مجازی کاملاً جا افتاده است من از آوردن مثال معذورم، اما آن چه می خواهم بگویم این است که چینین کاری عملی است به شدت غربزده و متأثر از NASA و FIFA و IELTS و HOPOS. در حالی که ما در سنت فلسفی خود کاری کاملا متفاوت را انجام می دادیم و به جای آن که با حروف اول کلمات کلمه ای جدید را بسازیم (مثلاً بگوییم دفعش مخفف دانشکده فلسفه علم شریف است)، هر عبارت معناداری را مخفف مجموعه ای بزرگتر از کلمات معنا دار می گرفتیم و به این ترتیب سعی در رهایی از گرفتاری های گفتار داشتیم. شاهد این مدعا رساله "سوانح" احمد غزالی است که پس از پنجاه و اندی فصل قلمفرسایی در باب این که عشق چه هست و چه نیست، و هشدار در این باره که عشق "کوی ملامتست و میدان هلاک" و معانی عشق در حروف و کلمات نمی گنجد، ناگهان و بی خبر تغییر مسیر می دهد و به خواننده می گوید برای درک معنی عشق باید در نظر آورد که لفظ عشق مخفف عین و شراب و قلب است ودر واقع، باده ای است که از دیده بر دل روان می شود:

"اسرار عشق در حروف عشق مضمر است، عین و شین عشق بوذ و قاف اشارت به قلب است، چون دل نه عاشق بوذ معلق بوذ، چون عاشق بوذ آشنایی یابذ، بدایتش دیذه بوذ و دیذن، عین اشارت بذوست در ابتداء حروف عشق، پس شراب مالامال شوق خوردن گیرذ و شین اشارت بذوست، پس از خوذ بمیرذ و بذو زنده گردذ، قاف اشارت قیام بذوست، و اندر ترکیب این حروف اسرار بسیار است و این قدر تنبیه کفایت است. "

این فصل از نوشته احمد غزالی برادر امام محمد غزالی- فیلسوفی که معروف است دشمن شماره یک فیلسوفان می باشد- نشان می دهد که ما به جای آن که دنبال تخفیف عبارات باشیم و ایشان را خرد و خوار کنیم و ایرنا وایسنا بسازیم، باید در پی تعزیت عبارات باشیم و ایشان را بزرگ بنماییم. طبیعی است که چنین نوع فلسفه ورزی به صورت کاملاً پیشینی، و البته ذوقی، صورت می گیرد و فکر می کنم باب طبع سید حسین نصر هم باشد.
از این رو من در اولین گام در اطلاق این روش شناسی به ظاهر جدید اما در باطن کهن، و در راه بومی کردن فلسفه علم، به تحقیق و تفحص پیرامون "گروه فلسفه علم شریف" پرداختم و چنین دستگیرم شد که حروف این عبارت به شکل عبرت آموزی اشارت به عبارات زیر دارد و برساخته از حروف اول آنهاست:
گلشنی – رئالیسم و آنتی رئالیسم– ویتگنشتاین اول و دوم - هرکی به هرکی – فلفل نبین چه ریزه– لذت پراکنده خوانی – سوالات کنکور کارشناسی ارشد از چه منابعی تهیه می شود؟ – فایرابند - هاراگیری – عبدالکریم سروش – لفاظی های رحیم پور ازغذی در نقد کانت– مقدمه ای بر فلسفه علم برای دانشجویان غیر فلسفه علم– شورای تحول و ارتقاء علوم انسانی– رونمایی از تندیس احمد فردید – یکی از آقایان بنی آدم و حق شناس - فرایند پذیرش گرفتن از دانشگاه های خارج

و همان طور که احمد غزالی گفته بود، در ترکیب این حروف اسرار بسیار است و این قدر تنبیه کفایت است. اما این را که "شورای تحول و ارتقاء علوم انسانی" خود مخفف چیست به ذوق و کرامت خوانندگان وا می گذاریم.

پی نوشت: HOPOS مخفف History of Philosophy of Science و یک انجمن بین المللی هم دارد که در سال 2010 در مجارستان کنفرانسی برگزار خواهد کرد. کسانی که در مورد تبارشناسی مفاهیم فلسفه علم ایده های جالب دارند می توانند مقاله شان را برای این کنفرانس بفرستند.

۱۳ نظر:

  1. عین القضات همدانی۹ آذر ۱۳۸۸ ساعت ۱۴:۴۶

    سروش رو اصلا خوب نیومدید. مقدمه ای بر فلسفه علم عالی بود. رونمایی از تندیس فردید شاهکار بود. این بنده شما را از بازی های گردون دون بیم می دهم و بر سرنوشت نامردتان بر حذر می دارم مبادا به مبحث رئالیسم و آنتی رئالیسم گام نهید که چاه ویل است و عشاق همه در آن ویلان اند. تو را آن به که روی خود زین سوی بگردانی!

    پاسخحذف
  2. سعی دررهایی از گرفتاریهای گفتار قرار نیست فرد را به سمت " مزخرف گویی" پیش برد!چنانچه خودتان درپستی با عنوان " درباب مزخرف گویی" نوشته بودید:
    "...در يك مقاله، كتاب، فيلم، سخنراني يا گفتگو هدف تنها به كرسي نشاندن جمله آخر نيست.(دراینجاگویا جملات آخر چنین است: "در ترکیب این حروف اسرار بسیار است و این قدر تنبیه کفایت است").از مزخرف گويي در هر قسمتي از نوشته و كلام بايد پرهيز كرد. چنان كه زماني فانيا پاسكال به او مي گويد "من مانند سگي كه زيرش گرفته باشند حالم گرفته است" و ويتگنشتاين دلخورانه پاسخ مي دهد: "مزخرف نگو! تو كه نمي داني حال سگي كه زيرش گرفته اند چگونه است" (مثل اين كه كليد " دگرباره كار مي كند). ويتگنشتاين، فابيا رابه دروغگويي متهم نمي سازد بلكه به او گوشزد مي كند از چيزي كه نمي داند صحبت نكند. آسمان و ريسمان به هم نبافد. چيزهاي بي ربط را به هم گره نزند. راست و پوست كنده بگويد به چه فكر مي كند و دليلش براي اين ادعا چيست."

    پاسخحذف
  3. هارگیر نامیدن کسی که نسلی از این ملت خواندن، اندیشیدن و رسم راه رفتن را از او آموخته اصلا درست نیست. تقریبا تمام بچه های فلسفه علم، انگیزه فلسفه علم خواندنشان و اصلا آشنایی شان با این رشته مدیون سروش است. هر چند که شما هم با ادبیاتش مشکل دارید و هم با...

    پاسخحذف
  4. 1-با سلام و عرض ادب و احترام خدمت آقای دکتر نسرین
    2-لحن روایت جنابعالی از بیانات احمد غزالی و سپس اشاره ای که به آقای نصر داشتید به گمان من اینطور رسید که گونه ای تعریض در بر دارد(من چنین نسبتی به شما نمی دهم،باری اگر هم چنین می کردم دلیلی برای اینکه آن را اخلاقا ناروا بدانم نداشتم. فقط این را بهانه ای قرار می دهم برای بیان نکته ای که اگر درست باشد، بسیاری از کسانی که در حال و هوای (=پارادایم) مدرن به سر می برند، هنگام خوانش مکتوبات عرفا خوبست در نظر بگیرند، اگر بتوانند( این امکان توانستن کاملا جدی ست، برای تقریب به ذهن توانایی خروج یک دانشمند طبیعیات یا علوم انسانی را به ترتیب از "پارادایم" کوهنی و "اپیستمه" ی فوکویی در نظر بگیرید)،در ضمن من می دانم که این اشارات شما تمهیدی ست(= بهانه ایست)برای بیان حرفی دیگر، من فرق مقدمه و متن را می فهمم، به همین دلیل هم گفتم که این را بهانه کردم.

    پاسخحذف
  5. ادامه از قبل
    3- عرفا به قوه ای قائل بودند که "بالقوه" در همه هست، اما به فعلیت در آمدننش در گرو تمهیدات عملی و نظری و حتی عنایات الهی ست،کارکرد این قوه که می تواند شهود عقلی (Intellectual و نه rational ) نامیده شود در دسترسی به رویت حقایقی ست که در دسترس کسانی که این قوه را بالفعل ندارند قرار ندارد. حال اگر عرفا بخواهند چیزی از آن حقایق را بر عامیان آشکار کنند، چاره ای ندارند جز اینکه از رمزها و سمبولها استفاده کنند. این رمزها صرفا برای کسانی معنی دارند که این آتوریته ی معنوی را پذیرفته باشند و در واقع تلاش برای درک آنها بخشی از مسیر سیر و سلوک است. یک مثال:
    موجودی را به نام "انسان پریم" تصور کنید که ذهنش فراتر از دوبعد را در نمی یابد. او نقطه و دایره را می شناسد ولی هیچ درکی از کره ندارد بنا بر این منتهای کوشش او در هندسه ی مسطحه معنا می یابد. حال اگر یک "انسان" بخواهد چیزی از یک شکل فضایی مانند مخروط به "انسان پریم" بفهماند چه می تواند کرد جز اینکه بگوید چیزی هست که از وجهی دایره است و از وجهی دیگر مثلث! و تو اگر بخواهی شناختی حقیقی از عالم به دست آوری باید تحت دیسیپلین خاصی کم کم قوه ی شهود آن چیز و چیزهای دیگر را به دست آوری.
    مثال های زیادی از این رویکرد تعلیمی را در مکتوبات عرفا می یابیم و نمونه ی بسیار عالی آن گلشن راز شبستری ست.بنا بر این سمبولیزاسیون عرفا با استعاره پردازی شعرا این فرق مهم را دارد که اولی مسبوق به یک شهود است. هر چند هیچ یک بدون ذوق میسر نیست.

    پاسخحذف
  6. باز هم ادامه از قبل!
    4-برای اینکه ببینید تفاوت ره از کجاست تا به کجا! معنای عقل دکارتی را در نظر بگیرید که در همه مشترک است و تفاوت در فهم ها به این برمی گردد که بعضی بلد نیستند از این ابزار به درستی استفاده کنند. تعقل امری ست بسیط مثل بینایی و به همین دلیل است که دکارت وضوح و تمایز را برای هرکسی که به نحو روشمند از عقلش بهره بگیرد دست یافتنی می داند.
    از طرف دیگر پلوتینوس را در نظر بگیرید او برای عقل مراتبی قائل است و وقتی درباره ی احد(the one ) سخن می گوید به کرات تاکید می کند که سخنانش فقط برای کسانی مفهوم است که قبلا در شهودی از "احد" مستغرق گشته اند. او ادعا می کند که در تمام عمرش فقط چهار بار این شهود برایش محقق شده است.
    5-مولانا میگوید:" هر سخن که با غیر اهلش گفته آید لاجرم یاوه می نماید"، به همین دلیل بود که عرفا تعلیمات ازوتریکی را از اگزوتریکی فرق می نهادند.
    6-سپاسگزارم از التفاتتان.
    محمود رضوانی، یک مهندس علاقه مند به احمد غزالی

    پاسخحذف
  7. سلام
    من متخصص ژنتیک ملکولی و عاشق فلسفه علم هستم. اما متاسفانه به دلیل ساختار آموزشی رشته های زیست شناسی در ایران و جهان چیز زیادی در این باره نمی دانم. با این وجود وبلاگی در مورد فلسفه ژنتیک دارم. اگر دوست داشتید سری به آنجا بزنید.
    http://geneticphilosophy.blogfa.com/

    پاسخحذف
  8. 1) م آزادی، م انقلاب، دانشگاه تهران
    2) خ ستارخان، خ نصرت، دانشگاه تهران
    3) م 7تیر، خ کریمخان، م ولیعصر، خ کارگر، دانشگاه تهران
    4) مجتمع کوی دانشگاه، خ کارگر شمالی، دانشگاه تهران
    5) دانشگاه امیرکبیر، 4راه ولیعصر، دانشگاه تهران
    6)م فردوسی، خ انقلاب، دانشگاه تهران

    2 - صفر به نفع تو! صد در صد میان قبلش باهات صلاح مشورت میکنن، حالا راستشو بگو مسیر سه اصلیه است دیگه؟

    پاسخحذف
  9. بلوار کشاورز مسیر سه از قلم افتاد

    آخه داشتم به این فکر میکردم چه مرضیه که کشاورزی که هر سری رسما پادگان میشه بیاد تو مسیر

    پاسخحذف
  10. جنبش سبز مورخ 16 آذر، بدون دخالت فعال نیروی انتظامی و به دست یه مشت بچه بسیجی زیر 25 سال، با تکیه به شارژهای هیجانی منفی، با اقتدار 85 درصد، به زیبایی و با مهارت، کنترل و سرکوب شد


    زنده باد دیکتاتور

    پاسخحذف